دوستی یادداشتی نوشته است پای یکی از مطالبِ پیشین دربارهی نامهی گروهی از وبلاگنویسان به وزیر پست و تلگراف و تلفن. ناگهان به یاد این جملات سروش افتادم:
«امروز بهترین روزنامه آنست که بسته باشد، بهترین زبان آنست که بریده باشد، بهترین قلم آنست که شکسته باشد، و بهترین متفکر آنست که اصلا نباشد. دانشجو و نماینده ، سیاست پیشه و نویسنده همه تاوان استقلال خود را میپردازند و هر کس سر بر آن آستان ندارد آستین را به خون جگر بشوید . . .»
فاعتبروا یا اولوا الأبصار! شاید آن نامه سروش بیشتر ادیبانه باشد تا سیاستمدارانه (در واقع من نامه بهنود را بیشتر پسندیدم تا نامهی سروش را)، اما این جملات آیا جز واقعیتاند؟ البته در قاموس بعضی قلم و زبان و روزنامه دارای اوصاف مسموم و گزنده و زنجیرهای و مزدور هستند. با این اوصاف البته عجیب نیست که عاقبتشان چنان باشد. بدیهی است که نزد سروش آن اوصاف نه تنها زیبنده نیست بلکه تهمت و افتراست فقط.
مطلب مرتبطی یافت نشد.