حافظ و فروید
الآن یه نگاهی به گویا کردم، یه مطلبی دیدم دربارهی حافظ از یه آقایی به نام دکتر عباس احمدی با عنوان «حافظ و فروید». مطلب به صورت فایل پیدیاف است و زیاد هم طولانی نیست. من شبیه این مطالب رو قبلاً هم دیده بودم. خاطرم هست که یه زمانی رضا براهنی یه چیزی توی این مایهها دربارهی رابطه شمس و مولوی نوشته بود. اول بگم که من تخصص چندانی توی این مقولاتِ فرویدیستی ندارم، یعنی اینکه درسته یه چیزایی خوندم ولی قاعدتاً متخصصش نیستم. من توی این نحوهی برخورد با حافظ یه ایرادهایی اساسی میبینم. اول اینکه به هر حال حافظ در درجهی اول از متن یه سنت ادبی برخاسته که قبلاً وجود داشته و این تجارب مالِ حافظِ تنها نیست. وانگهی ربط دادن اینها به عقدهی روانی و تکرار حرف فروید که خودش هم به هیچوجه نه خاتم روانشناسهاس و نه قطعاً برترین سخن رو داره محل ایرادِ زیاده. با این حساب نه فقط حافظ بلکه خیلی از شاعران و صوفیان ما رو باید یه جورایی دچار مشکل جنسی دونست. من این رو انکار نمیکنم اصلاً که توی مملکت ما مسأله سکس به اون شیوهای که غربیان توی دنیای مدرن باهاش برخورد کردن وجود داره. ولی مدعای من اینه که آیا با رفعِ این موانع، مشکلات روانی و معرفتی آدمیان حل شده. اون سلامت و امنیتی که انسانها باید داشته باشن حاصل شده. شاید ظاهراً یه خورده از بحث اون مقاله دور شدم ولی حرفی که من دارم اینه که ارزیابی کردن شعر حافظ خارج از سنت ادبی زمان خودش و با استفاده از این معیارهای روانکاوانه جدید چندان برای من معتبر و استوار به نظر نمیرسه. یعنی فکر میکنم این شیوهی برخورد، حتی اگر هم حقیقتهایی توش باشه، احتمالاً مخربه. از این جهتا من فکر میکنم نویسندهی مقاله به جای پرداختن به اون عناصر اصلی شعر و اندیشهی حافظ و شناسایی ارکان و مقوِّمات اساسی شعر حافظ، راهِ خودش و بقیه رو خیلی دور کرده. از اون گذشته مخصوصاً اون تعبیرات مغبچهی باده فروش و غیره یه جورایی اینجا به تحریف رفته. فرصتی بود از بیشتر در این مورد صحبت میکنم.
در ضمن اگه میبینین من لحنم یه خورده ملایم و با احتیاطه فقط به خاطر اینه که نمیخوام زیاد به این آقا حملهور بشم وگر نه من هم توی روش و هم توی محتوای کارِ این آقا کلی اگر و اما دارم. جایی که بزرگانی مثل زرینکوب و محمد معین و جمعی از فحولِ ادبیات ما اون همه سخن پر مغز گفتن دربارهی حافظ که برای ما هم روشنگر بوده و هم جهتبخش تو زندگی، اصولاً من شاید حتی نباید ذکری از این نوشته به میون میاوردم چون خیلی سست میدونمش. به هر تقدیر اونایی که با آثار آدمایی مث سروش، خرمشاهی، داریوش آشوری، شاهرخ مسکوب و غیره آشنا هستن متوجه نکتهی من میشن.
مطلب مرتبطی یافت نشد.