دروغ وعده و قتال وضع و رنگآمیز
اینا رو از وبسایت الواح شیشهای نوشتهی رضا قاسمی نقل میکنم:
«یکی از دوستان نامه زده است که چرا Femme fatale را ترجمه نکردهام. واقعیت اینست که من در زبان فارسی معادلی برای این اصطلاح نمیشناسم. Fatale در زبان فرانسه معانی متعددی دارد: مقدر، سرنوشتی، شوم، مهلک، اجتناب ناپذیر. فم فاتال هم به زنی گفته میشود که زیبائی افسون کنندهای دارد و گویی سرنوشت او را آفریده است تا مردان را به ورطهی هلاک بکشاند(دیکسیونر Hachette ).
میبینید جمع کردن همهی معانی مختلف کلمهی Fatale در یک لغت امکان ناپذیر است. کلماتی مثل شهرآشوب، فتنه گر و دلربا بار مثبت دارند و کلماتی مثل پتیاره و لکاته بار منفی. اینجا هم، آن نگاه مانوی (که با شیر مادر در خون شده و امیدوارم با یک جیش به در رود) زن را به دو دسته تقسیم کرده: یکی آنکه حافظ عکس رخاش را در پیاله میدیده و هدایت «اثیری»اش نام نهاده(وجه افسون کنندهی فمفاتال)، یکی هم عجوزهی پیر جادوگری که غالباْ در هیئت گورخری زیبا ظاهر میشده و مردان را به ورطهی هلاک میکشانده و هدایت «لکاته»اش نام نهاده(وجه کشندهی فمفاتال). حال آنکه فمفاتال گرچه مرد را به خاک و خون میکشد اما وصل اش منتهای آرزوی هر مردی است.
با اینهمه، حافظ اصطلاحی دارد که وصف دقیق فمفاتال است: «قتال وضع و شهرآشوب». اما چنین عبارتی تنها به درد توصیف فمفاتال میخورد و، اگر بگذریم از جنبه ی وصفیاش، درازتر از آنست که بتوان به عنوان معادل به کارش برد. دقتٍ در توصیف یک ویژگی غربیست. شاید بهتر باشد همان فمفاتال را به کار ببریم. اگر هم اصراری به معادل سازی هست من «زنِ مردکُش» را پیش نهاد میکنم(کشتن در اینجا هم بار مثبت دارد هم منفی). اگر کسی معادل بهتری میشناسد لطفاْ مرا خبر کند.
در هنر و ادبیات غربی، فمفاتال دستمایه شده برای خلق بسیاری از آثار. بریژیت باردو و مریلین مونرو محبوبیت افسانهایشان را بیشتر مدیون ظاهر شدن در چنین نقشی هستند. مقایسهای میان دون ژوان و فم فاتال میتواند نکتههای بسیاری را در مورد هستیشناسی زنانه و مردانه به ما بیاموزد.
اگر دلتان میخواهد چشمتان به جمال یک فمفاتال از نوع غربیاش روشن شود اینجا را کلیک کنید.»
مطلب مرتبطی یافت نشد.