اول و آخر، وسیله یا

اول و آخر، وسیله یا هدف؟
دیروز با هادی صحبت می‌کردم، این سؤالو ازش پرسیدم درباره‌ی عشق. گفت خوب عشق اولش وسیله است، بعدش هدف! نکته‌ی ظریف اینجاس که ما یه تعریفی از عشق ارایه می‌کنیم ولی عشق همیشه اون چیزی که ما اول تعریف کردیم باقی نمی‌مونه. این خاصیت عشقه! یعنی تجربه‌ی روحی و معنوی آدم در مورد عشق با گذشت زمان هم تغییر می‌کنه و هم بسط و تحول پیدا می‌کنه. هر کس ادعا کنه من همون عاشقی هستم که روز اول بودم یا بگه هیچ چیزی به عشقِ من اضافه نشده یا ازش کم نشده، داره صراحتاً ادعا می‌کنه که یا خیلی معصوم و پیامبر صفته یا هم کلی خنگه که هیچی یاد نگرفته!! چون هیچ آدمی از اول کار همه‌ی آداب عاشقی رو بلد نیست. بر همین سیاق، عشق برای آدمای متفاوت می‌تونه هم هدف باشه و هم وسیله. ولی وقتی به کسایی مث مولوی و حافظ و عطار و عین‌القضات مراجعه می‌کنین، عشق یه تعریف روشن و مشخص داره و آدابش هم معلومه. لذا جای شبهه‌ی ‌چندانی باقی نیست که ماهیتش چیه و چه آثار و تبعاتی داره و اصلاً برای چی مهمه. اگه یادتون باشه یه زمانی من یه نقدی برای اون مطلب شریعتی که «دوست داشتن از عشق برتر است» نوشته بودم که یه جایی روی همین وبلاگ لینک مطلبم هست. به نظر من شریعتی نه تنها تعریفِ مشخص و روشنی از اونچه که بزرگان معرفت بهش عشق می‌گن ارایه نکرده بود، بلکه ثابت کرده که توی این زمینه حرفی برای گفتن نداره و فقط پرت و پلا گفته. اون مطلب شریعتی فقط به دردِ یه انشای خوب می‌خورد که یکی سر کلاس بخونه و ازش نمره بگیره!!!

بایگانی