برنامهی دانشگاه وستمینستر از چند جهت قدمی بسیار مثبت و مهم بود. نخست اینکه دکتر سروش در برابر جمعی آکادمیک، بحث آکادمیکی به زبان انگلیسی میکرد. چنین جلسهای بسیار فرق دارد با جلساتی که سروش در مقام وعظ و خطابه برای مستمعیناش سخنرانی میکند. نکتهی مهم بعدی این بود که برای مخاطب انگلیسی زبان، حداقل بخشی مهم از اندیشههای سروش مستقیم و بلاواسطه معرفی میشد. و آخر اینکه دانشگاه هم با این اقداماش نشان داد که اسیر جنجالهای رسانهای نیست و مسایل ایران و جهان اسلام را در جریان های و هوی رسانهها نمیفهمند و نیتی برای فهم همدلانه و درست مسایل جهان اسلام دارند.

یکی از نکاتی که به نظر من مهم بود، و به آن اشاره کردم در ضمن بحث، ادعای استقلال مفهوم عدالت از متن دین است. دکتر سروش به تجربهی معتزله اشاره کرده بود و اینکه ما میتوانیم در پی ایجاد یک علم اخلاق مستقل از دین و شریعت باشیم. به طریق اولی، من فکر میکنم که میتوان و باید عدالت را مستقل و خارج از دین فهمید و سنجید. نه به این معنا که دین با عدالت مشکل یا منافاتی دارد. اتفاقاً چنانکه جان کین در خلال بحث اشاره کرد، بحث دربارهی عدالت نسبنامهای دینی دارد. من تصحیح میکنم که در ادیان گفتوگو دربارهی عدالت بسیار برجسته است. با اینحال به باور من، دین پشتیبان و مدافع عدالت است، نه تئوریسین عدالت. لذا مفهوم عدالت را باید خارج از دین فهمید. اینجا تئوری دکتر سروش به کار میآید که از عقلی سخن میگوید که بعد از خاتمیت روی پای خود میایستد و دست ارادت به هیچ کس نمیدهد. پس ما عملاً به سه مقوله روبرو هستیم: عدالت، اخلاق و خرد مستقل از دین. هر کدام از اینها البته چالشهای خود را دارد و فکر میکنم استقلال اینها از دین لزوماً به معنای منافات آنها با دین نیست.
دکتر سروش در ضمن پاسخها و سخناناش اشاره کرد که برای عادل بودن، کافی است اخلاقی باشید چون اخلاقی بودن یعنی موجه کردن افعال و به ریشهی کلمهی عدالت در انگلیسی اشاره کرد (just, justify, justice). جان کین در ابتدا اشاره کرده بود که ما برای عدالت در زبان فارسی فعل نداریم (؟). باری، از دید دکتر سروش، اخلاقی بودن یعنی موجه کردن یک کار و این یعنی عدالت. پس از این دید، برای عدالت ورزیدن، کافی است آدم اخلاقی باشد. او همچنین اشاره کرد که «فقه» آیینهی عدالت در تاریخ اسلام است: یعنی نماد موجه کردن افعال و احکام دینی. اینجا البته معضلی پیش میآید و آن این است: اگر کسی اخلاقی باشد و به دستورات فقه عمل کند، لاجرم به موارد بر خواهد خورد که این «توجیهگری» در فقه دست و پا گیر و مشکل ساز میشود و بلکه با خرد جمعی منافات پیدا میکند. و از اینجاست که فکر میکنم دیگر این «فقه» و این «اخلاق» عادلانه نمیتواند باشد (مثالهایاش مجازات اعدام، بریدن دست دزد، حق طلاق برای مرد و نه برای زن و قس علیهذا). پس باید در نسبت اخلاق، فقه و عدالت بازنگری کرد. و ابزار این بازنگری، لاجرم عقلی تازه است. به قول مولوی: «در دیدهی عالم نه، عدلی نو و عقلی نو».
جلسهی بعد از ظهر، به «دموکراسی» اختصاص داشت که به اندازهی جلسهی صبح هیجان انگیز نبود. به هر تقدیر، سخنرانان اصلی جلسهی صبح دکتر علی پایا و عبدالوهاب الافندی بودند. دکتر پایا نوشتهاش را به نقد دکتر سروش اختصاص داده بود و به تعبیری آسیبشناسی اندیشهی او («پاشنهی آشیل» اندیشهی سروش) و اشاره به حضور پر رنگ و قوی اندیشههای عرفانی در افکار سروش داشت. از این جهت پایا در اندیشهی سروش تناقضی میدید و عرفان را به فلسفه قابل جمع نمیدانست. سروش در مقابل ملاصدرا را مثال زد (که پایا بعد به آن اعتراض کرد و مثال را وارد ندانست). دکتر سروش در پاسخ به یکی از حضار مشخصاً گفت که هرگز طرفدار «دموکراسی اسلامی» نبوده است و از آن دفاع نکرده است. پیش از آن من به یک نکتهی حاشیهاش اشاره کردم که ظاهراً کسی توجه چندانی به آن نکرد. به نظر من سخن گفتن از «دموکراسی اسلامی» بی معنا و چرند است، به همان اندازه که سخن گفتن از «دموکراسی مسیحی» یا «دموکراسی یهودی» مزخرف است. من از «دموکراسی در اسلام» حرف میزنم. جالب اینجاست که اکثر کسانی که بحثهای جنجالی دربارهی دموکراسی و اسلام میکنند، همان تعبیر تناقض آمیز نخست را به کار میبرد و سپس همان را نفی و رد میکنند. دربارهی دموکراسی در اسلام هم سروش نظرش را به باور من خیلی شفاف و دقیق بیان کرد. مسلمانان زیادی در کشورهایی هستند که حاکمیت دموکراتیک دارند و در این کشورها هم بدون هیچ مشکلی زندگی میکنند. لذا هیچ دلیلی ندارد بگوییم مسلمانان از دموکراسی خوششان نمیآید یا یک مسلمان نمیتواند دموکرات باشد. اگر اسلام برای دموکراسی مشکل درست میکند، همهی ادیان دیگر هم درست میکنند. شاید سکولاریزم یک پاسخ برای حل تناقض باشد.
البته چندان وقت نشد که به تفصیل دربارهی دموکراسی از دید سروش بحث شود و کاش بخش مربوط به دموکراسی صبح انجام میشد. به هر حال، سخنران پایانی روز، خود دکتر سروش بود. عنوان سخناناش این بود: «کثرتگرایی دینی: شرطی کافی برای یک حکومت دموکراتیک دینی» که در آن سروش به اختصار دربارهی تئوری قبض و بحث صحبت کرد و «صراطهای مستقیم» و کثرتگرایی.
بر اینکه نوشتهی حاضر زیاد طولانی نشود، در نوشتهای جداگانه به بعضی از بحثهای مطرح شدهی دیگر میپردازم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.