در مباحثات مختلفی که میان صاحبان آراء متفاوت پیش میآید، فراوان دیدهایم که طرفین بحث یکدیگر را متهم به پیشفرض داشتن میکنند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه هر یک از مدعیان، پیش از آغاز مناظره، هدف و غایتی را در بحث خود دنبال میکنند و در خلال مناظره، تنها در پی یافتن مستنداتی برای تحکیم آن فرضیه یا مدعای خود هستند. پارهای از اندیشمندان این سخن را دربارهی فلاسفه و متکلمین طرح کردهاند. متکلمین هدف اصلیاش دفاع از دین و تحکیم مدعیات دینی است، در حالی که فلاسفه چنین متعلقی ندارند. اما، هم آنها گفتهاند که کار اصلی ما سنجش مدعا و ارزیابی استحکام منطقی خود سخن است، نه نیتخوانی و یافتن انگیزههای مدعی. حال یک نکتهی اساسی در این میان مطرح است و آن این است که اصولاً «هیچ» انسانی نه خالیالذهن است و نه فاقد انگیزه. هر انسانی، و تأکید میکنم هر «انسانی»، مجموعهای از پیشفرضها را دارد و ناگزیر این پیشفرضها جایی خود را نشان میدهند. از این حیث هیچ تفاوتی میان دیندار و بیدین، فیلسوف و متکلم، مورخ و سیاستمدار نیست. اصناف مختلف آدمیان همگی سهم خود را از این «انگیزهمند» بودن میبرند. در نتیجه، این حکمی است که هم بر من جاری است و هم بر عبدی کلانتری. از این حیث نه عبدی بر من امتیازی دارد و نه من بر عبدی. لذا، بدون هیچ شکی، نوشتهی عبدی جهتدار است، چنانکه نوشتهی من جهتدار است با این تفاوت که جهت نوشتهی من کمابیش آشکار است، اما نوشتهی عبدی اگرچه در لفافههای بسیاری پیچیده شده است و ظاهراً مدعی بیطرفی است، باز هم پیشفرضهایی دارد که اگر مجموعهی نوشتههای او را کنار هم بگذاریم، یافتن این پیشفرضها اصلاً کار دشواری نیست.
عبدی در ادامهی گفتار نقدگونهاش مدعی شده است که «از بیرون به نظامهای عقیدتی متافیزیکی نگاه میکند». این جمله یعنی چه؟ از کدام بیرون؟ منظور عبدی مسلماً این است که از بیرون دین دارد به دین نگاه میکند. اما این را از یاد برده است که بیرون دین، دنیای عاری از تعلقات و جهتها نیست. «بیرون نظامهای عقیدتی متافیزیکی» امتیاز چندانی به عبدی نمیدهد. این بیرون بودن تنها امتیازی که احتمالاً به عبدی میدهد این است که او در گفتارش جانبداری از دین و نظامهای عقیدتی متافیزیکی نخواهد کرد. اما عبدی لاجرم اندیشهاش در دلِ یک نظام فکری است. و این نظام فکری خواهناخواه دچار همان آفاتی میشود که عبدی «از بیرون نظامهای عقیدتیِ متافیزیکی» در آن نظامها میبیند! حال خلل تاریخینگری عبدی در چیست؟ تاریخینگری عبدی گزینشی عمل میکند. و این همان جهتدار بودنی است که من از آن سخن میگویم. چه کسی به تاریخ گزینشی نگاه میکند؟ کسی که از پیش مدعایی داشته باشد و گزارهای را پیش نهاده باشد که برای تحکیم آن مدعا و مدلل کردن قضیهی پیشنهادیاش، تاریخ را در جستوجوی مستنداتی در تحکیم مدعایاش «گزینشی» میکاود تا مدعایاش ثابت شود.
تنها مدعایی که ما «انسان»ها میتوانیم در مباحثات عقلی داشته باشیم این است که ما حداکثر تلاشمان را خواهیم کرد که از جانبداری بر کنار باشیم. ما تلاش خواهیم کرد که معیاری بیرون از «نظام فکری طرفین بحث» را به رسمیت بشناسیم که هر دو طرف بحث را به یک چشم نگاه کند و هیچ یک را در مقام داوری بر دیگری برتری و امتیاز نبخشد. نوع گفتار عبدی کلانتری از آغاز گفتاری است که کفهی عدالتاش به سود طرف مدعی که در برابر دین است، سنگینتر است. لذا من این بار صریحتر از عبدی میپرسم که اگر از اسلام انتقاد میکند – چه این اسلامی که او از آن سخن میگوید اسلام تاریخی باشد با تمام تجلیات فکری، فرهنگی، کلامی و فلسفیاش و چه اسلام بنیادگرایان افراطی و تندروی باشد که امروزه در رسانههای غربی و شرقی جولان میدهند – مبنا و نقطهی عزیمت او در این انتقاد چیست؟ او از دید یک لاییک لیبرال منتقد دین است؟ آیا عبدی از دید یک مارکسیست چپگرا دین را نقد میکند؟ آیا عبدی از دید یک متکلم مسیحی به انتقاد از دین میپردازد؟ آیا عبدی از دید یک مدافع دموکراسی و حقوق بشر با تئوریهای سیاسی نئوکانهای آمریکایی از دین انتقاد میکند؟ تا موضع عبدی روشن نباشد، تا نوع تلقی عبدی از «تاریخ» مشخص نباشد، بحث کردن با عبدی هم، اگر بی سرانجام نباشد، حداقل کار طاقتفرسایی خواهد بود. اما چرا میگویم ما نیاز داریم مشخصاً و به صورت عینی مفهوم و معنای تاریخ را از دید عبدی بدانیم؟ چون بالاخره همهی ما، هر نوع نظام فکری که داشته باشیم، فهمی از تاریخ داریم. اما بدون شک فهمهای ما از تاریخ تفاوتها دارند با هم. فهم مسلمانهای مختلف از تاریخ فرق دارد. فهم مارکسیستها هم با فهم غیر مارکسیستها از تاریخ متفاوت است (برای مثال نقدهای پرشور پوپر را بر تلقی تاریخی مارکسیستها ببینید). اینها ابهامات بزرگ مدعیات عبدی هستند.
مرحلهی بعدی بحث من و عبدی به اینجا خواهد رسید که بگویم تعریف من از اسلام چیست؟ اسلام برای من چه تجلیاتی دارد. یک نظام فکری اسلامی برای من چه معنایی دارد؟ (نمیتوان مدعی شد که من نمیتوانم تعریف خودم را از اسلام داشته باشم. چنانکه نمیتوان مدعی شد تعریف من از اسلام یک تعریف با تنها یک پیرو است). مراحل اول بحث را که پیمودیم، به مرحلهی بعدی میرسیم. در آنجا تلاش خواهم کرد نشان بدهم چرا نقل قولها و روایتهای عبدی از «تاریخ اسلام» و متون آکادمیسینهای غربی اگر معیوب نباشد، شدیداً ناقص است. اما عجالتاً، چنان که در خلال نوشتهی پیشینام هم اشارهای کرده بودم، اسلامی که من میشناسم «انسانمحور» است. «انسان» به عنوان یک کنشگر فعال همواره در فهم و تفسیر دین، فهم خلاقانه یا فهمی از سر کج سلیقگی، نقشی اساسی ایفا کرده است. این فرضیه را بعداً با رویکردی خاص به «تأویل» در نوشتاری دیگر باز خواهم کرد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.