پاریسیه ۲

الآن به وقت لندن نزدیک ساعت دو است یعنی ساعت حدود سه بعد از ظهر به وقت پاریس. صبح علی‌الطلوع رفتیم پی صبحانه و یکی دو ساعت بعد از مراجعت از چاشت، زدیم به خیابان. همین خیابان راسته‌ی ویکتور هوگو را گرفتیم به سمت تقاطع دفانس و خیابان شارل دو گل که آخرش می‌خورد به طاق نصرت و شانزه لیزه. تا دلتان بخواهد پیاده راه رفتیم با بانو و عکس گرفتیم. یعنی وجب به وجب عکس گرفتیم (که ان‌شاء الله چند تاش را می‌گذاریم همین جا محض عبرت خلق الله!). از طاق نصرت هم رفتیم به سمت باغ‌های تویلری که الحق وسط این همه سرسبزی، وقتی داری میانه‌اش راه می‌روی که کف‌اش خاک است و شن، احساس می‌کنی داری توی کویر لوت قدم می‌زنی!

ایفل هم که هر جا می‌رفتیم سمت راست‌مان بود! بعد از باغ‌های کذایی، رفتیم سراغ لوور که البته اصلاً‌ داخل‌اش نشدیم چون بسی شلوغ بود و صفی دراز داشت. فقط از زوایای مختلف تا می‌توانستیم از آن هرم‌های لوور عکس گرفتیم که عقده‌ی عکس به دل‌مان نماند. از آن در دیگر لوور خارج شدیم که برویم به سمت نوتردام، اما دیگر کو حال و حوصله و رمق. سه ساعت پیاده روی آدم را از پا می‌اندازد. حساب‌اش را بکنید از دفانس شروع کنی به پیاده‌روی و یک مسیر مستقیم را همین‌طوری پیاده بیایی تا بخوری به دیوار! دردسرتان ندهم. همان‌جا راه را کج کردیم که برگردیم پیتزاهاتی پیدا کنیم و ناهار بخوریم. ناچار تاکسی گرفتیم که ما را به نزدیکی دفانس برساند. یعنی حدس می‌زدیم همان نزدیکی باشد. هر چه هم به راننده می‌گفتیم فقط فرانسوی جواب می‌داد. هر چه ما می‌گفتیم استریت اهد، او چیزی می‌گفت شبیه دووان! ما هم می‌گفتم بله همان. یک خط در میان هم هی می‌گفتیم تنک‌ یو و مقسی بوکو! این‌جا هر چیزی بخواهی بپرسی باید با لال‌بازی بپرسی. هیچ راه دیگری ندارد. راه بهترش استفاده از گوگل رحمت‌الله علیه است که دوای هر دردی در آستین‌اش هست.

بروم پایین دو سه تا تلفن بزنم شاید کسی پیدا شد و برای بقیه‌ی روز اندکی کمک‌مان کرد.

پ. ن. در ضمن از تمامی دوستانی که پیشنهاد کمک کردند ممنون‌ام. اگر کسی در پاریس پیدا می‌شد که نیم ساعت یا یک‌ساعت فقط هدایت‌مان می‌کرد بقیه‌ی ماجرا را با یک اپسیلیون آی‌کیو حل می‌کردیم. ولی دریغ که هیچ خبری نیست (یعنی ای‌میلی نیست). موبایل بنده هم اگر چه این‌جا کار می‌کند، اما زیاده صحبت کردن خرج‌اش را به عرش می‌رساند. اگر تا غروب کسی این‌ها را خواند و در پاریس بود، خدای‌اش اجر دهاد اگر ای‌میلی بزند به ما. شاید فردا که روز آخرمان در پاریس است، از این سرگردانی و خود-راه‌حل-یابی نجات پیدا کردیم!

بایگانی