برای کسی که شریفترین لحظات عمرش را با آواز شجریان سپری کرده است و بعضی از درخشانترین و نابترین تجربههای معنویاش همراه با این صدا بوده است، داوری کردن دربارهی امروز شجریان کار صعبی است. قصهی کنسرت دیشب، اما، تکان عجیبی بود. هرگز گمان نمیبردم تا این اندازه دچار شوک بشوم. شاید چیزی که باعث این حیرت من شده، بد عادت شدن من است. بد عادت که میگویم به این معناست که من عادت کردهام صدای شجریان را در کنار آهنگ آهنگسازی طراز اول با ساخت و پرداخت حرفهای و پروسواس بشنوم، مانند کارهایی که با مشکاتیان کرده است. بی پرده میگویم که کارهای اخیر شجریان به هیچ رو آن شور و شیدایی کارهای پیشین را ندارد.
در کنسرت دیشب و شمار زیادی از کنسرتهای اخیر، صدای استاد هنوز همان شفافیت و استواری و صلابت لازم را دارد. هنوز صدای شجریان دلنشین است. اما این ترکیب تازهی گروه سه چهار نفره تا دلتان بخواهد برای من ناسازگار و غریب است. اول اینکه برنامه به هیچ رو نظم خاصی که از موسیقی سنتی انتظار دارم، نداشت. یعنی یک مقدمهی پانزده دقیقهای تار علیزاده که فقط به درد کسانی میخورد که با تار حال میکنند. بعد مقدمهای در دشتی و بلافاصله دو سه بیت از یک غزل سوزناک و پر اندوه. شجریان گویی دیگر حال و حوصله و رمق ردیفخوانی ندارد و ترجیح میدهد زود آواز را از سر خودش باز کند و به اولین تصنیف سر راهاش سری بزند. بعد هم تا تصنیف تمام میشود دو سه بیت آواز دیگر و در آن میانه هم استاد نفسی تازه میکنند و گهگاهی هم همایون با صدای لطیف و جواناش به پدر میپیوندد و به ظرافت مقطعخوانی پدر را جبران میکند. گویی شجریان در سراسر کنسرت فقط در کار نمایش هنر و استادی در اوج خواندن و بلافاصله فرود آمدن بود. انگار نه انگار که خواننده هم باید از تلفیق شعر و موسیقی مناسب وجد و لذتی حس کند.
برای من که عمری را با حافظ سپری کردهام فاجعهی بزرگی است که شجریان باید یک بیت را دو سه بار بخواند تا تازه بفهمم اصلاً بیت چه بود. چرا باید کلمات ابیات مشهور حافظ برای منِ مأنوس با شعر او نامفهوم باشد؟ چرا شجریان باید جوری آواز بخواند که کلمات روی هم جویده شوند؟ چرا باید شجریان وسط تصنیف هوس کند نیمچه تحریری هم بزند و اصلاً مفهوم بودن شعر را فدای هنرنمایی استادانه کند؟ شاید بگویند استاد کار جدید ارایه کرده است و اشعار نو و این حرفها. این توجیهات به خرج من نمیرود. مگر «قاصدک» که با مشکاتیان کار شده است کار سنتی ردیفی است؟ چرا قاصدک این قدر نامفهوم نیست که این کنسرتها و کارها اخیر؟ کارهای مشترک شجریان و مشکاتیان مرا بد عادت کردهاند. بدون کوچکترین تردیدی جدایی هنری شجریان و مشکاتیان صدمهی جبرانناپذیری برای موسیقی ما بود. شکی در این نیست. استادی مثل مشکاتیان را خوانندگانی چون افتخاری و نوربخش در خور نیستند. مشکاتیان باید با شجریان کار میکرد. به هر تقدیر، آن در هم بودن و نامفهوم بودن کلمات به کنار، شلوغکاریهای علیزاده با تار از سوی دیگر اعصاب آدم را خراب میکرد. ولی مگر علیزاده بد تار میزد پیش از این؟ این همان علیزادهی خالق «نینوا» است؟ همان است؟ پس چرا این قدر متوسط ظاهر شده است؟ تنها نوازندهی درخشان این گروه سهنفره کیهان کلهر بود. همایون که کار خودش را میکرد و تنبکی که گاه و بیگاه فاصلهها را پر میکرد. صدای همایون انصافاً گیرا و دلنشین است و البته نکتهی برجستهی این کنسرت، گو اینکه هنوز در حنجرهی همایون آن توانایی استادانهی پدر برای تحریر زدن نیست. استاد گویی میخواهد همیشه در اوج بماند و همیشه در اوج بخواند. گویا پیش بینی من چندان غلط نبوده است. یعنی شجریان دارد رو به بازنشستگی میرود؟ میدانم که از شجریان باز هم میتوان انتظار عجایب داشت. شجریان بسیار بسیار بهتر از این میتواند کار کند. اما کدام خواننده با کدام گروه و با کدام آهنگساز؟ درد این است!
کنسرت دیشب، که اولین کنسرتی بود که در عمرم از شجریان دیدم، مطلقاً انتظارات مرا بر آورده نکرد. شاید عوامی که هر سر و صدایی برایشان موسیقی است و بلافاصله برایاش کف میزنند، خوششان بیاید. اما شجریان که بسی بهتر از همه میداند که:
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحبنظر شود
مطلب مرتبطی یافت نشد.