آسیب‌شناسی تکفیر – ۳

و اما قدرت! و ما ادریک ما القدرت! فهم جریان‌های تکفیرگر در طول تاریخ اسلام بدون فهم قدرت‌های سیاسی یا ناممکن است یا ناقص. به گذشته اگر نگاه کنیم، می‌بینیم که بیشتر کسانی که تکفیر شده‌اند (یا حداقل تعدادی که من می‌شناسم)، کسانی بوده‌اند که برای قدرتِ سیاسیِ وقت‌شان مزاحمت ایجاد کرده‌اند. حلاج علناً برای خلافت خطری به حساب می‌آمد. ناصر خسرو مبلغ مذهبی فاطمیان بود. مهم نبود که چقدر در باور به اسلام معتقد است یا چه اندازه در سخنان‌اش صادق است. هر چه بود، او قایل به حقانیت فاطمیان بود و آن‌ها را امامان شیعه و جانشینان رسول خدا می‌دانست و البته این یعنی یک نظریه‌ی رقیب سیاسی. جنگ ژنتیک عباسیان را که به خاطر دارید؟ عباسیان برای از میدان به در کردن رقیبِ شیعه‌ی خود، خواستند تیشه را به ریشه بزنند: یعنی نسب فاطمی خلفای مصر را زیر سؤال ببرند. محضری که در بغداد در زمان القاهر عباسی بر پا شد و عده‌ای زیادی، از شیعه و سنی، پای آن را امضاء کردند (به جز البته سید رضی، گردآورنده‌ی نهج‌البلاغه)، یک هدف بیشتر نداشت: گسستن سلسله‌ی نسب خلفای مصر از فاطمه و علی یعنی شکست اتوریته‌ی امامت ایشان. به حاشیه نرویم. ناصر خسرو هم مزاحم سیاسی قدرت وقت بود و ناگزیر باید تکفیر می‌شد.

عین‌القضات همدانی هم وضع مشابهی داشت. جدای از عقایدی دینی متفاوتی که قاضی جوان همدان داشت (و جدا از کم سن و سال بودن‌اش در عین بلاغت و گیرایی سخن‌اش)، او از منتقدان صریح ‌اللهجه‌ی حاکمان وقتِ خویش بود. این بخش از نامه‌های او را بخوانید:
«اکنون دینی دیگر است در روزگارِ ما. فاسقان کمال‌الدین، عماد‌الدین، تاج‌الدین، ظهیرالدین و جمال‌الدین باشند پس دین شیاطین است. و چون دین شیاطین بود، علما قومی باشند که راه شیاطین دارند، و راه خدای تعالی زنند. یا داود لا تسأل عنی عالماً أسکرهُ حُبُّ الدنیا فیقطعک عن طریق محبتی أولئک قطّاع الطریق علی عبادی. در روزگار گذشته خلفای اسلام علمای دین را طلب کردندی، و ایشان می‌گریختند. اکنون از بهر صد دینار ادرار و پنجاه دینار حرام، شب و روز با پادشاهان فاسق نشینند. ده بار بسلام ایشان روند. و هر ده بار باشد که مست و جُنُب خفته باشند. پس اگر یک بار بار یابند از شادی بیمِ آن بود که هلاک شوند. و اگر تمکین یابند که بوسی بر دست فاسقی دهند آنرا به تبجُّح باز گویند. و شرم ندارند «ذلک مبلغهم من العلم». و اگر محتشمی در دنیا ایشان را نصف‌القیامی کند، پندارند که بهشت به اقطاع به ایشان داده‌اند. در نطق نزدیک بدیشان و در معامله دور از ایشان:
امّا الخیام فإنها کخیامهم
و اری النساء الحی غیر نسائها
إشدّ الناس عذاباً یوم‌القیامه عالم لم ینفعه الله بعلمه. خدای تعالی ما را خلاصی بدهاد. و رسوایی قیامت و فضیحت آن از ما بگرداناد. جوانمردا علماء‌السوء دیگرند و جهّال‌السوء دیگر. هر که بوی علم نشنیده، او را از علماء‌السوء نتوان نهاد. ائمه مضلون چون بدانند که راه خدای چیست، پس بحقوقِ آن قیام ننمایند. این مرد را از علماء‌السوء توان نهاد. اما آنکه از خدای تعالی نام شنیده بود، و از دین خدای تعالی نام شنیده بود. کجا عالم بود! ثبت العرش ثم انقش علیه. اول عالم باید بود تا پس بد بود. صدق رسول‌الله -صلعم- أشدُّ الناس عذاباً یوم‌القیامه جاهلٌ فاسقٌ ضالٌ مضلٌ، ثم یزعم بجهله و حمقه الّه عزیزٌ عند‌ الله و من ورثه انبیائه. أیّ داءٍ أدوی من هذا؟ و أیّهٌ حماقهٍ أعظم من هذه؟ «ذلک هو الخسران المبین»، لا دنیا و لا آخره. «یدعو لمن ضرّه اقرب من نفعه، لبئس المولی و لبئس العشیر». خوب این سخنان آشکارا جهت‌گیری سیاسی دارد. طبیعی است که گفتن این سخنان بهای گزافی داشته باشد. اگر عقاید عین‌القضات، فقط عرفانی محض بود و پیچیده و غیر قابل فهم،‌ مشکلی برای کسی ایجاد نمی‌کرد. اما معنای عبارات بالا بسیار روشن است. و پیامدش البته مرگ عین‌القضات بود.

نمی‌خواهم بگویم تمام تکفیرها علی‌الاطلاق با دواعی سیاسی رخ داده‌اند. اما بدون شک بسیاری از کسانی که از بزرگان اندیشه، عرفان و ادب ما بوده‌اند و تهمت تکفیر خورده‌اند، مشکلی با قدرت سیاسی وقتِ خود داشته‌اند. در قضیه‌ی سروش هم عده‌ای از دوستان گفته‌اند که سخنانِ او و نظریه‌های‌اش به انگیزه‌های سیاسی است. من البته نمی‌خواهم در این باب نظر چندانی بدهم. خارج از بحث من است. اما می‌گویم که حتی اگر سخنان او پیامدهای سیاسی داشته باشد و با قدرت‌های سیاسی وقت گلاویز شود، در عین‌ این‌که سخن‌اش می‌تواند عرفانی و معرفتی باشد، چیز غریبی نیست. به تاریخ اگر نگاه کنیم، این چیز بی‌سابقه‌ای نیست. هیچ کس بر آموزه‌های حلاج، ناصر خسرو و عین‌القضات قلم بطلان نمی‌کشد به صرف این‌که سخنانی سیاسی گفته‌اند یا سخنان‌شان پیامدهای سیاسی داشته است.

خلاصه‌ی سخنِ من در این قسط سوم آسیب‌شناسی تکفیر این است که تکفیر، نوعی سیاست کردن است از سوی ارباب سیاست و قدرت. تکفیر مجازاتی است برای کسانی که در برابر قدرت سیاسی کرنش نمی‌کنند. تکفیر البته زبان مدرن هم یافته است و همیشه از سوی جامعه‌های دینی صادر نمی‌شود. جامعه‌های سکولار و لاییک هم نوع تکفیر خاص خود را دارند. زبان‌شان البته متفاوت است ولی پیامدش همان است: محروم کردن فرد متهم به تکفیر از حقوق اجتماعی مساوی با سایر شهروندان. شرح این را می‌گذارم برای یادداشتی دیگر.
(هنوز ادامه دارد…)

پ. ن. ن خیلی وقت است می‌خواهم این را بنویسم که حسین پاکدل در وبلاگ‌اش حسابی دارد شاعری می‌کند؛ حسابی. الآن از فرط خستگی کلمه‌ای به ذهنم نمی‌رسد که توصیف خوبی بکنم. القصه، اگر چند گفته‌اند که معنای واقعی هر شعری در بطن خود شاعر است، اما این قسمت از نظمِ شعرگونه‌ی حسین پاکدل سخت مناسبت دارد با وضع حاضر که در آن بازار تکفیر سخت گرم است: «از دیدِ خدا فروش، هرکه برداشت نابی از خدا دارد، ملحد است.». برداشت آزاد من است. به پای حسین پاکدل ننویسید!

بایگانی