خیلی اوقات بعضی شاید ناآگاهانه دو کلمهی «همدردی» و «همدلی» را به یک معنا به کار میبرند. اولی بیشتر معنای دلسوزی و گاهی اوقات ترحم را در خود دارد، در حالی که دومی خالی از ترحم است. وقتی آدم با کسی همدل است، یعنی با تمام وجودش میفهمد که طرفاش چه میگوید و چرا چنان است. چرا حالا این بحث را پیش میکشم؟ خیلی اوقات پیش میآید که به مسایل و مشکلات مسلمانها نگاه میکنیم و طبعاً یا در پی راه چاره میگردیم و یا به دنبال نقدِ وضعیت هستیم. حساب آنها که با جهان اسلام و مسلمانها و مؤمنان مشکل دارند (به تعبیری «خصومت» دارند) به کنار. برای «فهم» مشکلات جهان اسلام، نیاز به «همدلی» داریم، نه «همدردی». در همدلی چیزی هست که ما را فراتر از موضوع قرار نمیدهد. ما خود نیز بخشی از همین جهان هستیم. همدردی گاهی اوقات ما را در مقامی فراتر قرار میدهد که میتواند به سادگی ختم به ترحم کردن شود یا بدتر از آن تحقیر کردن. اساساً خیلیها که کارشان «تحقیر» این مردم است، نام کارشان را میگذارند «همدردی» (یا در موارد بسیار جالبتر، اسماش را میگذارد «جامعهشناسی»!). در همدلی کردن تحقیر راه ندارد. همدلی کردن آدمی را تبدیل به تافتهی جدا بافته و ناظر بیدرد نمیکند. اینها به معنی برتر نشاندن همدلی نیست. همدردی مقامی دارد و همدلی هم مقامی. باید به خوبی میان اینها فرق نهاد. انگلیسیها برای این دو کلمه، دو واژهی معادل دارند که به خوبی حوزهی معنایی اینها را تفکیک میکند. برای همدردی در زبان انگلیسی کلمهی sympathy را داریم و برای همدلی empathy را. در زبان فارسی گاهی پیش میآید که توجهی با تفاوت معنایی این دو کلمه نمیشود. تنها همزبان بودن برای فهم کسی کفایت نمیکند، همدلی هم لازم است:
همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی خوشتر است
مطلب مرتبطی یافت نشد.