دینی به نام دموکراسی

دیروز کارل گرشمن رییس بنیاد اعانه‌ی ملی برای دموکراسی (همان NED مشهور) به دعوت انجمن هنری جکسون در لندن سخنرانی داشت. سخنرانی او در یکی از اتاق‌های ساختمان مجلس عوام پارلمان برگزار شد و جمعیت نسبتاً خوبی از دانشگاهیان و اهل سیاست در آن حضور داشتند. بخش مهمی از سخنان گرشمن شامل ارجاعاتی به ایران و مثال‌هایی از وضعیت سیاسی ایران بود.

پیش از هر چیز، نخستین نکته‌ای که جلب توجه می‌کرد، چه در سخنان آلن مندوزا، مدیر اجرایی انجمن هِنری جکسون، و چه در سخنان گرشمن، این بود که دموکراسی بیش از آن‌که ارزشی انسانی قلمداد شود که آرزوی مشترک همه‌ی انسان‌ها باشد، به شکل یک آیین یا کیش فروکاسته شده بود که باید دیگران را به این کیش «دعوت» کرد تا به آن بپیوندند. از همان ابتدای سخنرانی این حس منفی بر ذهن مخاطب حساس سایه می‌انداخت که «دموکراسی» بیشتر ابرازی تبلیغاتی و سیاسی شده است تا مفهومی ارجمند.

گرشمن تمام سخنان آشنایی را که تا به امروز شنیده‌ایم تکرار کرد. عمده‌ی سؤال‌های جدی و اساسی از سوی دانشگاهیان و دانشجویان بود. از جمله یکی از استادان دانشگاه وست‌مینستر، از او پرسید که به نظر شما حمایتی که شما از دموکراسی در ایران می‌کنید به نفع دموکراسی‌خواهان است یا به زیان آن‌ها؟ که البته گرشمن تلاش کرد با زیرکی از پاسخ مستقیم به آن پرهیز کند و صرفاً اکتفا کرد به این‌که بگوید کار کردن با ایران بسیار سخت است. یکی دیگر از دانشجویان از او پرسید آیا شما برای دموکراسی ارزشی ذاتی و گوهری قایل‌اید که همه باید به دنبال آن باشند؟ گرشمن اذعان کرد که پاسخ به این سؤال دشوار است. شاید اگر او بتواند پاسخی روشن و تعیین‌کننده به این پرسش بدهد، موضع سازمان متبوع‌اش را بیشتر روشن می‌کند.

آن‌چه از سخنان گرشمن بر می‌آمد، به نظر من، نشان‌دهنده‌ی یک چیز بود: اطلاعات آن‌ها از جامعه‌ی ایرانی، بیشتر منحصر به ایرانی‌های در تبعید و ایرانی‌های مخالف حاکمیت ایران است. بنیاد اعانه‌ی ملی دموکراسی که گرشمن به درستی می‌گوید مستقل از دولت آمریکاست، ایراد بزرگی که دارد این است که به جای فاصله گرفتن از سیاست و پرداختن به فعالیت‌های نظری (یا عملی خالی از شائبه‌ی جهت‌گیری سیاسی له یا علیه یک کشور خاص)، عملاً به تعیین خط‌مشی سیاسی پرداخته است و تلاش می‌کند دموکراسی را «صادر کند» و این کالا را به مردم خاورمیانه «بفروشد». سخنان او بدون شک، سخنانی بود سخت ایدئولوژیک و غلظت احساسات و عواطف در آن بسیار بالا بود. گرشمن چنان از وبلاگ‌نویسان ایرانی سخن می‌گفت که انگار درباره‌ی نهادی صحبت می‌کند که پیشبرد دموکراسی در زمره‌ی اهداف آن است. بعد از سخنرانی بعضی از ایرادهای گرشمن را به یکی از استادان می‌گفتم. گفت چرا همان‌جا به او نگفتی. گفتم اگر قرار بود این‌ها را یکی یکی بشمرم که دعوا به پا می‌شد. نظر او هم عوض نمی‌شد. گرشمن تصوری که از ایران دارد، تصوری است سیاه و سفید. با اطلاعاتی دست دوم و مغشوش. (نکته‌ی حاشیه‌ای ماجرا هم این بود که حسین درخشان، عاشق سینه‌چاک گرشمن، در این سخنرانی حاضر نبود! لابد خبر نداشته گرشمن آمده است لندن). گرشمن از چیزی به اسم «بنیاد برومند» سخن گفت که بار اول بود اسم‌اش را می‌شنیدم. سازمان او از حامیان این بنیاد است. گرشمن چنان با تحسین و ستایش از آن صحبت می‌کرد که هر کس نمی‌دانست گمان می‌کرد بزرگ‌ترین فعالیت‌های علمی و عملی درباره‌ی ترویج دموکراسی بر عهده‌ی این بنیاد است! این هم یک نمونه از تنگ‌نظری‌های دیگر گرشمن!

جای جان کین در این سخنرانی بسیار خالی بود. در مقابل یکی مثل گرشمن با آن ادعاهایی که گوش فلک را کر می‌کند، تنها جان کین حریف می‌شد که تمام هزارتوهای دموکراسی را مثل کف دست‌اش می‌شناسد.

بایگانی