شاید این خبر را شنیده باشید که چندین ماه پیش، هفت مرد دختری را از یک مرکز خرید در قطیف به همراه مردی که هیچ نسبتی به او نداشت ربوده و سپس به او تجاوزکردند. دادگاه مجرمان را محکوم به دو تا نه سال زندان کرد و برای زنی که به تجاوز شده بود به خاطر تخطی از قوانین شریعت اسلامی و همراه نبودن با ولی ذکور محکوم به تحمل شلاق شد. پس از اعتراض به رأی قاضی، تعداد ضربات شلاقاش به خاطر اعتراض به حکم قاضی افزایش یافت. همسر این زن، که هنگام وقوع ماجرا، نامزد او بوده است، باز هم میگوید که قصد اعتراض به حکم را دارد. تا اینجای ماجرا، جامعهی متعارف عربستان است. هیچ چیز عجیبی برای خودشان رخ نداده است. حتی همسر زن معتقد است که جامعهی عربستان با زنان مشکلی ندارد و مسأله قاضی پرونده است!
اما مسأله اینجا شروع میشود. هیلاری کلینتون به بوش اعتراض کرده است و از او درخواست کرده که به عربستان فشار بیاورد و از ملک عبدالله بخواهد که زن را از تمام اتهامات تبرئه کند. دولت بوش آشکارا نمیخواهد متحدش را از خود برنجاند. و نهایتاً واکنش وزارت خارجهی آمریکا این است که از این حکم «حیرتزده» شده است، اما باز هم آن را مسألهی داخلی خود عربستان میداند و طبعاً دلیلی ندارد برای اینکه «از کاه کوه بسازد»! قضیه ساده است، نه؟ اینجا چند مسأله مهم است:
یکم اینکه آیا برخوردی که آمریکا با یک مسألهی واحد در دو کشور مختلف میکند، یکسان است؟ طبعاً نه. اگر اتفاق مشابهی در ایران رخ داده بود، بدون شک آمریکا از آن مستمسکی میساخت برای ارایهی چهرهای اهریمنی از ایران.
دوم. آیا نفس مسأله چیزی است که بشود از کنار آن عبور کرد؟ فرقی نمیکند این تضییع حقوق این انسان، و یک زن، در کدام کشور رخ بدهد. فرقی نمیکند کشوری که در آن حق یک انسان ضایع میشود، ایران باشد یا عربستان، آمریکا باشد یا انگلیس. حق بشر، حق بشر است. قاعدتاً حقوق بشر تابع مرزهای سیاسی و محدودههای عرفی نباید باشد. اما برخورد آمریکا دقیقاً خلاف این را نشان میدهد. حقوق بشر بدون هیچ شکی تابع سیاست و تابع قدرت است.
سوم. چه کسی صلاحیت هشدار دادن در برابر نقض حقوق بشر را دارد و چه کسی مجهز به ابزار جلوگیری از نقض حقوق بشر است؟ آمریکا با نشان دادن برخوردهای متناقض و جهتگیریهای سیاسی و ایدئولوژیکاش آشکار است که صلاحیت اظهار نظر دربارهی حقوق بشر را ندارد. حداقل دولت بوش وضعاش چنین است. فردا اگر هیلاری کلینتون هم رییس جمهور شود، باید دید چه اندازه بیطرفی را حفظ میکند و در اعتنا به حقوق بشر ملاحظهی منافع سیاسی را نمیکند. داوری دربارهی آینده باشد برای آینده.
چهارم. زنی که در قطیف به او تجاوز شده، شیعه بوده است. فرض را بر این میگذارم که قاضی تعصبات مذهبیاش را در صدور حکم دخیل نکرده است (که البته با توجه به واقعیتهای جامعهی عربستان فرض دشواری است). اما برای یک ناظر بیرونی که دغدغهی حقوق بشر را دارد، نکتهی قابل توجهی است.
و اما… زن. زن قربانی است. زن قرنها قربانی بوده است. زن اکنون هم قربانی است. زن در بازیهای فمینیستی هم باز قربانی میشود، باز وجهالمصالحه قرار میگیرد. زن حتی برای کشوری که ابر قدرت است، برای دولتی که به هر جای دنیا که بخواهد سرک میکشد و هر چه بخواهد میکند و همهی اینها را هم با ادعای آزادی، حقوق بشر و دموکراسی انجام میدهد، باز هم قربانی است. آن زن به عنوان زن، به عنوان یک انسان نیست که برای مدعیان آزادی مهم باشد. آن زن همیشه در سایهی سیاست و قدرت قاهره است که سنجیده میشود. اگر حقی از حقوقاش استیفا میشود به طفیل سیاست و از صدقهی سر منافع قدرت است. اگر حقی هم از حقوقاش ضایع میشود، باز معلول اقتضائات ساختار قدرت است. و ما همه قربانی هستیم. قربانی سیاستی که ذرهای رحم در دل به مادران، خواهران، همسران و دخترانمان ندارد. ما با این همه زن احاطه شدهایم و این همه زن از دستمان به فغاناند. نه، دل به مهر و لطف آمریکا بستن برای هیچ عاقلی عایدی ندارد که – با عذر از حضرت حافظ – «کامبخشی یو اس عمر در عوض دارد»!
مطلب مرتبطی یافت نشد.