هیچ دقت کردهاید که یکی از شاخصههای روزگار ما، «اتوریته ستیزی» است؟ سرپیچی از «هر اتوریته»ای انگار شده است فضیلت. همه منبع سرشار علم و دانشاند و همه در مقام اختیار و استقلال هستند؟ این اتوریته – که من «ولایت» ترجمهاش میکنم – فرقی نمیکند دینی باشد یا غیر دینی، الآن برای خیلیها شده است چیزی آزاردهنده. اگر کسی پایبند چیزی باشد یا «ولایتی» را پذیرفته باشد، انگار شنیعترین فعل روزگار مدرن را مرتکب شده است. به نظر من این تب تندی است که میگذرد. این مد روز است. هیچ فضیلتی هم لزوماً در آن نیست. ولی انسان هر کار بکند، باز هم در تار و پود یک اتوریتهای گرفتار است. این اتوریتهی بزرگتر و کلانتر را که بعضی اوقات اصلاً به چشم نمیآید، گاهی – یا شاید خیلی وقتها – رسانهها برای ما میسازند. و ما شدهایم «چون کشتی بی لنگر» که مدام کژ و مژ میشویم. این کشتی را بی ناخدا کردهایم و وسط توفانها معلوم نیست به چه تکیه داریم. «تنگ غروب و هول بیابان و راه دور»، ما هم سرگردان بدون نقشه و قطبنما میخواهیم سفر برویم. نقشه و قطبنما هم برای خودمان ساختهایم ولی واقعاً معلوم نیست سر از کجا در میآوریم:
این سو کشان سوی خوشان، وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها!
مطلب مرتبطی یافت نشد.