یادداشت زیر را چندی پیش برای زمانه فرستاده بودم که در خود زمانه قبلاً انتشار یافته است. عنواناش را گذاشتهاند «نقد بیتعارف اندیشهی زمانه». بسیار حرفها بود که میشد به اینها افزود. و گمان دارم که در آینده هم میتوان سویههای نظری بحث را بیشتر پیش برد. اعتقاد عمیق من این است که نقد کردن یک رسانه، ولو آن نقد سخت و درشت باشد، باعث آبدیده شدن و ورزیدهتر شدن آن رسانه میشود؛ مگر اینکه آن رسانه اساساً اعتنایی به بخشی از مخاطباناش نداشته باشد.
این روزها سخت گرفتار آماده شدن برای تحقیقی علمی هستم که شاید زمان زیادی از من بگیرد. اما در میانهی کارهایام سعی میکنم به مسایل پژوهشی مورد علاقهام در وبلاگ هم بپردازم. یکی از این زمینهها البته بحث رسانه، دموکراسی و قدرت است. شرحاش را میگذارم برای وقتی که مناسبتاش پیش بیاید. عجالتاً متن یادداشتام را به مناسبت سالگرد زمانه در زیر بخوانید (اگر قبلاً در زمانه نخواندهاید).
وقتی قرار است چیزی سنجیده شود، نیاز به ملاک داریم. بدون ملاک سنجیدن کار آدم متملق است. سنجشِ بدون معیار، سنجشی فرمایشی است. به ویژه وقتی سنجش، سنجش یک رسانه باشد، کار اندکی دشوار میشود.
مهدی جامی دعوت کرده است که «مایلم در سالگرد زمانه میدان برای مشارکت کنندگان در آن باز باشد تا آنچه می خواهند از حسن و عیب آن بگویند منهای تعارفات معمول و ایرانی.» جسارت به خرج میدهم و «منهای تعارفات»، نکاتی را مینویسم. شاید خاطر نازک بعضیها را برنجاند، اما آنچه را میاندیشم، بیپرده میگویم بی ملاحظهی خوشامد این و آن. حال که سخن از سنجش است، البته پای رنجش نباید در میان باشد. رادیو زمانه، از روزهای نخست برای خود معیارهایی را تعریف کرده است که بسیار خوش آب و رنگ و هوسانگیز بوده و هستند. آن معیارها پر بیراه نبوده و نیستند، اما در عمل زمانه نیز مانند هر رسانهی نوپایی با چالشهایی مواجه شده است.
پیش از اینکه به نکات انتقادی ماجرا بپردازم، خوب است جنبههای خیلی خوب و موفق زمانه را بازگو کنم که متهم به بیانصافی نشوم. اینها را هم بر حسبِ معیارهای خودم و سلیقهی خودم میگویم، نه لزوماً بر حسبِ معیارهای تعریف شدهی رادیو زمانه (چون معتقدم آنچه در رادیو زمانه تولید میشود با آنچه که مرامنامهی زمانه است فاصله دارد). اول از همه اینکه من اساساً شنوندهی خوبی نیستم. یعنی وقت کافی در شبانه روز ندارم که رادیو گوش بدهم؛ هیچ رادیویی را گوش نمیدهم. به اقتضای کارم، رادیو گوش دادن جزو عادتهای روزمرهام نیست. پس هر چه از زمانه میبینم و میخوانم، از وبسایت آن است. وبسایت رادیو زمانه که گاهی اوقات بخش صدا هم به مطالب آن افزوده میشود بخشهایی دارد که به نظر من خیلی حرفهای و خوب کار میشوند از جمله یکی همین «رادیو سیتی» است که عمدتاً پرویز جاهد میگرداندش و یک صفحهی حرفهای تمام عیار است و کار را مهدی جامی به دست کارداناش سپرده است (از نظر من).
یکی از صفحات بینظیر دیگر رادیو زمانه، صفحهای است که بیژن روحانی اداره میکند و الحق که کاری است ستودنی. نویسنده (یا گوینده) بر کار خود مسلط است، دانش لازم کار را دارد و خوب هم کارش را ارایه میدهد.
خبر رادیو زمانه هم خوب خبر است دیگر. یکی از منابع متعدد خبری است. کیفیتاش خوب است و جهتگیری سیاسیاش هم نسبتاً معتدل. بخش گزارشهای ویژه، گوی سیاست و خارج از سیاست هم از سطح حرفهای قابل قبولی برخوردارند. بخش موسیقی هم بعد از یک سال به اعتدالی بسیار خوب رسیده است و دیگر از آن حالت شلخته و نامتناسب در آمده است. تمام اینها را من با معیار متعارف کار یک رسانه میگویم.
ولی معیارهای «خودِ زمانه» چیست؟ زمانه مدعی است که روشی نو برگزیده است و معیارهایی تازه دارد. اما این معیارها ناگهان زمانه را از کهکشان رسانهای به فضای بیکرانه و ناشناختهی دیگری پرتاب میکند؟ زمانه از شمولگرا بودن و دموکراتیک بودن سخن میگوید، ولی معنای شمولگرا بودن چیست؟ چه کسی شمولگرایی و دموکراتیک بودن را تعریف میکند؟ مفهوم آزادی بیان در زمانه چیست؟ (اینها همه نکاتی هستند که در بروشور منتشر شدهی زمانه به زبان انگلیسی به آنها اشاره شده است). به نظر من، پاشنهی آشیل رادیو زمانه اینجاست. تمام نکات فوق، به باور من، سلیقهای تنظیم شده است، نه بر اساس معیاری سختگیرانه و جدی. وقتی میگویم سلیقهای، منظور این نیست که لزوماً تنظیم اینها بد بوده است. مقصودم این است که تئوریهای پشت این مفاهیم خوب پرورده نشدهاند و ضمانتهای اجرایی آن نیز آن قدر قوی نیستند. در نتیجه، مرجع تشخیص شمولگرایی و دموکراتیک بودن، میشود تشخیص گرداننده (که کاملاً هم طبیعی است).
یک بخش دیگر از زمانه که پیشتر هم دربارهی آن به کرات نوشتهام، بخش اندیشهی زمانه است. زمانه در عرصهی اندیشه بسیار تک-بعدی و ضعیف عمل کرده است. محتوای یادداشتهای آقای نیکفر البته که از انسجام لفظی و معنوی برخوردار بوده است، اما جای نقد بر آنها باز است. ولی زمانه در عرصهی اندیشه چندان نمایشی از تکثر ندارد. هر چند اساساً برای من جای سؤال است که با مخاطبانی که زمانه برای خودش تعریف کرده است، چرا باید صفحهای داشته باشد برای اندیشه و آن هم اندیشههایی که مستلزم دانش عمیق و تحلیلهای جدی است؟ من به عنوان یک مخاطب که دغدغههایی متفاوت دارم، همیشه ترجیح میدهم برای فرونشاندن عطش فکریام، به وبسایتها و رسانههای دیگری مراجعه کنم که اگر کارشان سنجیده و پخته نباشد، حداقل رعایت انصاف و بیطرفی در آن شده باشد. تمام خوبیهای زمانه را من یک طرف میبینم و نشان حضور پر رنگ و بلامنازع روشنفکری سکولار (میشود گفت دینستیز؟) را هم یک سوی دیگر. زمانه به هر دلیلی که وضعِ امروزیاش چنین باشد، از منظر فکری برای من اعتبار یک رسانهی متکثر را در عرصهی اندیشه ندارد. حداکثر میشود به آن مراجعه کرد برای اینکه ببینی چه کسی احتمالاً اندیشهات را به چالش کشیده (یا آن را به تمسخر گرفته است). اما مسئول متکثرتر شدن زمانه کیست؟ مخاطب؟ چه بسا این پاسخ را از سوی زمانه بشنویم، اما این پاسخ درستی نیست. این پاسخ پرسشهای تازهتری در میاندازد و آن اینکه از روز نخست، این ترکیب صفحهبندی و برنامهسازی، تشخیص چه کسی بوده است و چرا این ترکیب خاص؟ به این دلایل روز به روز به صفحهی اندیشهی زمانه، به خاطر سیطرهی یک اندیشهی خاص بر آن و خطی شدن جهت فکریاش بیعلاقهتر میشوم. هنوز که هنوز است، الگوی فکری مجلهی مرحوم «کیان» و مجلهی فعلی «مدرسه»، که عمرش دراز باد، برای من بهترین الگوی اندیشهی متکثر است. از یاد نبریم که همین کیان و همین مدرسه مقالات نیکفر را هم چاپ میکنند، اما توازن و تعادلی در محتویاتاش میتوان یافت. زمانه اگر نگوییم از ابتدا جهت فکری خاصی را در زمینهی اندیشه برای خود اختیار کرده است، دستکم در این زمینه سخت کوتاهی کرده است و شواهد این کوتاهی بیشمار است. این وضع البته میتواند تغییر کند که بستگی به عزم و نیت مدیران آن دارد.
آنچه در صفحات اندیشهی زمانه هست، خوب است همچنین باقی بماند مشروط بر اینکه فضای آن متکثرتر شود و از اندیشمندان متفاوت برای همکاری در این صفحه دعوت شود تا شائبهی جهتگیری خاص تقویت نشود (که تا به امروز بدون شک شده است). این نکته را از آن رو گوشزد کردم که میدانم کسانی به شیطنت اصل بحث را منحرف میکنند و سخن رو فرو میکاهند به درخواست نابودی و زوال صفحهی اندیشهی زمانه با ترکیب فعلیاش. حاشا و کلا که سخن من این باشد.
لذا با تمام توضیحات بالا، زمانه معیار سنجشاش در عرصهی اندیشه، خودش است (این خود یا مدیر زمانه است یا تأمینکنندگان مالی آن یا دو سه نفر خاص). معیار برای رادیو زمانه در تکثر، در آزادی بیان، در شمولگرایی، در دموکراتیک بودن یک فهم جهانشمول نیست. یکی از دلایلاش هم البته این است که این مقولات خود فهمشان دستخوش تکثر شده است به ویژه در میان ما ایرانیها (و بالاخص ایرانیهای خارج از کشور) که همیشه عارضههای فرهنگی خاصی را به دنبال خود میکشیم: حبّ و بغضهای بیدلیل و با دلیل و کینه و نفرتهایی که دیگر برای ما نهادینه شدهاند. وقتی از معیار سخن میگویم قطعاً چیزی ذهنی و مجرد در نظرم نیست. به عنوان نمونه میتوان به این مطلب «دین اندیشان متجدد، برگشتگاه برزویه طبیب»(اینجا*) (نوشتهی سیروس علینژاد در بیبیسی فارسی) مراجعه کرد. نگاهی هم به آن فهرست کناری مطالب مرتبط با آن بیندازید. بدون هیچ «تعارفی»، ترکیب فعلی صفحهی اندیشهی زمانه قادر به تولید چنین مطالبی نیست. نمونهی دیگر کار عالی در زمینهی اندیشه را باید در برنامهی «سوفیا»ی رادیو گفتگوی ایران دید؛ و اینها خود معیارهای خوبی هستند برای سنجش.
میخواستم دربارهی «پاسخگویی» رسانهای بنویسم و اینکه زمانه چه اندازه پاسخگو است. از این نکته عجالتاً در میگذرم. گمان دارم که اگر زمانه بتواند این نقصان بزرگ را در صفحهی اندیشهاش جبران کند (در کنار تمام خوبیهای یادداشتهای آقای نیکفر)، باقی مشکلات هم به تدریج حلشدنی هستند.
دربارهی زمانه من در ملکوت بسیار نوشتهام و همان سخنها را من هنوز دربارهی زمانه معتبر میدانم و تفاوت محسوسی در آنها ندیدهام. به هر تقدیر، آنچه نوشته شد، یک نمونه از سنجش منهای «تعارفات معمول و ایرانی» بود. امیدوارم زمانه آن قدر «تعریف» و «تعارف» بشنود که سنجشهای کسانی از قبیل من مایهی «رنجش»اش نشود و . . . عمرش دراز باد زمانه که با تمام خوبیها و ضعفهایی که دارد باز چراغی است که نوری متفاوت از آن میتابد. زمانه را در میان رسانههای مختلف، من نه لزوماً بهتر میدانم نه بدتر. زمانه را من تنها متفاوت میدانم (به استثنای بخش اندیشهاش که پیشتر سخناش رفت). و این تفاوت خود میتواند مایهی قوتاش باشد. هر تفاوتی لزوماً مایهی قوت نیست. اما زمانه میتواند از تفاوتهایاش هوشمندانه استفاده کند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.