یک رویداد فرخنده‌ی وبلاگستانی

تمام عالم می‌دانند که من و عبدی کلانتری سخت اختلاف نظر داریم. اما اتفاق تازه‌ای که دارد می‌افتد، اتفاق فرخنده‌ای است: عبدی کلانتری حالا هم سخن موافق خود را می‌شنود و هم سخن مخالف خود را. یادداشت‌های ذیل دو مطلب اخیر نیلگون را ببینید (یکی پای نقد من و دیگری پای مطلب مصاحبه با دوستدار). مطالب رادیو زمانه، عموماً کامنت‌خور بالایی ندارد (یا حداقل آن‌ها که منتشر می‌شوند کم هستند). تعداد نظرهای ذیل این دو مطلب را مقایسه کنید با نظرهای ذیل مطالب قبلی. نظرها و تکثر آن‌ها دماسنج خوبی برای میزان حساسیت یک موضوع هستند. اما به نظر من چند نکته‌ی تأمل بر انگیز در خلال این بحث‌ها آشکار شده است:

۱. عبدی کلانتری عموماً با زبانی پر نخوت و تحقیرگر و رتوریکی جدلی، در عمده‌ی موارد به جای پاسخ‌گویی، نقد را به بازی-روانی تقلیل داده است. این پاسخ‌ها تنها به من نیست: نمونه‌ی پاسخ به سوشیانت و شهلا شرف را بخوانید (شهلا شرف نمونه‌ی بی‌نظیری از مخالف فکری عبدی کلانتری و آرامش دوستدار است که نمی‌توان به او برچسب اسلام‌گرا یا مؤمن به الله زد و او را متعصب خواند و خود را خلاص کرد). ادبیات جدلی ویژگی‌های مشخص و آشکاری دارد. پاسخ‌های عبدی سرشار است از مؤلفه‌های ادبیات جدلی. به تعبیر دیگر، من اگر بخواهم متن برنامه‌های نیلگون و پاسخ‌های عبدی را کنار هم بگذارم و آن‌ها را توصیف کنم، اسم‌اش را می‌گذارم «نقد پلمیک». دقت کنید که ممکن است منِ داریوش محمدپور هم از این قاعده مستثنا نباشم. ولی من در وبلاگ خودم می‌نویسم. برای نوشتن‌ام هم از کسی پول نمی‌گیرم. عبدی کلانتری در یک رسانه‌ی عمومی می‌نویسد که باید برای همگان باشد و در ازای آن پول می‌گیرد. این نکته خود تفاوت بزرگی ایجاد می‌کند. او مدت‌های مدیدی است که سایت نیلگون را می‌گرداند و کوچکترین انتقادی از منِ داریوش نشنیده است. دلیل‌اش هم روشن است: نیلگون مالِ خودِ اوست. نیلگون عمومی نیست. زمانه رسانه‌ای است عمومی، در حالی که نیلگون رسانه‌ای است شخصی که به همت خود عبدی می‌گردد. این‌جاست که باید میان رسانه‌ی عمومی که باید برای همگان باشد و برای همگان هم هست، با رسانه‌ای فردی و شخصی که اگر چه در دسترس همگان است، مسئولیت‌اش فردی و شخصی است، فرق نهاد. تفاوت ساختاری، سیاست‌گذاری، بودجه‌ای و فکری «زمانه» و «نیلگون» بسیار واضح است. هر ذهنیتی که این دو را یکی بداند یا (آگاهانه یا ناخودآگاه و تلویحی) به ارتباطی ارگانیک میان آن‌ها قایل باشد، بدون شک خطا می‌کند.

۲. تا به حال عبدی کلانتری ذیل مطالب نیلگون یا مستقیماً به به و چه چه شنیده است یا اگر کسی از او انتقاد کرده است، جان‌نثارانی بوده‌اند که همیشه نقش وکیل مدافع او را بازی می‌کنند و هر کسی که بگوید بالای چشم عبدی ابروست، باید کیسه‌ی آن‌ها به تن‌اش بخورد! برای نخستین بار است که عبدی با اندیشه‌ی مخالف به این نحو روبرو می‌شود.

۳. عبدی مرتب در پاسخگویی به من مغالطه‌ای را پیش کشیده است و بر آن اصرار دارد: داریوش می‌خواهد دهان مرا ببندد و نیلگون را تعطیل کند. این بازی دیگر واقعاً بچه‌گانه و لجوجانه شده است. من بارها گفته‌ام این کذب محض است. من شدیداً مایل‌ام نیلگون کماکان بماند. توقعی که از نیلگون دارم این است که متواضع باشد نه متبختر و پر نخوت. هر نقدی که کارش شاخ و شانه کشیدن و حقیر دانستن موضوع نقدش باشد، در بهترین حالت راه نقدش و راه رسیدن به نتیجه‌ی مطلوب‌اش را بسیار طولانی خواهد کرد اگر نگوییم غیر ممکن می‌کند. این‌ها با فرض این است که اساساً آن نقد از سر بغض و خصومت و مچ‌گیری نباشد. نیلگون اگر قرار باشد وزن و جایگاه درخوری داشته باشد، باید در «زمانه‌»ای متکثر ادامه‌ی حیات بدهد. تمام حرف من و اول و آخر آن این بوده است که فضای اندیشه‌ی زمانه بسیار تک‌بعدی و سیاه و سفید است و تکثر فکری در آن نیست. نیلگون هم با جهت‌گیری‌های خاص بر آتش این اختلاف‌ها می‌دمد. وقتی از تواضع حرف می‌زنم، این تواضع و فروتنی و پرهیز از نخوت و دیگران را هیچ دانستن شامل حال همه کس می‌شود از جمله من. اگر قرار است صفحه‌ای برای اندیشه‌ی دینی در زمانه ایجاد شود (از هر طیفی)، آن صفحه هم ناگزیر باید متواضع باشد و کارش حکم صادر کردن و مردود دانستن تمام خلایق نباشد. اگر در یک صفحه‌ی دینی هم کسی به تمسخر و استهزاء عبدی کلانتری بپردازد و از موضع عدالت و انصاف فاصله بگیرد، باز هم من منتقدش خواهم بود. چیزی که من از سیاق سخنان عبدی می‌فهمم این است که او می‌گوید نیلگون همین است که هست. دست به ترکیب‌اش هم نمی‌زنم. به کسی هم ربطی ندارد. چه بخواهید چه نخواهید من همین‌ام. واقعیت این است که نه اندیشه‌ی منِ داریوش مقدس است و نه اندیشه‌ی عبدی کلانتری. هر دو باید نقد شویم و هر دو باید قد و اندازه‌ی خود را بدانیم.

۴. به جز یکی دو مورد (مثلاً آقای بردیا ذیل مطلب خودم) کسی توجه چندانی به گوهر سخن من نکرده است. عمدتاً آن‌ها که در مخالفت من نوشته‌اند، کل بحث را دعوای نیلگون-ملکوت دیده‌اند. بحث از این فراتر است. محورهای اصلی بحث آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی عمل، آزادی رسانه‌‌ای، تعریف‌ها از دموکراسی و ده‌ها نکته‌ی ریز و درشت دیگر است که در خلال نوشته آمده است. این پرسش‌ها بی‌پاسخ مانده‌اند. روش عبدی کلانتری محل نقد من بوده است و بنیان کار عبدی بر فهمی متفاوت از آزادی بیان و آزادی رسانه و دموکراسی و لیبرالیسم استوار است که فهمی است مخصوص به خود او. ده‌ها نفر، از جمله فلیسوفان غیر مسلمان و معاصر، این فهم‌ها را نقد کرده‌اند. عبدی ناگزیر باید راه گفت‌وگو را باز کند و نباید مدام با جدلیات قلمی و زبان بلاغی و مخالف کورکن و منتقد خفه‌کن، اصل گفت‌وگو را تعطیل کند. ده‌ها نمونه از این زبان عبدی کلانتری را می‌توان در پاسخ‌هایی که او به نظرها می‌دهد دید: عبدی آشکارا عصبانی است و عنان اختیار و خویشتنداری خود را از کف داده است. کسی که با یک نقد که در نیلگون منتشر می‌شود، چنین برآشفته می‌شود، آیا می‌تواند ادعا کند تمام کارش یکسره منصفانه و بی‌طرفانه و فاقد تعصب و جانبداری بوده است؟

۵. من از دموکراسی و نسبت آن با آزادی بیان نوشته بودم. مثالی می‌زنم تا تفاوت‌های واقعی را نشان بدهد (این تفاوت‌ها ذهنی و خیالی نیست و در عالم واقع رخ داده‌اند). واکنش دموکراسی‌های مختلف اروپایی را در قبال کاریکاتورهای پیامبر اسلام دوباره مرور کنید. واکنش دانمارک، هلند و سوئد یک نوع واکنش بود. واکنش آلمان واکنشی متفاوت با آن. واکنش انگلیس بسیار محافظه‌کارانه و منتقدانه. هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند دانمارک دموکراسی است و مثلاً انگلیس دموکراسی نیست. سیاست‌مداران و اندیشمندان مختلف (و حتی غیر مسلمان) سراسر دنیا، واکنش‌های متفاوتی نشان داده‌اند. این به خوبی نشان می‌دهد که درکی که از آزادی بیان در دموکراسی‌های مختلف دنیا وجود دارد (دقت کنید که من ایران را در این مجموعه نگنجاندم چون خود محل نزاع است و ذی‌نفع) درکی است متنوع و متکثر در عین این‌که همه به آزادی بیان احترام می‌گذارند. این پرسش‌ها یا بی‌پاسخ مانده‌اند یا در گرد و غبار جدلیات ایدئولوژیک دینی و ضد-دینی گم شده‌اند.

پ. ن. این هم یک نمونه‌ی دیگر از نشانه‌های تغییر روش و در واقع متکثرتر شدن زمانه: گفت‌وگو با مصطفی ملکیان. رونق اندیشه به تکثر آن است. هر اندازه که دایره‌ی شمول اندیشه‌ها را تنگ‌تر کنیم و به هر بهانه و با هر توجیهی یک اندیشه را پر رنگ‌تر کنیم و به آن میدان فراخ بدهیم و همان میدان را از بقیه سلب کنیم یا آن‌ها را در اقلیت قرار دهیم، فضای اندیشه را به سمت جزمیت رانده‌ایم. توضیح واضحات است، ولی چون خیلی‌ها هنوز در این توهم دست و پا می‌زنند و مرتب ورد می‌گیرند که فلانی می‌خواهد اندیشه‌ی مخالف دین اساساً نابود شود، تکرار می‌کنم که این قاعده‌ای است برای همه‌ی اندیشه‌ها از هر جنسی، چه موافق دین باشد چه مخالف دین. نمی‌توان به بهانه‌ی این‌که اندیشه‌ی سکولار مثلاً در جمهوری اسلامی جفا دیده است، حالا گلوی اندیشه‌ی دینی را در رسانه‌ای غیر حکومتی فشار بدهیم. مزید تذکر یادآور می‌شوم همان فضایی که سکولارها و لاییک‌ها را بر نتابیده است، معامله‌ی مشابهی با روشنفکران دینی هم داشته است: هم شریعتی در آن فضا چوب خورده است و هم سروش و کدیور و شبستری و ملکیان مغضوب آن شده‌اند. استبداد دینی و غیر دینی ندارد. از هر جنسی که باشد استبداد است.

بایگانی