طعم قدرت و تباهی علما

 
پیش از این‌که این عبارات آتشین قاضی شهید همدان را که تازیانه‌های سلوک هستند، نقل کنم،‌ فکر می‌کنم لازم است مقدمه‌ای بنویسم. عبارات زیر، عبرت‌آموزند. نیاز به شرح و بسط بسیار ندارد. دیدگانی بصیر می‌خواهد و خردی بیدار و دلی زنده تا نیک ببیند که این سخنان مهیب چگونه عمقِ تباهی را نشانه گرفته است. مسأله ساده است: قدرت، اسبابِ تباهی علما می‌شود، الا علمایی که اهل تقوا باشند. و تقوا سال‌هاست که در سرزمین ما مرده است. و مرگ تقوا (مرگِ تقوا یعنی مهجور افتادن آن و بی‌قدر و منزلت شدنِ آن) نشانه دارد.و بارزترین نشانه‌های مرگ تقوا را می‌توان در دروغ‌پردازی و اشاعه‌ی مستمر تهمت،‌ نفرت، خشونت و ریا در رسانه‌هایی دید که از حمایتِ تام و تمام و بی‌دریغ قدرت برخوردارند. همین اشاره، به گمان‌ام، کافی است. خلاصه‌ی وضعیت این است که قدرت، همین چرب و شیرین مسندِ دنیایی و منصب پنج‌روزه، به سرعت علما را تباه می‌کند و آن‌ها را تبدیل به پیشوایان گمراهی و علماء السوء می‌کند. در متن زیر، پادشاه همان صاحبِ قدرت است. مهم نیست کسوت‌اش، کسوت علمایی باشد یا نه. مهم نیست به معنای تحت اللفظی مست و جنب باشند. مست و جنب بودن یا فسق کردن، تنها در همین لفظ خلاصه نمی‌شود. بسی کارهاست که آدمی مرتکب می‌شود که به مراتب هول‌ناک‌ترند از همین‌ها که در لفظ وصف شده‌اند. این‌جاست که قاضی شهید،‌ این دسته از علما را، که دین را به دنیا و قدرت می‌فروشند، قومی می‌شمارد که راه شیاطین می‌روند. این‌ها همان گروهی هستند که در حدیث قدسی، قطاع الطریق و راهزن بندگانِ خدا خوانده می‌شوند. به لباس شبان‌اند و به صفت گرگ. تکان‌دهنده‌ترین بخش این عبارات آن‌جاست که می‌گوید روز قیامت کسی از میانِ آدمیان شدیدترین عذاب را دارد که جاهل، فاسق، گمراه و گمراه‌کننده است و به واسطه‌ی جهل و حماقت‌اش گمان می‌برد که نزد خدا عزیز است و از وارثان انبیاء است. درد از این عظیم‌تر؟ حماقت از این بزرگ‌تر؟ این است خسرانِ مبین! و البته گوشی کو که اندرزی بشنود؟ طعم قدرت، شیرین‌تر از این‌هاست!
«اکنون علما را به طیلسان وآستین فراخ شناسند. کاشکی بر این اختصار کردندی که انگشتری زرین دارند، و لباس حرام و مراکب محظور و آن‌گه گویند: عزّ اسلام می‌کنیم! اگر این عزّ اسلام است، پس عمر چرا چندین روز مرقع می‌دوخت؟ مگر ذلّ اسلام می‌طلبید؟ معاویه با او این عذر آورد به شام. پس عمر گفت: نحن قومٌ اعزّنا الله بالاسلام فلا نطلب العز فی غیره. و سلمان فارسی گفت:
أبی الاسلام لا اب لی سواه / اذا افتخروا بقیس او تمیم
اکنون اگر کسی دعوی علم کند، در نوشته و خوانده‌ی او نگاه نکنند؛ و نطق او ببینند هر که فصیح‌تر زبان بود به هذیانات، محدث او را عالم‌تر نهد. و در سلف صالح و در اخلاق و اوصاف مرد نگاه کردندی، و هر که از دنیا دورتر بودی، او را عالم‌تر نهادندی. و چون این نبودی، هر که طلب دنیاش کمتر بودی و قانع‌تر بودی و قیام اللیل و صیام النهار او را بیش بودی، او را به صلاح نزدیک‌تر دانستندی. و لیکن کما انا کما انت کما الموضع کما الدّر. اکنون دینی دیگر است در روزگار ما. فاسقان کمال الدین، عماد الدین، تاج الدین، ظهیر الدین و جمال الدین باشند پس دین شیاطین است. و چون دین، دین شیاطین بود، علما قومی باشند که راهِ شیاطین دارند، و راه خدای تعالی زنند. یا داوود لا تسأل عنی عالماً أسکرهُ حبُّ الدنیا فیقطعک عن طریق محبتی إولئک قطّاع الطریق علی عبادی.
در روزگار گذشته خلفای اسلام علمای دین را طلب کردندی و ایشان می‌گریختندی. اکنون از بهر صد دینار ادرار و پنجاه دینار حرام، شب و روز با پادشاهان فاسق نشینند. ده بار به سلامِ ایشان روند. و هر ده بار باشد که مست و جنب خفته باشند. پس اگر یک بار، بار یابند از شادی بیم بود که هلاک شوند. و اگر تمکین یابند که بوسی بر دستِ‌ فاسقی دهند، آن‌ را به تبجح بازگویند و شرم ندارند «و ذلک مبلغهم من العلم». و اگر محتشمی در دنیا ایشان را نصف القیامی کند، پندارند که بهشت به اقطاع به ایشان داده‌اند. در نطق نزدیک بدیشان، در معامله دور از ایشان. بیت:
اما الخیام فانها کخیام / و اری النساء الحیّ غیر نسائها
أشد الناس عذاباً یوم القیامه عالمٌ لم ینفعه الله بعلمه. خدای تعالی ما را خلاصی بدهاد، و رسوایی قیامت و فضیحت آن از ما بگرداناد.
جوانمردا! علماء السوء دیگرند و جهال السوء دیگر. هر که بوی علم هنوز نشنیده،‌ او را از علماء السوء نتوان نهاد. ائمهُ مضلون چون بدانند که راه خدای چی‌ست، پس به حقوق آن قیام ننمایند. این مرد را از علماء السوء توان نهاد. اما آن‌که از خدای تعالی نام شنیده بود، و از دین خدای تعالی نام شنیده بود، کجا عالم بود؟! ثبت العرش، ثم انقش علیه. اول عالم بباید بود تا پس بد بود. صدق رسول الله – صلعم – أشد الناس عذاباً یوم القیامه جاهلٌ فاسقٌ ضالٌ مضلٌ، ثم یزعم بجهله‌ و حمقه انّه عزیزٌ عند الله و من ورثه أنبیائه. أیُّ داءٍ ادوی من هذا؟ و أیه حماقهٍ أعظم من هذه؟ «و ذلک هو الخسران المبین»، لا دنیا و لا آخره. «یدعو لم ضرّه اقرب من نفعه، لبئس المولی و لبئس العشیر».»
نامه‌های عین القضات همدانی، ج ۱، صص۲۴۳-۲۴۵
بایگانی