در آن یادداشتی که برای نقدش قلم به دست گرفته بودم، چیزی نمیدیدم جز «پروندهسازی» و این همان چیزی است که همهی ما در تمام این سالها از آن به فغان بودهایم. چرا حالا که کسی چون حداد عادل، که «بر درِ اربابِ بیمروت دنیا» نشسته، مخاطب آن است، ناگهان سکوت کنیم و مسؤولیت اخلاقیمان را از یاد ببریم؟ اگر کسی ادعا کند آن نوشته کارش پروندهسازی نبود، یکایک بخشهایی که من از آن نوشته نقل و نقد کردم – که چه بسا فضایی همچون فضای ردیهنویسی به نوشته داده است – شاهدی است بر اینکه آن نوشته مصداق بارز و عینی پروندهسازی بود. اگر بپذیریم که این کار پروندهسازی است و گذشتهی یک انسان را پیش چشمِ او کشیدن، باید از خودمان بپرسیم چرا باید سکوت کرد در برابرش؟
این بیت را که دکتر سروش بارها در نوشتههایاش نقل کرده است با خود زمزمه میکنم:
ای دوست بر جنازهی دشمن چو بگذری
شادی مکن که بر تو همین ماجرا رود
فراموش نکنیم که پروندهسازی تنها در گذشته و حال نیست که رخ میدهد. امروز اگر به هر بهانهای رضایت دادیم به پروندهسازی ، در آینده نوبت به من و شما خواهد رسید و هنگامی که پای حذف به میان بیاید، به من و شما هم رحم نخواهند کرد. دروغ، دروغ است؛ فرق نمیکند یکی باشد یا ده تا. اگر حساسیتمان را به یک دروغ و یک لغزش از دست بدهیم، به خطاهای بزرگتر هم آسان رضا خواهیم داد.
در نتیجه، برای اینکه موضعام را مشخص کنم و بگویم که چه کاری نخواهم کرد (کارهایی را که خواهم کرد، لابد همه میبینند)، دوباره میگویم که هر اندازه برای شفافتر کردن اصل سخنام تلاش کنم و باز هم دربارهاش بنویسم، هرگز دست به پروندهسازی برای هیچ کس نخواهم زد، حتی برای حداد عادل. این اصل را میتوان به مثابهی ارزشی اخلاقی پیش چشم داشت (و میشود آن را مانند یک قید، مثل یک متر و یک شاقول پیش چشم گذاشت). خصوصاً کسانی که حوزهی کار تخصصی و علمیشان سیاستپژوهی است، بیشتر به این نکات میتوانند حساسیت نشان دهند. میتوان انتظار داشت که در این اوضاع و احوال، این اندازه خویشتنداری و احتیاط نتواند همه را راضی کند، اما برای اخلاق و برای حقیقت باید این دشواری را بر خود هموار کرد. اگر نتوان به همهی اخلاق و همهی حقیقت رسید، دستِ کم آنجا که میتوان جهدی کرد و قدمی برداشت، شرط مروت نیست که خاموش نشینیم.
صاحبِ این قلم به هیچ رو از نقد اخلاقی سیاست نادم نیست. این شیوهی نقد را هم شیوهای سنتی و قدیمی نمیداند. دیدهام در واکنشهایی که بعضی از دوستان به نوعِ نگاه من داشتهاند (و این واکنشها عمدتاً زیرِ پوستِ وب اتفاق میافتد – یعنی در جاهایی مثل گوگلریدر)، گفتهاند که این نگاهی است سنتی به اخلاق و سیاست و، به عبارتی دیگر، سیاست را صحنهای منفک از علم و اخلاق دانستهاند. کوششهای سیاستپژوهان و استادان علوم سیاسی معاصر، خلاف این را نشان میدهد (وارد این بحث هم نمیشوم که سیاستپژوهان کلاسیک چه نظری داشتهاند). در جای دیگری، با تکیه بر یافتهها و پژوهشهای علمی – که دیگر در آن بحث ایران و ایرانیان محور نیست – میتوانم به مقالات مهمی اشاره کنم که انگشت بر نقش علم و اخلاق در صحنهی سیاست میگذارند. این از دستاوردهای مهم روزگار ماست که به فعالان عرصهی سیاست، به سیاستپژوهان و سیاستمداران یادآوری میکند که میتوان در سیاست مسؤول بود و اخلاقی. به سیاست پرداختن، مستلزم عبور از اخلاق و مسؤول نبودن نیست.
اما در وضعیتِ ما: اگر قرار باشد آیندهی سیاسی ایران، سیاستمدارانی داشته باشد باکفایت و اخلاقی، هماکنون وقت آن است که برایاش خون دل بخوریم و با هم گفتوگو کنیم. راه گفتوگو را اگر ببندیم، اصلاح نمیشویم. هیچ وضعیت اضطراری هم نباید باعث شود که حقیقت را بپوشانیم یا در ابراز آن تعلل کنیم، به ویژه وقتی که معایبِ سهو کردن و سهلانگاری در التزام به حقیقت برای ما آشکار شده باشد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.