نکتهی اول این است که امروزه گروهی از نخبگان و روشنفکران ما بر این تصورند که مردم ما، ملت ایران، عمدتاً «عقبمانده» و توسعهنیافتهاند. به آنها نگاهی از بالا به پایین و بعضاً تحقیرآمیز دارند و با همین منطق است که فاصلهی واقعیتهای سیاسی کشور ما را با آرمانهای اخلاقی، آزادیخواهانه و عدالتجویانه توضیح میدهند. یعنی اینکه این کشور از منظر سیاسی به این دلیل عقبمانده است که مردماش عقبماندهاند: سطح فرهنگ سیاسی و اجتماعی در میان تودههای مردم پایین است. من چنین باوری ندارم، یعنی فکر نمیکنم اصل و ریشهی مشکل مردم باشند. درست بر عکس، فکر میکنم این عقبماندگی سیاسی و اجتماعی بیشتر آفتی است که گریبان همین نخبگان و روشنفکران را گرفته است – و دریغا که این قصه این روزها به نحوی دردناک چهره مینماید و تکرار میشود. در واقع، علتالعلل عقبماندگی ما همین است که این گروه با نگاهی نخوتآمیز و از بالا به پایین، در مردم ما با تحقیر مینگرند و آنها را عاجز از فهم پیشرفت، تمدن، تجدد، دموکراسی و میانهروی میدانند.
پ. ن. پیشتر از اینها مفصل دربارهی موضعام در قبال خشونت نوشتهام (در اینجا) و در این یادداشتها سخنام صریح است و خالی از ابهام.
مطلب مرتبطی یافت نشد.