دیگریستیزی و دوگانهسازیهای مزمن

توضیح پس از انتشار: هنگام نوشتن یادداشت زیر تنها یک بخش از این سلسله را دیده بودم. اکنون چهار بخش آن را دیدهام و داوری من دربارهی آن همچنان همان است که در زیر آوردهام. منطق و روششناسی تهیهی این فیلم اقتضا میکند که این فیلم صد قسمت هم که بشود، بر همین سیرت و سان خواهد بود مگر تغییری جدی در روش روایت و مفروضات آن حاصل شود.
فیلم/مستند «انقلاب ۵۷» شبکهی «من و تو»، به گمان من ادامه و استمرار سلسلهی تولیداتی است که با رویکردی روزنامهنگارانه، منتقدانه و پژوهشگرانه تهیه نمیشود. درست بر عکس، این جنس تولیدها در خدمت جا انداختن و مسلط کردن روایتی هستند که در آن مخاطب سهم و نقشی انتقادی و فعال ندارد. مخاطب باید منفعل باشد یا موافق.
این شبکه دسترسی به منابع تصویری آرشیوی غنی و مفصلی دارد. کارش را هم خوب بلد است. تدوین و تولیدش – با در نظر داشتن پیشفرضهای سیاسی و جهتگیریهای ایدئولوژیکاش – پاکیزه و اثرگذار است. پخش مصاحبههای شاه که آگاهانه برای بازسازی چهرهی شاه و ترمیم تصویر مخدوش شاه مغلوب در برابر موج انقلاب انتخاب شده است، بخشی از پازل این مجموعه و مستندهای مشابه دیگری که «من و تو» ساخته است. اما دیدن چنین فیلمی برای کسی که تاریخ ایران را خوب میداند و تنها به روایتهای مسلط رسانهای و ایدئولوژیک یکسویه بسنده نمیکند، آزارنده است.
چنانکه در یادداشتی که دربارهی «از تهران تا قاهره» نوشته بودم، این نوع روایتها جهد بلیغی میکنند که بر نارضایتی بخشی از مردم ایران از نظام حاکم سوار شوند. به همان اندازه که جمهوری اسلامی بسیاری اوقات تلاش میکند روایت خود را از انقلاب تنها روایت معقول و موجود قلمداد کند، سلطنتطلبان نیز در همین میدان بازی میکنند. به قول همایون خیری «جمهوری اسلامی وجود آدمیزاد قبل از انقلاب را به رسمیت نمیشناسد، تلویزیون من و تو وجود آدمیزاد بعد از انقلاب را». کوتاهترین و شاید دقیقترین توصیف این فیلم همین است. هر دو طیف – نظام حاکم پیش از انقلاب و پس از انقلاب – آگاهانه و عامدانه بخشهایی از تصویر بزرگتر را به محاق میفرستند. در این روایت، شاه چهرهای دارد ایراندوست که تمام دغدغهاش آبادانی و توسعهی ایران است. شاه در این قصه، از افزایش قیمت نفت استفاده میکند برای توسعهی کشور و تقویت بنیهی نظامیاش برای حفظ تمامیت ارضی کشور؛ روایت فیلم مایل به ارایهی چنین تصویری از شاه است. قدرتهای غربی سر بر آوردن شاه را نمیپسندند. پس میکوشند که این قدرت مزاحم را از سر راه بردارند. منطق روایتهای رسانهای امروز هم از قدرت مسلط همین است. حاکمانی که دل در گرو آبادانی و عزت و استقلال کشور دارند ولی قدرتهای غربی مزاحمت ایجاد میکنند و سنگاندازی میکنند.
جنس پرسشهایی که از شاه دربارهی توسعهی نیروی نظامی ایران میکنند، از همان جنس پرسشهایی است که در برابر توسعهی انرژی هستهای در ایران امروز پرسیده میشود. هر دو روایت به ناخودآگاه مخاطب دستاندازی میکنند که نیکنهادی و سلامت صاحب قدرت – و خطاناپذیری، حسن نیت، درایت، خردمندی و فرزانگی او را – مفروض بگیرند و در آن هیچ تشکیکی نکنند. به روایت دقیقتر، هر دو از مخاطب، از شهروند، از ایرانی، از فرد، سلب عاملیت میکنند. برای هر دو، مخاطب باید روایت ما را بیچون و چرا بپذیرد. هیچ راه سومی وجود ندارد: مخاطب یا صاحب خرد است و واقعاً دلبستهی آزادی و آبادانی ایران است که ناگزیر باید روایت قدرت مسلط را و شیوهی او را به همین شکل موجود بپسندد یا ناگزیر دشمن، مخالف و برانداز و خرابکار تلقی میشود. در این روایتها، هیچ تردیدی نباید کرد که صاحب قدرت فاسد نمیشود. ممکن است اشتباهاتی رخ بدهد ولی این اشتباهات فرعی و حاشیهایاند.
شاه وقتی میگوید مارکسیسم در ایران غیر قانونی است، پرده از نگاه استبدادی و یکسره بیگانه با آزادی و اندیشهی او بر میافتد. مهم نیست من و شما با مارکسیسم موافق باشیم یا نه. مهم این است که شاه وقتی از مارکسیسم حرف میزند، مارکسیسم برای او نه تئوری است، نه حتی یک جنبش انقلابی؛ در روایت او، مارکسیسم مترادف با شر محض و مطلق تلقی میشود. از همین روست که انقلاب سفید هم مو به مو تصویر یک جنبش اصلاحگرایانه و آزادیخواهانهی مترقی تصویر میشود. در این فیلم، شاه نیروی نظامیاش را به یاری سلطان قابوس میفرستد برای سرکوب مخالفاناش. آمریکا برای حمایت از متحداناش بارها نیروی نظامی به جاهای مختلف دنیا گسیل کرده است. شاه چنین کاری برای سلطان قابوس میکند. عربستان سعودی کار مشابهی را در بحرین میکند. ایران به سوریه و عراق نیرو میفرستد. صورت کار همه یکسان است. وقتی از بیرون نگاه کنی، همه یک کار میکنند. تنها وقتی که یک تئوری خاص، یک نظریهی مشخص در سیاستورزی را انتخاب کرده باشی، این حرکتها معنای مثبت یا منفی پیدا میکنند. روششناسی روایت مهم است. روششناسی اگر به طور طبیعی تن بدهد به مشروعیتبخشی ناگزیر مداخلهی نظامی در کشوری دیگر و جانب یک جناح خاص سیاسی را گرفتن، ناگزیر بعضی از این مداخلات مشروع میشوند و بعضی نامشروع. ولی همیشه میتوان فاصلهای انتقادی را حفظ کرد و به همان اندازه که شاید بشود از نقش ایران – فعلی – در عراق و سوریه انتقاد کرد، میشود از نقش بقیه هم به همان اندازه انتقاد کرد. البته نگاههای مطلقاندیشی که تصوری آرمانی از ارزشها و عدالت و سیاستورزی دارند، ناگزیر، از پیش، یکی یا بعضی از اینها را مشروع میدانند و از بقیه ناگزیر و بدون هیچ نگاه انتقادی و جزییتر سلب مشروعیت میکنند.
فیلم «من و تو»، اهداف سیاسی مشخصی را دنبال میکند: بازسازی و ترمیم چهرهی سلطنت و کوشش برای نشان دادن اینکه آنچه پس از آن آمد، نامطلوب و تباه بوده است (فلذا آنچه پیش از انقلاب بوده به همین اعتبار موجه و معقول و قابل دفاع). گفتن ندارد. اما پخش همینها، پرده از نگاه متکبر و خودمحور شاه هم بر میدارد. روایتهای فیلم هم برای کسی که سوی دیگر داستان را هم مطالعه کرده است به سرعت و به آسانی تبدیل به روایتی کمیک از واقعیت میشود. سؤال بعدی این است که اگر چنین روایتی، بازیگران این روایت و صحنهگردانان آن متصل به قدرت شوند و توانایی اعمال تغییر پیدا کنند، چشماندازی هولناک پیش روی ماست. صورت عریاناش این است: فرض کنیم همین الآن چنین نگاه و تفکری تبدیل به قدرت حاکمهی ایران شود؛ آن وقت چه؟ اینجاست که ما انتخاب میکنیم. چنین روایتی اگر قرار باشد جایگزین روایت مسلط فعلی شود، نه که تفاوت چندانی پیدا نکند بلکه عقبگرد تاریخ است. سقوط فکری است و بازگشت به جهانی خیالی که تار و پودش دروغ است و تبلیغات.
من هنوز تنها بخش اول «انقلاب ۵۷» را دیدهام (و میتوان ادعا کرد و نشان داد که بخشهای بعدی هم از همین منطق و نحوهی روایت تبعیت میکند). ارزیابی من از این روایت – تا اینجا – همان است که در فیلم قبلی «از تهران تا قاهره» داشتم. توهین به شعور مخاطب و تحریف صریح و عریان تاریخ. کوشش برای توجیه کردن خطاهای سیاسی شاه – و لاپوشانی حس تبختر و مگالومانیای ویرانگر او – و به دست دادن روایتی عامهپسند از علل سقوط پادشاهی. سؤال این است که اگر مخاطب این روایت را میپذیرد یا برایاش دلنشین است، آیا مشکل از فهم مخاطب یا سادهلوحی است؟ یا «من و تو» هوشمندانه توانسته است عناصر خیال را به بازی بگیرد و سوار بر نارضایتیهای عمومی مخاطب شود؟ پاسخ هر چه باشد در واقعیت قصه تفاوتی ایجاد نمیکند: توهین به شعور مخاطب و تحریف وقیحانهی تاریخ. شاه ایران بر خلاف روایت این فیلم، درک ضعیفی از اقتصاد داشت. مشکل توطئه یا ناراحتی قدرتهای غربی نبود؛ مشکل کوتهبینی اقتصادی شاه بود به اضافهی هزار و یک مشکل دیگر که تنها یکی از آنها استبداد رأی بود. این فیلم و فیلمهای دیگر «من و تو» به ما میگوید که این شبکه از یک ایدئولوژی تعریفشدهی مشخص تبعیت میکند و تکلیفاش با خودش روشن است. ژورنالیست یا روزنامهنگار حرفهای نیستند. یک گروه رسانهای با اهداف تعریفشدهی ایدئولوژیک که میداند دقیقاً دارد چه میکند. سادگی و البته بلاهت است که کسی که این روایت را نمیپسندد – یا به دلایل عقلی یا به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی – بنشیند و تنها به آن ناسزا بگوید. اینها متاعی به بازار فرستادهاند. راه شکستن این متاع، آوردن متاعی است بهتر و هوشمندانهتر.
روایتها از یک ماجرا همیشه محکوم به دوگانگی و دوقطبی بودن نیستند. ولی منطق ذهنی عوامزده روایت دوگانه و سیاه و سفید را راحتتر هضم میکند تا روایت پیچیدهای که بگوید شما بیش از دو انتخاب دارید. روایت «من و تو» به مخاطب تنها دو انتخاب میدهد: انتخاب ما – که انتخاب خوب، درست، وطندوستانه و آزادیخواهانه است – و روایت دیگر که حاصلاش ویرانی است و تباهی. روایت سومی وجود ندارد. سازندهی فیلم برای مخاطب شأنی به عنوان مخاطب مستقل قایل نیست که بتواند به او روایت یا انتخاب دیگری هم بدهد و بگوید بعضی هستند که نه این را میگویند نه آن را. اینجاست که آن تعبیر چارلز کرزمن از انقلاب ایران معنا پیدا میکند: انقلاب نیندیشیدنی. در این روایت، ایران پهلوی جزیرهی ثبات است و در خیال کسی هم نمیگنجد که آن نظام از اوج سقوط کند به بیچارگی و استیصال. این حادثه را فقط میتوان با توطئه و اقدام خبیثانهی «دیگری» توضیح داد. راه دیگری ندارد. یعنی از تحلیل واقعیت هم عاجز میشود.
در این داستان، فقط یک نوع حکومت کردن معنا دارد و زمامداری خوب و درست و معقول همان است که ما میگوییم و میخواهیم. غیر از این اگر باشد ناروا، مخرب و خطرناک است (تمام اینها را از دو لب مبارک شاه به صد زبان در این فیلم در مصاحبههایاش میشنویم). این فیلم، و فیلمهایی از این جنس، از دیگریستیزی مزمن رنج میبرند. با این نگاه، کسی که مانند ما فکر نمیکند، مشکل دارد و جایی از کارش میلنگد. ما حداکثر تحمل و مدارا میکنیم ولی هرگز گمان نمیبریم که شاید ما راه را خطا رفته باشیم. شاید دیگری جایی درست بگوید.
با تمام این اوصاف، در عمل ممکن است تحلیلهای عقلی، نظری یا سیاسی (یا حتی روزنامهنگارانه) نتواند پیامد و تأثیرگذاری واقعی چنین محتواهایی را پیشبینی کند. گاهی تبلیغات میتواند برای یکی مثل احمدینژاد هم پیروان و حامیانی دست و پا کند. در نهایت، مردم – در تمامیتشان با همهی تفاوتها و پیچیدگیها و انتخابها و تصمیمهایشان در لحظات تأثیرگذار و سرنوشتساز – میتوانند نشان بدهند که چنین محتویاتی چقدر میتوانند تعیینکنندهی سرنوشتشان باشد. چندین دهه است که کلیت مردم ایران دیگر گوششان به سلطنت و میراث پهلوی بدهکار نیست. ممکن است آینده تغییر کند؟ شاید. ولی اگر قرار باشد این نگاه تغییر کند، سلطنتطلبان و پهلویدوستان نمیتوانند با در پیش گرفتن این نگاه یکسویه و خود-مشروعیتبخش به جایی برسند. دست کم گمان من این است.
يادداشتهای مرتبط
[تأملات] | کلیدواژهها: , انقلاب ۵۷, دیگریستیزی, سلطنت, من و تو, پهلوی, پوستين واژگونه
اصلن همه این حرف ها درست من میخواهم بدانم الان توی این موقعیت تاریخی برای چه کسانی چه نفعی دارد که من دهه شصتی یا دهه هفتادی به کدام سوی این دعوای سه جناحه کشیده شوم؟!! مگر الان قدرتی هست که با آنجه هست بتواند مقابله کند؟ مگر چیزی از جنبش سبز مانده؟ در دلهای مردم مانده ولی جرئت تغییری نیست. تا ۶ سال دیگر هم مردم منتظر میمانند تا ببینند این دولت چه میکند و اصلاً به قول شاه و خاتمی جایگزینی برای همین حداقل نظم فعلی نیست. این برود چه کسی بیاید؟ چه گروهی؟ چه تفکری؟ داستان تکرار می شود!! در ضمن نمیدانم شما چند درصد مردم را عام و ساده لوح میدانید چون در هر خانه ای که من جوان بی اطلاع نشسته ام انقلاب ۵۷ من و تو را میبینم و تاریخی که هیچ نفهمیده ام را مرور میکنم پدری کنارم هست که اگر حرفی اشتباه زده شد تصحیح کند. مطمئن باشید امروز اکثر مردم ایران به این آرامش فکری رسیده اند که به هیجان نیایند و عام نباشند.
گر ز جالینوس این گفت افتراست | پس جوابم بهر جالینوس نیست
مضامین نوشتهی من روشن است. کلمات را هم به دقت انتخاب کردهام. داوری قطعی و یقینی دربارهی هیچ کس نشده است. بیشک در میان مردم عوام و خواص وجود دارد. سطوح مختلفی از ادراک هست. حتما شما در زمرهی عوام نیستید. ولی اگر من و شما نباشیم، دلیل نمیشود دیگران هم نیستند. در کاربرد تعبیر «مردم» باید خیلی دقت کرد. نسبت دادن چیزهای مثبت یا منفی یا جهتگیریهای خاص به مردم به طور کلی و عمومی خطاست. مردم پیچیدهتر از چیزی هستند که فکر میکنیم. لذا کیلویی یا متری نیست که بگوییم فلان درصد فرهیختهاند یا بهمان درصد عوام. چه میدانیم؟ هیچ کس نمیتواند هیچ ادعایی بکند ولی همه میتوانند بگویند که عامی وجود دارد و خاص وجود دارد.
بنده هم عرض کردم اکثر مردم عام نیستند نه اینکه عوام وجود ندارند! (البته عام به معنای مورد شما).و این اکثریت همانهایی هستند که به شعار هر چند ظاهری اعتدالگرایی روحانی رای دادند و این ریسک را پذیرفتند چون به آینده شان آنقدر مطمئن نبودند که به راحتی از فرصت انتخابات برای ابراز نظر بگذرند و به گونه ای دیگر به اعتراض بپردازند. و نیز منظورم از عبارت چند درصد این بود که به نظر می آید شما درصد بالا یا اکثریت مردم را عام ساده لوح می پندارید که اینگونه با هراس از اینکه مردم فریب بخورند حرف میزنید. مخالفت من با شما تنها در حس روشنفکری تا حدی متکبرانه شما ست که از خواندن مطلبتان احساس کردم. بله مردم ایران ۷۹ میلیون نفر هستند و عقاید متفاوت بیشمار است. ولی فعلاً در اعتدال هم عقیده اند و به ان اعتماد کرده اند و البته لزوماً همه “فرهیخته” نیستند! لطفاً سعی کنید این فاصله بین عام و خاص را بردارید. این همه خواص که زمان انقلاب بودند و فهمیدند چه بلایی دارد سر ایران میآید چرا نتوانستند هیچ کاری کنند و یکی پس از دیگری یا فرار کردند یا اعدام شدند؟ چون نمیتوانستند با عامه ی مردم از در صلح و دوستی درآیند و همواره خود را “خاص” می پنداشتند. و این کاری بود که روحانیت کرد و پیروز شد، خود را از جنس مردم نشان داد.
با نظر آقای سامان هم موافقم و به نظرم ناچیز دانستن کار من و تو منصفانه نیست. چون تاریخی را نشان می دهد که زندگی ما را ساخته و بر پایه مستنداتی ست که تا به حال هیچ کجا به این وضوح ندیده ام؛ حتی اگر مطالب را به گونه ای مغرضانه سیاه و سفید توصیف کند باز هم کار ارزشمندی ست.
شما جایی عبارتی از بنده در این متن دیدهاید دال بر اینکه کار «من و تو» را «ناچیز» توصیف کرده باشم؟ بدیهی است که به نویسنده و هر آدم دیگری حق میدهید که منتقد باشد یا حتی با آن مخالف باشد. خیلی فرق است با اینکه کسی بگوید با تحلیل یا روایت فلانی مخالفم و اختلاف بنیادین با آن دارم تا اینکه بگوییم کل این کار بیارزش است. یعنی آن جملات اولیهی متن را ندیدهاید؟ مرادم اینهاست: «این شبکه دسترسی به منابع تصویری آرشیوی غنی و مفصلی دارد. کارش را هم خوب بلد است. تدوین و تولیدش – با در نظر داشتن پیشفرضهای سیاسی و جهتگیریهای ایدئولوژیکاش – پاکیزه و اثرگذار است» و «سادگی و البته بلاهت است که کسی که این روایت را نمیپسندد – یا به دلایل عقلی یا به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی – بنشیند و تنها به آن ناسزا بگوید. اینها متاعی به بازار فرستادهاند. راه شکستن این متاع، آوردن متاعی است بهتر و هوشمندانهتر». احتمال میدهم متن را خیلی به دقت خواندهاید. پس لابد میتوانید توضیح بدهید این جملات آیا با آن روایتی که شما از متن دادهاید سازگار است یا نه؟
شما خیلی خوب به کلمات و جملات دقت می کنید و من نه. دلیلش هم این است که شما یک تحلیلگر هستید و من یک فرد معمولی بدون هیچ فعالیت اجتماعی. درست است شما کلمه ناچیز را به کار نبرده اید و من جملات ابتدایی متن را فقط یکبار خواندم و فراموش کردم. اگر باعث ناراحتی تان شدم لطفاً پوزش من را بپذیرید. فقط لطفاً بگویید آیا با قسمت اول نوشته ام موافق هستید یا خیر؟
قسمت اول کدام نوشته؟ جمله یا مدعایتان را بنویسید تا بگویم موافقم یا نه. خیلی چیزها نوشتهاید. نمیدانم ارجاعتان به کجاست.
منظورم درمورد عام و خاص است که خیلی واضح به قول شما ادعایم را بیان کردم و دوست دارم نظر کسی که همیشه نقدهایش را دنبال میکنم بدانم اما اگر به نظر شما طولانی ست و همه اش ارزش اظهار نظر ندارد فراموشش کنید.
که بنده اکثر مردم را سادهلوح میپندارم؟ خوب طبعاً نه. مضاف بر اینکه اینجور ارزیابیها دقیق نیست اصلا. با کدام متر؟ با کدام شاخص؟ معیار عینی و مشخصی وجود ندارد. نمیشود همینجوری کلی دربارهی مردم حرف زد. ولی میتوان گفت کسی که سخن باطل یا نادرستی را به سادگی بپذیرد و باور کند، عوام است. حال این سخن ناروا و باطل از دهان هر کسی میخواهد بیرون بیاید. عوام بودن و عوامزدگی همین چیزهاست دیگر. و بله من به جد معتقدم میان مردم تفاوت درجات فهم وجود دارد. همه دانشمند و فرزانه نیستند. همه هم عوام نیستند. ولی ما نه آمار داریم و نه اصلاً میتوانیم آمار داشته باشیم.
با هر خط کشی هر درصد “روشنفکر، فرهیخته ، دانشمند و فرزانه ی مدعـی روشنگری” که داریم با نهایت احترام باید خدمتشان عرض کنم که با “تکبر، نگاه عاقل اندر سفیه، پشت تریبون رفتن، تحقیر مخاطب و کلمات قلمبه سلمبه گفتن و هی تحلیل و ارزیابی کردن” نمی توانند برای عوام روشنگری کنند و آن ها را به راهی که می خواهند ببرند یا از راهی که دارند می روند یا احتمال دارد بروند باز دارند و یا اصولاً تاثیر تعیین کننده ای در نگاهشان داشته باشند. هر چند چراغ در دستشان ماه و خورشید باشد. و اتفاقاً این عوام هستند که تعیین کننده اند. چنان که تاریخ این را به وضوح نشان داده است.
با رجوع به انتقادهایی که ز زمان پخش این مستند نوشسته شده براحتی میتوان دید که عموم منتتقدان با پیشزمینه منفی به شبکه من و تو اقدام به ابراز نظرات میکنند. تا به حال نقدی نخواندم(غیر از بعضی از چپ ها) که نتوان جبهه نویسنده نسبت به شبکه را در آن نادیده گرفت!
معتقدم که شما توانایی دیدن مستند بدون پیشزمینه و جبهه ای که به شبکه داشتید را نداشته اید. پایه و اساس این مستند تصاویر و مصاحبه هایی است که صادقتر از آن نمی یابید. اتفاقا نگرش شما و بعضی دوستان مرا یاد سلطنت طلبانی می اندازد که هر چیزی که برند جمهوری اسلامی بر آن بخورد را مردود میدانند.
عقیده داشتن بر اینکه شاه ایراندوست و آگاه بر مسائل بین الملل بوده است دلیلی بر علاقه به بازگشت به دوران او نیست. سال هاست که دوران سلطنت به پایان رسیده است.
انقلاب ۵۷ بدلیل تلاشی که برای تحریف نکردن تاریخ دارد بهترین مرجع برای دیدن شاهی است که بدلیل ضعف و تصمیمات نادرست بازنده بزرگ تاریخ شاهنشاهی ایران لقب میگیرد.
سرور گرامی فرمودید که چرا فیلم/مستند «انقلاب ۵۷» شبکهی «من و تو»، با رویکردی روزنامهنگارانه، منتقدانه و پژوهشگرانه تهیه نمیشود؟
پس راجع به تاریخ نگاری چیری نمیدانید؟ راجع به یک مستند روایی که بصورت گزارش است چطور؟
کسی تاریخ را درست میگوید که به مستندات رجوع کرده و آنها را بدون داوری و نقد ارائه کند.
در این حال من، شما و باقی مردم خودمان میتوانیم تصمیم بگیرند که به چه نتیجه ای برسند.
شما واقعا انتظار داشتید که نقد کنند یا مانند روزنامه نگاران تحلیلی ارائه کنند؟
در آن صورت نام برنامه میشد تحلیل انقلاب سال ۵۷.
به گمان بنده جناب عالی اصلا از ابتدا موضوع را بد فهمیدید!
ما ایرانیها آنقدر بت داریم و آنقدر آدم ملعون برای خودمان داریم وقتی یک چیز “نسبتا” بیطرف و بدون پیشداوری میبینیم تعجب میکنیم، شما هم گیر همین فرهنگ پیشداوری افتاده اید گویا.
تنها یک نکته به فرمایش شما میافزایم. من هرگز نگفتم: «چرا» فیلم/مستند «انقلاب ۵۷» شبکهی «من و تو»، با رویکردی روزنامهنگارانه، منتقدانه و پژوهشگرانه تهیه نمیشود؟ بله. بعید نیست من اشتباه فهمیده باشم. همان اول هم گفتهام «گمان» من این است ولی شما گویا دربارهی همهی اینها «یقین» دارید.