فقر دانش حقوق بینالملل: انرژی هستهای و نزاع حیثیتی

فعالان صلحطلب، فعالان محیط زیست و برخی از فعالان سیاسی، تا حدی، حق دارند وقتی میگویند مردم ما شناخت دقیق و درستی از برنامهی هستهای ندارند. اما این فقط یک طرف ماجراست. مشکل بزرگ این است که دستکم در هشت ساله ریاست جمهوری خسارتبار محمود احمدینژاد، نه تنها برنامهی هستهای بلکه بسیاری از سیاستهایی که میشد به درستی از آنها دفاع کرد، تبدیل با موضوعاتی حیثیتی شدند، از مسیر اصلیشان خارج شدند و پیامدشان چیزی از خسارت و غبن بین و آشکار برای ملت و دولت ایران نشد. مسألهی انرژی هستهای، مسألهای است تکنولوژیک و علمی. اما محل نزاع، یعنی حق دسترسی ایران به انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز، هم از سوی بعضی سیاستمداران جنجالآفرین (و مالیخولیازده) و هم از سوی بعضی از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی، تبدیل به مسألهای حیثیتی برای تحقیر، سرکوب یا از میدان به در بردن طرف دیگر شده است.
مردم ایران به همان اندازه که حق دارند از خطرها و هزینههای واقعی و احتمالی داشتن فناوری هستهای آگاه باشند، این حق را هم دارند که بدانند بر اساس قوانین بینالمللی و مفاد عهدنامههایی که ایران امضا کرده است، کشورشان واجد چه حقوقی است. سیاستمداران جمهوری اسلامی و دستگاههای رسانهای عمدتاً مر قانون و نص صریح معاهدات بینالمللی را تنها در سایهی رتوریک و مجادله با جهان و در ذیل دیپلماسی آشتیگریز و دشمنتراش برای مردم ایران توضیح دادهاند. انتخاب مسیر و اسلوب مناسب برای توضیح حقوق هستهای (و همچین مخاطرات زیستمحیطی و سیاسی آن) قاعدتاً باید یکی از اولویتهای مهم دستگاه دیپلماسی میبود که متأسفانه تا کنون نبوده است.
از سوی دیگر، مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی، نفت بر آتش این سیاست نادرست ریختهاند و به جای حل مشکل، گره تازهای بر آن افزودهاند. از یاد نبریم که افشاگریها سازمان مجاهدین خلق نقش مهمی در پیچیدهتر کردن برنامهی هستهای ایران داشته است. به اینها بیفزایید اسراییل را که با داشتن کلاهکهای هستهای، همچنان عضو معاهدهی عدم تکثیر سلاحهای هستهای نیست و بالفعل مهمترین تهدید هستهای در منطقهای خاورمیانه است (در حالی که ایران حتی به فرض اینکه قصدش ساخت سلاح هستهای باشند همچنان تهدید بالقوهای به حساب میآید و کدام خردمند است که گریبان تهدید بالفعل را رها کند و تهدید بالقوه را بچسبد؟). پیشینه و سابقهی مجاهدین خلق نیازمند توضیح نیست: سازمانی به معنی دقیق کلمه تروریستی است. اسراییل نیز وضع بهتری ندارد. این سوی قصه که مهمترین عامل گره خوردن برنامهی هستهای ایران بوده است (یعنی اسراییل و مجاهدین خلق)، بخواهیم یا نخواهیم – ادعاها و اتهاماتشان را درست بدانیم یا نادرست – بدون شک سهم مهمی در خارج کردن این چانهزنیهای بینالمللی از ریل معقول و دیپلماتیکشان داشتهاند. این نکته را نباید از یاد برد.
اما زمزمهای که این روزها به کرات از محافل سیاسی طرف مقابل ایران (از جمله از سوی اسراییل و مراکز پژوهشی و فکری آمریکایی همپیمان و نزدیک با اسراییل) شنیده میشود این است: ایران نه تنها باید غنیسازی را متوقف کند (سقف غنیسازی هم مسألهای است فنی و نه سیاسی و دربارهی آن در آژانس بحث فراوان شده است) بلکه از اساس باید برنامهای هستهایاش را از بین ببرد. سؤال این است که چرا؟ یک بار دیگر، این بندهای قطعنامهی سازمان ملل مورخ ۸ دسامبر ۱۹۷۷ را بخوانیم (زیر بعضی عبارات را من خط کشیدهام):
(الف) استفاده از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز برای توسعهی اقتصادی و اجتماعی بسیاری از کشورها فوقالعاده مهم است؛
(ب) همهی کشورها طبق اصول برابری خودفرمانی حق توسعهی این برنامه را برای استفادهی صلحآمیز از فناوری هستهای برای توسعهی اقتصادی و اجتماعی، بر حسب اولویتها، منافع و نیازهای خودشان دارند؛
(ج) همهی کشورها، بدون هیچ تبعیضی، باید دسترسی به فناوری، تجیهزات و مواد لازم برای استفادهی صلحآمیز از انرژی هستهای داشته باشند و برای دستیابی به آن آزاد باشند؛
(د) همکاری بینالمللی در زمینههایی که قطعنامهی حاضر پوشش میدهد باید تحت تضمینهای توافقشده و مناسب بینالمللی از طریق آژانس بینالمللی انرژی اتمی باشد و بر مبنایی غیر تبعیضآمیز برای ممانعت مؤثر از تکثیر سلاحهای هستهای.
مضمون بندهای بالا بسیار روشن است. در مذاکرات اخیر ژنو یکی از مضامینی که مرتب از سوی طرف مقابل شنیده شده است این است که هیچ کشوری حق ذاتی توسعهی برنامهی هستهای را ندارد (عبارت البته غنیسازی است). بعید میدانم بحث و جدل زیادی باشد دربارهی میزان غنیسازی و اینکه چه سطحی از غنیسازی اورانیوم برای تحقق اهداف صلحآمیز برای توسعهی اقتصادی و اجتماعی لازم است. اما وقتی بحث فنی از مسیر اصلیاش خارج شود و در جادهی سیاسیکاری و دیپلماسی غیرسازنده بیفتد، هیچ یک از دوسو نمیتوانند زمینهی مشترکی برای توافق پیدا کنند. دمیدن بر آتش این اختلاف سیاسی از هر سویی، تنها عاقبتی که خواهد داشت ویرانی و شکست است: زیان این بیخردی به همهی طرفهای درگیر خواهد رسید (گیرم ملت ایران از همه بیشتر زیان کنند). نتایج خوشبینانه و بدبینانهی این بازی یا میتواند برد-برد باشد یا باخت-باخت. سنجیدن راه میانه در حال حاضر چندان آسان نیست. گزینهی اول تنها با عبور دادن مذاکرات از مسیری میسر است که از اعمال نفوذهای سیاسی و جنجالآفرینیهای ایدئولوژیک به دور بماند (چه از سوی اسراییل، عربستان سعودی و همفکران و همپیمانانشان و چه از سوی گروههای افراطی و تندرو در داخل ایران). گزینهی دوم تنها حاصلی که دارد انسداد است و بنبست: و این انسداد و بنبست همچنان ادامه خواهد یافت تا دوباره فرصتی فراهم شود و عقلانیتی حاکم شود که مذاکرات به همان مسیر مقعول برد-برد برگردد. کلید ماجرا هم در این است که کسانی که در این مذاکرات اخلال میکنند و منتهای همتشان سناریویی خیالی است که در آن حاکمیت سیاسی ایران ببازد یا کمترین سهم را ببرد و طرف مقابل ظفرمند و پیروز و سرمست، سرود فتح افراط و تندروی را سربدهد، اثرگذاری سیاسیشان را از دست بدهند.
پروندهی هستهای ایران هم برای افراطیون داخل و هم برای افراطیون خارج ایران (و مخالفان حاکمیت سیاسی) به بقای آنها گره خورده است: برای هیچ کدام از آنها عهد و پیمان یا قوانین بینالمللی و سازمان ملل و حقوق کشورهای خودفرمان اهمیتی ندارند. تا این گره گشوده نشود، برنامهی هستهای ایران بر همین مسیر خواهد رفت و چه بسا عاقبتاش پیشبینی خود-تحققبخشی شود که برای یک طرف کابوس است و برای طرف دیگر فعل حرام.
بررسی گزینههای دیگر خارج از حوصلهی این یادداشت است و زمان میبرد. خلاصهی نکتهی من این بود که: شناخت حقوقی و قانونی کافی از ماجرا وجود ندارد و ذینفعان زیادی در حفظ این وضع کوشش میکنند. آگاهی، موضع افراطیون هر دو سو را سستتر میکند.
مرتبط (از فارسنیوز!): مذاکرات هستهای و مسئله کلیدی «حق غنی سازی»
يادداشتهای مرتبط
[تأملات, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, انپیتی, روحانی, مجاهدين خلق, مذاکرات هستهای, پروندهی هستهای, ژنو
مطلب مربوط به ده سال پیش است
پاسخی به نقد بیانیه شورای موقت اتحاد جمهوریخواهان
پیرامون امضای پروتکل الحاقی
بیژن حکمت
آقای هرمز زمانی [اخبار روز ۱۵مهر] بر شورای موقت اتحاد جمهوریخواهان خرده گرفته اند که چرا در بیانیه خود بر حق ایران در زمینه استفاده صلح آمیز از نیروی هسته ای انگشت نگذاشته است. پاسخ آن روشن است، زیرا نه پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای NTPنه توافق نامه ایران با آژانس بین المللی Safeguard Agreement و نه حتی پروتکل الحاقی این توافق نامه، هیچکدام حق استفاده صلح آمیز از نیروی هسته ای را مورد پرسش قرار نمیدهد.
بند چهارم پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای به صراحت اعلام میدارد ” هیچیک از مواد این پیمان طوری تفسیر نخواهد شد که حق تصرف ناپذیر کشور های امضاءکننده را در زمینه پژوهش، تولید و استفاده صلح آمیز از نیروی هسته ای خدشه دار سازد.” توافق نامه ایران با آژانس بین المللی نیز با تاکید بر این حق، آژانس بین المللی را متعهد میسازد تا در اجرای این توافق نامه به توسعه فناوری و یا به همکاری بین المللی برای استفاده صلح آمیز از نیروی هسته ای از سوی کشور امضاءکننده لطمه ای وارد نیاورد.
قطعنامه دوازده سپتامبر شورای حکام در بند k بر این حق تاکید میورزد و بر خلاف تصور رایج بهیچوجه غنی سازی اورانیوم را برای ایران قدغن نمی سازد. شورا در بند سه قطعنامه ایران را “تشویق می کند” و “فرا می خواند” تا به منظور “اعتماد سازی”از فعالیت های مربوط غنی سازی اورانیوم تا رسیدن به تضمین های کافی خود داری کند.
مسئله اینجاست که جمهوری اسلامی از یکسو به تعهدات خود حتی در کادر توافق نامه کنونی عمل نکرده است و آژانس از ایران میخواهد که قصور خود را جبران کند و از سوی دیگر آژانس به این نتیجه رسیده که فناوری هسته ای در ایران به حدی تکامل یافته که کنترل استفاده مسالمت آمیز از این فناوری مستلزم پیوستن به پروتکل الحاقی توافق نامه است. موضوع مورد مناقشه نه حق دستیابی به فناوری و استفاده صلح آمیز از نیروی اتم بلکه کنترل موثر فعالیت های هسته ای کشور معینی است که به پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای پیوسته است. بنابرین بیانیه شورای موقت اتحاد جمهوریخواهان بدرستی بر شفاف سازی فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی و نه بر حق دستیابی به فناوری و استفاده صلح آمیز از نیروی اتم انگشت می گذارد.
جمهوری اسلامی مدتهاست که از این حق استفاده میکند. مشکل امروز تحدید یا تضمین این حق نیست بلکه کنترل شیوه اعمال آنست تا راه بر هرنوع وسوسه ساختن سلاح های هسته ای بسته شود. امضای پروتکل الحاقی توافق نامه محدودیت جدیدی بیش از آنچه در خود پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ایست بوجود نمی آورد.بر عکس، بسیاری کنترل های آژانس را حتی در کادر پروتکل الحاقی مانع دسترسی ایران – یا هر کشور دیگری که بسطح معینی از رشد فناوری هسته ای رسیده – به سلاح اتمی نمی دانند.از نظر آنان تسلط علمی و فنی روند غنی سازی اورانیوم برای تولید سوخت نیروگاههای اتمی و دسترسی به خاکستر آن عملا اسباب لازم – منجمله پلوتنیوم – را برای ساختن سلاحهای هسته ای فراهم می آورد. ورود در این بحث خارج از صلاحیت نگارنده است. ممکن است این نگرانی بر حق باشد و بنوعی در یاداشت اخبار روز [دوم مهر] نیز بازتاب یافته است. ولی بنام این نگرانی ها نباید از اجماع بین المللی فراتر رفت و در سطح جهانی چیزی بیشتر از کنترل آژانس بر فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی خواستار شد.
در سطح کشوری، مسلما این گفتگو و انتخاب آزاد مردم ایرانست که باید همه سیاست ها منجمله سیاست کشور را در زمینه انرژی بطور کلی رقم زند.
فکر میکنم مفاد یادداشت من روشن بود: موضوع نقد کسانی است که نه تنها آگاهانه «حقوق» هستهای ایران را طبق معاهدات بینالمللی نادیده میگیرند بلکه صراحتاً سخن از این میگویند که ایران کل برنامهی هستهایاش را باید تعطیل کند. محدود کردن برنامهی هستهای به استفادهی صلحآمیز و تضمین آن کجا و سخن گفتن از برچیدن کل قصه کجا؟ به نظرم هر چقدر هم که اختلاف نظر وجود داشته باشد، این اندازه باید کف گفتوگوها باشد.