سعید حنایی کاشانی در پاسخ به سؤال حسین درخشان دربارهی وبلاگش، سردبیر خودم، نوشته است:
«زبانی پرنوسان دارد. گاهی توصیفی و خبری است، گاهی احساساتی و شتابزده است، گاهی جسور و بیپرواست، گاهی حتی هتاک و زننده است، گاهی به تقلید از لومپنهاست، گاهی روشنفکرانه است، گاهی روزنامهنگارانه است، خلاصه همان طور که خود «وبلاگ» چنین است، کشکولی پر از همه چیز است و شاید همین است که آن را برای همه جور خوانندهای جذاب میسازد — سوپرمارکت حسابی است. سیاست، هنر پاپ، گاهی هم روشنفکرانه، زندگی روزانه، رجزخوانی و هماوردطلبی، فناوری، خامی جوانی، رؤیاهای امریکایی، سخن از سکس و عشق و حال، و همه چیز برای همه کس، حتی گاهی داشتن داعیهی رهبری، این است آنچه گاهی از وبلاگ شما احساس میشود. البته همهی اینها شاید به این دلیل باشد که شما بیشتر از دیگران و دربارهی دیگران مینویسید تا از خودتان و دربارهی اندیشههای خودتان…!
نمیتوانم جای نویسندهی آن باشم. چون خودم هم دارم مینویسم، اگر آدم دیگری بودم خودم هم طور دیگری مینوشتم. اما گمان میکنم اگر کسی برایش مهم باشد که دیگران دربارهاش چه فکر میکنند، یا او چه چیزی از او میخواهند، معنایش این است که میتواند کسی دیگر هم باشد و شاید میخواهد همان کسی باشد که همه میخواهند او باشد! در این صورت، خب، باید حتماً بداند که «بعضیها چه جورش را دوست دارند»! در اینجاست که من فکر میکنم فرق نویسنده به عنوان «هنرمند» و نویسنده به عنوان «حرفه» قرار دارد، برای «هنرمند» خواننده میتواند «بعدها» متولد شود، اما برای «حرفه: آن هم از نوع خبرنگار» خواننده باید همین امروز وجود داشته باشد، و روز به روز بر تعدادش افزوده شود. نویسنده به عنوان «هنرمند» خواننده را جدی نمیگیرد، و شمار خوانندگان هرگز برایش مهم نیست، اما برای «حرفه» شمارهها مهم است — شما کدام یک میخواهید باشید؟ تصمیم که گرفتید نوشتن آسان میشود و راهش هم یافت میشود.»
مطلب مرتبطی یافت نشد.