«تفسیر به رأی»: کدام رأی؟
بگذارید دو نکته را برای طرح مسأله پیش بکشم و بعد دو کلمهای هم بیفزایم. نخست اینکه ما مسلمانها عموماً وقتی با احادیث برخورد میکنیم، برخوردی انفعالی داریم و انگار به سادگی باید هر حدیثی را بی چون و چرا بپذیریم، بدون اینکه مثقال ذرهای در اصالت آن شک کنیم. پس مسألهی اول این است: اصالت و سندیت این حدیث چه اندازه است؟ من فکر میکنم بعضی – یا شاید بشود گفت بسیاری – از احادیث و روایاتی که هویت و مرزهای فکری مذاهب و مکاتب کلامی مختلف را تعریف کردهاند و تا به امروز هم وجود دارند، به اقتضای زمان پدید آمدهاند. کوتاه کلام اینکه برای حفظ انسجام یا بقای آن مکتب کلامی عجیب نبوده است که علمای آن مکتب به حدیثی توسل جویند. این یعنی تعطیل کردن استدلال عقلانی. (این حدیث البته نمونهای کوچک است؛ دهها حدیث هست که پیامدهای معرفتی و اجتماعی بسیار گستردهتری دارند).
نکتهی دوم اما این است: تفسیر خالص، تفسیر بری از دخالتهای رأی بشری اصلاً آیا میسر است؟ گمان میکنم پاسخ به روشنی منفی است. شاید پنجاه سال پیش، صد سال پیش و پیشتر از آن در تاریخ اسلام میشد چنین ادعایی را کرد (دقت کنید که من در اینجا فرض میکنم که این حدیث در قرون بعدی تاریخ اسلام «وضع» شده است). اما امروزه با رشد دانش تاریخی و معرفت ما از فرهنگ دینی و اندیشهی فلسفی میتوان با جسارت بیشتری گفت که تفسیر علمی است بشری. یعنی ما متن مقدس را در ظرف اندیشه و پیشفرضهای خودمان میفهمیم. این سخن را البته سروش در تئوری قبض و بسط به شیوایی بیان کرده است. اما کدام رأی است که رأی خالص و راستین باشد؟ در این تزاحم و تضاد آراء واقعاً خیلی جسارت و تبختر میخواهد که کسی مدعی شود تفسیر من از قرآن همانا تنها تفسیر راستین از دین است! هر چه باشد دیگر پیامبری در میان ما نیست که حجت نهایی باشد و رأیاش مقبول همهی مسلمانان. تاریخ و شواهد بر جای مانده هم تنها تا جایی به مدد ما خواهند آمد.
یکی از کارهایی که اندیشمندان دینی ما میتوانند در روزگار معاصر بکنند این است که شروع به تصفیه یا حداقل ارایهی ملاک و مناطی معتبرتر برای سنجش احادیث سره از ناسره کنند. و معیار تشخیص حدیث سره را از ناسره، عقل میتوان قرار داد، عقل سلیم. در مورد فوق الذکر، فکر میکنم عقل سلیم به روشنی میگوید که هیچ انسانی خالی از پیشفرضهای ذهنی نیست و به طریق اولی، هیچ مفسری نمیتواند مانع دخالت مشرب فکریاش شود. اگر قرار بود آن حدیث بالا درست باشد (و جعل و تحریفی در کار نباشد)، اگر نه همهی مفسران که اکثریتِ آنها دوزخی بودند. این دوزخ فرستادنها از خدای عالم و رسول رحمت بعید است. گمان نکنم خدا و رسولاش این اندازه منتظر مچگیری از مؤمنین و علمای امت بوده باشند. پس معیاری تازه باید تا هر تفسیر بدون قاعدهای که سرشار از تناقضهای درونی است در منظومهی فکری ما رسوخ نکند.
[دين] | کلیدواژهها:
نکتهی مهمی است. همیشه سوآل برایم بوده که اینها که از «تفسیر به رأی» گریزاناند مگر تفسیر بدون رأی ممکن است؟ ظاهراً آقای طباطبایی در پی همین دشواری منطقی بود که سعی کرد چیزی به اسم «تفسیر قرآن به قرآن» را به کار ببندد که البته آن هم بدون دخالت رأی ممکن نیست. با این حال در المیزان به آنچه وعده داده حتی نتوانسته نزدیک شود. گمان کنم اگر قرار باشد صداقت به خرج بدهند و تفسیر به رأی را تعطیل کنند، مدارس دینی همهی مذاهب اسلامی باید تعطیل شوند.
البته نگران نباشید، با این که این حدیث را درست میگیرند، اما تفسیر به رأی را هم جوری تفسیر به رأی میکنند که کلاً از خاصیت میافتد! اما به هر حال از این رفتارها چیزی که تقریباً برایم قطعی شده، فسادِ پایههای منطقیِ خوانشهای رسمی از دین است. اینها بنیان و نظریهی تفسیریشان کلاً روی هواست و ادعا میکنند اصول هم دارند و آن را از قرآن و سنت (یا اهلبیت) هم گرفتهاند! آخر مگر میشود از درون یک چیز، نظریهی تفسیری خود آن چیز را هم درآورد؟ منطقشان بد جور میلنگد.
سلام دوست عزیز حضورت را در مسابقه وبلاگ نویسان تبریک می گویم
وبلاگ خیلی خوبی داری خوشحال می شوم مرا هم از تجربیاتت مطلع کنی
علی اکبری
خیلی مهم و لازم است که ملاکی غیر از سندیت حدیث و وثاقت راویانش ـ که احتمالا در طول تاریخ بقدر کافی خلق شده اند ـ پیدا کنیم ولی کسانی که در یکی دو قرن اخیر با هرمنوتیک آشنا شده اند و میدانند تفسیر امری بشری است همچنان با تاریخ دو سه هزار ساله تفکر هم آشنایند و میدانند تفکر هم امری بشری است و به مقتضای هر زمان تفکر آدمیان متفاوت میشود و چندان چیزی به نام عقل سلیم و مشترک بین انسانها در کار نیست که ملاکی محکم برای تشخیص احادیث درست از نادرست باشد. فاکتورهای متعدد و بعضا ناشناخته ای در تفکر مؤثرند. انسانها هم به مقتضای شرائطشان با پیشفرضهای مختلف و ارزیابی نشده (یا غیر قابل ارزیابی) وارد وادی تفکر و تعقل میشوند و نتیجه این همه تنوع است که میبینیم.