فرافکنیهای مسیحیت و تعصبات کور
گاردین، دوشنبه ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۶
در قرن ۱۲ میلادی پطرس قدیس، راهب کلونی، گفتوگویی را با جهان اسلام آغاز کرد. او خطاب به مسلمانان که تصور میکرد کتاباش را خواهند خواند نوشته بود: «من با سلاح به نزد شما نمیآیم بلکه با سخن نزدتان آمدهام؛ نه با زور، بلکه با خرد؛ نه با نفرت بلکه با عشق». با تمام این اوصاف عنوان رسالهی او این بود:«خلاصهی کل کفریات فرقهی شریر ساراسنها» (ساراسنها نامی بود که صلیبیان به اعراب و مبارزان مسلمانشان داده بودند) و با لجاجت پر غوغایی مرتباً تغییر موضع میدهد. وقتی که پطرس در باب «ظلم سبوعانه»ی اسلام میخواهد سخن بگوید – که به ادعای او با ضرب شمشیر گسترش یافته بود – حرف کم میآورد. آیا محمد پیامبری راستین بود؟ او با خشم و غضب منکرانه میگفت:«از خر بتر باشم اگر بپذیرم. فروتر از چارپایان باشم اگر رضا دهم به این!»
پطرس در عصر صلیبیون کتاباش را نوشته است. حتی وقتی که مسیحیان سعی میکردند منصف باشند، بغض و کینهی دیرینهی آنها نسبت به اسلام عملاً نزدیک شدن بیطرفانه و منصفانه را به اسلام، برایشان ناممکن میساخت. برای پطرس، شریرانه بودن اسلام چندان بدیهی بود که حتی به ذهناش هم خطور نمیکرد که مسلمانانی که او با «عشق» نزدشان میرود، ممکن است از این سخنان آزردهخاطر شوند. این فضای ذهنی قرون وسطایی هنوز هم زنده و قبراق است.
هفتهی گذشته، پاپ بندیکت شانزدهم، سخنان امپراتور بیزانسی قرن ۱۴ میلادی، مانوئل دوم را به طور کامل و با رضایت ظاهری نقل کرد:«فقط به من یک چیز تازه نشان بدهید که محمد آورده باشد و همانجا فقط شرارت و رفتار غیر انسانی خواهید دید مانند دستور او به گسترش دیناش با شمشیر». واتیکان از خشم مسلمانان به خاطر سخنان پاپ به ظاهر گیج شده بود و مدعی شد که پدر مقدس فقط خواسته است «یک رویکرد احترام و گفتوگو نسبت به سایر ادیان و فرهنگها را پرورش دهد که البته شامل اسلام هم میشود».
اما نیت خیر پاپ خیلی از این بداهت فاصله دارد. نفرت از اسلام چندان در فرهنگ غربی شایع است و ریشههای عمیق دارد که فقط مردمی را جمع میکند که معمولاً شمشیرها را از رو بستهاند. نه کاریکاتوریستهای دانمارکی، که کاریکاتورهای توهینآمیزی از حضرت محمد در فوریهی گذشته کشیدند و نه بنیادگرایان مسیحی که او را بچهباز و تروریست خواندهاند، هیچ یک به طور معمول اهداف مشترکی با پاپ ندارند، اما در موضوع اسلام علیالظاهر همگی متفقاند.
اسلامهراسی ما ریشهاش در زمان جنگهای صلیبی است و با ضد-سامی گرایی مزمن ما در هم تنیده شده است. بعضی از صلیبیان نخستین، سفرشان را به سرزمین مقدس با کشتار جامعههای یهودی کرانهی درهی راین آغاز کردند؛ صلیبیان حرکتشان را در سال ۱۰۹۹ با قتل عام ۳۰۰۰۰ مسلمان و یهودی در اورشلیم به پایان بردند. همیشه سخت است که مردمی را که به آنها بد کردهایم ببخشیم. در نتیجه، یهودیان و مسلمانان سایهی سرزمینهای مسیحی شدند، یا تصویر آینهای هر چیزی شدند که امیدوار بودیم ما آن نباشیم – یا میترسیدیم که مبادا ما این باشیم.
تخیلات هراسآلودی که اروپاییان در این دوره ساختند قرنها دوام آوردند و یک نگرانی دفنشده دربارهی هویت و رفتار مسیحی را آشکار میکنند. وقتی که پاپها خواستار جنگی صلیبی برای رسیدن به سرزمین مقدس شدند، مسیحیان غالباً جامعههای محلی یهودی را مورد تعقیب و آزار قرار میدادند: چرا باید سه هزار مایل را رژهکنان تا اورشلیم برویم تا قبر مسیح را آزاد کنیم و مردمی را که در واقع مسیح را کشتند – یا حداقل صلیبیان به خطا چنین میاندیشیدند – مصون بداریم.
میگفتند که یهودیان کودکان کوچک را میکشتند و خونشان را با نان پف کردهی عید فصح میآمیختند: این «افترای خون» مرتباً الهامبخش کشتارهای دستهجمعی در اروپا بود و تصویر یهودیان کودککش یک وحشت اودیپی از دینِ پدر – یعنی یهودیت – را برهنه میکرد.
مسیح به پیرواناش گفته بود که دشمنانشان را دوست بدارند نه اینکه آنها را نابود کنند. تنها زمانی که مسیحیان اروپا جنگهای وحشیانهای را علیه مسلمانان در خاور میانه آغاز کردند، اسلام برای نخستین بار در غرب به دین شمشیر شهره شد. در این دوره که پاپها سعی میکردند عزوبت را بر روحانیونِ مُرَدّد تحمیل کنند، راهبان دانشمند اروپا محمد را فردی هوسباز تصویر میکردند و اسلام را – با حسادتی آشکار – به عنوان دینی که مسلمانان را تشویق میکرد تا در غرایز ابتدایی بشریشان افراط ورزند، محکوم میکردند. در دورهای که، علیرغم پیام مساواتگرایانهی انجیلها، نظم اجتماعی اروپا عمیقاً طبقاتی بود، اسلام محکوم میشد به خاطر اینکه به زنان و فرودستان احترام بسیار زیادی میگذاشت.
در یک حالت انکار ناسالم، مسیحیان نگرانی زیرزمینی خود را، دربارهی رفتارهایشان با قربانیان جنگهای صلیبی، فرافکنی میکردند و دشمنانی خیالی را به شکل و شمایل خودشان خلق میکردند. این عادت پایدار مانده است. مسلمانانی که خروشناک به تحقیر اسلام از سوی پاپ اعتراض کردهاند، او را متهم به «ریاکاری» کردهاند و اشاره کردهاند که کلیسای کاتولیک که خود در خشونتهای نامقدس جنگهای صلیبی، تعقیب و آزار و تفتیش عقاید مقصر است و در زمان پاپ پرهیزگار دوازدهم، تلویحاً هالوکاست نازیها را تأیید کرده است، اصلاً در مقام و جایگاهی نیست که جهاد خشونتآمیز را محکوم کند.
پاپ بندیکت سخنرانی جنجالیاش را در آلمان روز بعد از پنجمین سالگرد ۱۱ سپتامبر ایراد کرد. به سختی میتوان باور کرد که اشارهی او به یک خصلت ذاتاً خشن در اسلام کاملاً تصادفی باشد. با تأسف بسیار، او از طرح ابتکاری گفتوگوی بینالادیان که سلف او، پاپ ژان پل دوم، پایه گذاشته بود، درست در زمانی عقب کشیده است که بیش از هر زمان دیگر بدان شدیداً نیازمندند. اظهارات او که پس از بحران کاریکاتورهای دانمارکی بیان شدهاند بسیار خطرناک بودند. اینها مسلمانان بیشتری را متقاعد خواهند ساخت که غرب یک بیماری اسلامهراسی علاجناپذیر دارد و درگیر یک جنگ صلیبی تازه شده است.
دیگر از ما ساخته نیست که این نوع تعصب و بغض را داشته باشیم. مشکل این است که در دنیای غرب مردمِ زیادی ناآگاهانه همین تعصب را دارند و معتقدند که اسلام و قرآن به خشونت اعتیاد دارند. تروریستهای ۱۱ سپتامبر که در واقع از اصول اساسی اسلام تخطی کرده بودند، این تصور ریشهدار غربی را تأیید کردند و به جای اینکه عدهای منحرف شناخته شوند، مسلمانانی متعارف و معمولی دیده میشوند.
این باور قرون وسطایی هر بار که مشکلی در خاور میانه پیش میآید، با نظم و قاعدهی آزار دهندهای خود را نشان میدهد. با اینحال، تا قرن بیستم، اسلام یک دین بسیار بسیار روادارتر و صلحدوستتر از مسیحیت بود. قرآن صراحتاً هر گونه اکراه و اجبار را در دین محکوم میکند و ادیان اهل کتاب را آمده از سوی خدا میشمارد و علیرغم باورِ خلافِ غربیان، مسلمانان دینشان را با شمشیر به کسی تحمیل نکردند.
فتوحات نخستین در ایران و بیزانس پس از وفات پیامبر الهام گرفته از آرمانهای سیاسی بودند تا باورهای دینی. تا نیمهی قرن هشتم، یهودیان و مسیحیان در امپراتوری اسلام به طور جدی از گرویدن به اسلام بر حذر داشته میشدند چون بنا به تعالیم قرآنی، آنها وحی راستینی را در دین خودشان دریافت کرده بودند. تندروی و افراطی که در جهان اسلامِ روزگار ما ظاهر شده است، واکنشی به معضلات ناگشودنی سیاسی هستند – نفت، فلسطین، تصرف سرزمینهای اسلامی، تسلط رژیمهای خودکامه در خاورمیانه و «معیارهای دوگانه»ی غرب – و اینها احکام و تکالیفی در متن دین اسلام نیستند.
اما این افسانهی کهن که اسلام دینی خشن است هنوز باقی است و در نامناسبترین لحظات خود را نشان میدهد. ریشهکن کردن این عادت که یکی از تصورات دریافت شدهی غرب است، تقریباً غیر ممکن است. در واقع، ما با پناه جستن در عادتهای کهن فرافکنیمان داریم حتی آن را تقویت میکنیم. وقتی که خشونتهایی را – در عراق، فلسطین و لبنان – میبینیم که ما تا حدی مسئول آن هستیم، شاید گاهی این وسوسه پیش میآید که همهی تقصیر را به گردن «اسلام» بیندازیم. اما اگر داریم تعصب و کینهمان را از این راه تغذیه میکنیم، این کار را داریم به بهایی گزاف میکنیم.
[دربارهی پاپ بنديکت, دين] | کلیدواژهها:
mohajerani has translated it in MAKTOB.
یاب نقل قولی را از emperor Manuel II Paleologus آورده که گفته
“Show me just what Mohammed brought that was new, and there you will find things only evil and inhuman, such as his command to spread by the sword the faith he preached” ترجمه: نشانم بده، آنچه را که محمد با خود آورد و تعلیم جدیدی بوده که در دیگر ادیان نبوده و مشاهده نخواهی کرد از آن تعلمیات به جز یلیدی و ضدیت با انسانیت، برای نمونه، تبلیغ و گسترش دین خود با زور شمشیر(جهاد).
حالا داریوش عزیز، شما بیا نشان بده که جهاد به معنی گسترش دین اسلام نبوده بلکه محبت و صلح و صفای اسلام بوده و این دروغه هر جا را که اسلام فتح کرده، زنان را به عنوان کنیز و برده نمیبرده و اصلن جزیه دروغ قرن بیست و یکمه. البته در این امر موافقم که این سخن را نباید یاب میگفت.
***
سیاوش عزیز،
نخست اینکه جهاد به معنی گسترش دین اسلام نیست. این تعبیر خیلی گنگ و نارساست. میتوان گفت که جهاد به گسترش دین اسلام کمک کرده است و البته با این موافقم. در ثانی، قسمت دوم حرفات هم ایراد دارد. «هر» جا را که دین اسلام فتح کرده زنان را به عنوان کنیز و برده نمیبرده است. شاید خیلی جاها چنین کرده است و البته من به بستر زمانی همهی اینها توجه دارم. من و شما نمیتوانیم از اتفاقات هزار و چهارصد سال پیش انتظار رفتار دموکراتیک امروزی داشته باشیم. بهتر است قواعد سیاسی آن زمان را به قواعد سیاسی همعصران خودشان مقایسه کنیم نه با قواعد امروزی. اگر قرار به مقایسه است باید همهی انسانها و همهی بشریت را داوری کنیم.
یعنی چه که «اصلن جزیه دروغ قرن بیست و یکمه»؟! شما انگار تاریخ نخواندهاید. لطفاً به کتابهای تاریخی مراجعه کنید برای این یک مورد.
As a Zoroastrian I want say that during that poar of my life that passed in Iran I never (abosultly never) see any gentle and kind musalman. I must say that in my opinion islam is one of the most agressive and cruel religions in the world.n
***
بهروز عزیز،
البته نظر شما محترم است و تردید نمیکنم در اینکه راست میگوید. مبنای بحث ما استدلال استقرایی بر اساس تعداد مسلمانهای خوب یا بدی که من یا شما دیدهایم نیست. کاملاً درک میکنم در فضای اقلیت بودن چه فشارهایی را برای جامعههای کوچک دارد. اما خوب طبیعی است. حق دارید. شما میگویید «هرگز» مسلمان خوب و «آرام و با شخصیت» ندیدهاید. حتماً راست میگویید! ولی خیلی عجیب است که من در بیست و هفت هشت سالی که در ایران زندگی کردهام این همه «آدم» خوب دیدهام ولی هرگز از دینشان نپرسیدهام. به طریق اولی این چند سالی را هم که در انگلیس بودهام همین تجربه را داشتهام و خوب یا بد بودن رفتار اجتماعی مردم را بر اساس دینشان قضاوت نکردهام. با وجود اینکه دیدگاه دینی من با دیدگاه اکثریت ایرانیان تفاوت اساسی دارد، هرگز چنین دیدی نسبت به «مردم» نداشتهاند. این دید را نسبت به زردشتیان و مسیحیان و یهودیان هم «هرگز» نداشتهام. قاعدتاً اگر راست بگویید، زندگی خیلی دردناکی داشتهاید و شاید در محیط بسیار خصمانهای زندگی کردهاید.
البته بد نبود تعریفی از «خوب» بودن هم ارایه میکردید تا ما بدانیم خوب یعنی چه؟ نکند خوب یعنی «هر کس که مسلمان نباشد». فکر نمیکند یک مسیحی و یک یهودی و یک مسلمان و یک سنی هم دقیقاً ممکن است همین تعریف را به دست دهد؟! خوب نیست قبل از حرف زدن کمی فکر کنیم؟
Your saying can not be true because the first thing that for every musalman before every other thing is important is the religion of the others. I saw no kind musalman because as soon as they undrestood my religion all of them tried to pressure me to convert to their way of life and accept their religion. Because they privated me from the very basics of my rights as human (work, study, health care and etc). No! I had realy difficult life in your country. And here in Canada I feel much more better. Do you know that if in Islam you kill a non-muslem you have no punishment?n
***
نشد برادر من! شما انگار با من حرف نمیزنید و فقط برای خودتان دارید حرف میزنید. اول اینکه من منکر این نیستم که بر سر شما چه رفته است. تمام اینها قبول. اما اینها فقط برای شمای زردشتی رخ نداده است. برای سایر اقلیتهای دینی، حتی اقلیتهای مسلمان هم رخ داده است. تا اینجای بحث کسی شکی ندارد و اصلاً مدعای من اثبات یا رد اینها نیست. بحث من بر سر کلیگویی و یکپارچهسازی جمعها و قومها و مذاهب و ادیان است. بگذارید جور دیگری بگویم. فرض کنید من یک آدمی بودم و در شهر (یا خانهی) مجاور من مردم همه زردشتی بودند و خدای ناکرده، زبانم لال، همه آدمهای پدرسوخته و مردمآزاری بودند. آن آدم طبیعی است که میگوید زردشتیها همه اینجورند. اما شمای زردشتی که موازین اخلاقی محکمی دارید و با بعضی از زردشتیان که به اخلاق و آدابِ پاک و انسانی زردشت پایبند نیستند، فرق دارید چه حسی به حرفِ آن آدم دارید؟
اینکه نوشتهاید اولین چیزی که هر مسلمانی در پی آن است این است که دیگران را به دین خود بگرواند. والله من چنین چیزی را خیلی خیلی کم دیدهام. من زمانی که تهران بودم، آدمهای مسیحی، یهودی، زردشتی زیادی را میدیدم که با مسلمانان رابطهی خوب و دوستانهای دارند و هیچ یک برای دیگری تبلیغ دین نمیکردند. راستی شما کجا زندگی میکردید؟ توی کدام محله؟ ساکنین آن محله سوادشان چقدر بود؟ دهاتی نبودند یک وقت؟
دربارهی بند آخر نوشتهتان که یک مسلمان میتواند غیر مسلمان را بکشد بدون مجازاتی، من واقعاً حیرانم از این تحلیلهای عجیب و غریب. بله میدانم که اقلیتها اصولاً حقوق اجتماعی کمتری در ایران دارند. ولی باز شما بحث را دارید قاطی میکنید. من دارم دربارهی اسلام صحبت میکنم نه حکومت جمهوری اسلامی ایران. بین این دو فرقهای بسیار است. لطفاً این عینک را از چشمتان بردارید و این دفعه با چشم غیر مسلح به موضوع نگاه کنید. راستی تا به حال کسی شما یا خویشاوندانتان را خدایناکرده کشته است که مجازات نشده است؟ این را هم میدانید که در کشور ما بسیار پیش آمده است که مسلمانی مسلمانی را کشته است و هیچ مجازات هم نشده است. پس قضیه ربطی به مسلمان یا غیر مسلمان بودن طرف ندارد. ایراد جای دیگری است. به هر حال شما محقید از اسلام خوشتان نیاید. اما من نسبت به هیچ دینی، از جمله مسیحیت و دین زردشت این بغض را ندارم. ولو مسیحیت پاپی متعصب و جزماندیش داشته باشد و قرنها تفتیش عقاید کرده باشد. انصاف یعنی اینکه در همین موارد بتوانیم فاصلهی احساسی خود را از موضوع بحث حفظ کنیم.
بله. کانادا جای خیلی خوبی است. من هم در انگلیس خیلی راحتترم. اما چه ربطی به بحثِ ما دارد؟ من که اتفاقاً تمام حرفهای شما را تأیید کرده بودم و واقعاً هم دلیلی ندارد بگویم دروغ میگویید. کاملاً ممکن است راست بگویید و اینها هم هیچ خدشهای به اصل بحث وارد نمیکند.
قربانت گردم داریوش، بسیار عالی میشود اگر فرصت بکنی همه سخنرانی پاپ را بیکم و کاست و قابل استفاده رسانهای ترجمه بکنی. بعدش هر جور که دوست داشتی نقدش بکن.
برای من یک چیز روشن است. این پاپ اگرچه مسیحی است اما بسیار فرقها دارد با آن قیصر رومی شش قرن پیش. آنچه روشن نیست احوال عالم پارسی است.
از نگاه من برای عالم پارسی دشمنی به نام پاپ وجود ندارد. چون نیک بنگری پاپ هم به سختی درگیر دشواری سازگار کردن اندیشه و عمل خویش با نیازهای زمانه است. آیا او آگاهانه پای عالم پارسی را به میان کشیده است؟ ترس از آن دارم که پاپ تنهایی خویش را فریاد زده باشد و عالم پارسی آن را درنیابد. قیصر کسی را داشته است برای گفتگو، آیا پاپ هم دارد؟
Dear Dariush
I do appreciate your effort to translate this article. But I also invite you and your reader to see what others have to say about religions in general and in an objective point of view. I think there is an intrinsic problem with the religious perception. And this includes all the religions. You may have watched the television documentary written and presented by Richard Dawkins but let’s the readers of your blog also watch it and judge it for themselves:
http://video.google.ca/videoplay?docid=-2439999165547892433&q=Richard+Dawkins+roots+of+all+evil
داریوش جان، گرفتن زنان به عنوان کنیز و برده که جزو غنایم جنگی در قران به حساب آورده شده، نه تنها ییام صلح و عدالت نبوده و نیست(دمکراسی ییشکش)، بلکه نشان از به بردهگی و غارت اموال دیگر انسانها را داشته. این که شما به “بستر زمانی” اشاره کردید، مورد یذیرش نیست. اول آن که این حکم که به مسلمان اجازه میدهد که نه تنها دختران را به کنیزی بلکه زنان شوهر داری را هم که به بردهگی تصاحب کردهاند به عقد و نکاح خود در آورنند.
دوم این که در هم این قرن بیستم، مسلمانان با داشتن این حکم از خدایشان در دارفور(Darfur) زنان و دختران مسیحی سودان را به عنوان غنایم جنگی به اسارت و بردهگی میگیرنند و اموال آنان را به آتش و غارت میبرنند. یا این که بعد از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، دختران و زنان شیعه را در هرات که آنان را رافضی مینامند به عنوان برده به اسارت بردند و در یاکستان آنان را فروختند و تجاوز کردنند. تمامی این وقایع در بستر زمانی چند سال گذشته رخ داده و نه چارده قرن گذشته.
آیه ۲۴ سوره نساء:
وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاء ذَلِکُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِکُم مُّحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً وَ لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا
ترجمه:
و نکاح زنان شوهردار(نیز بر شما حرام است) مگر آنها را که (در جنگهای کفار به حکم خدابه اسارت گرفته و) مالک شدهاید اینها احکامى است که خداوند بر شما مقرر داشته است. اما زنان دیگر غیر از اینها، براى شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختیار کنید در حالى که پاکدامن باشید و از زنا، خوددارى نمایید و پس چنانچه از زنانی بهرهمند شدید، واجب است مهر آنها را بپردازید و گناهى بر شما نیست در آنچه بعد از تعیینمهر، با یکدیگر توافق کردهاید. خداوند، دانا و حکیم است.
گرفتن جزیه مربوط به اهل کتاب(مسیجیان و کلیمیان) میباشد که با شمشیر جهاد اسلام به تصرف مسلمین در میآمده.
سوره توبه آیه ۲۹: بجنگید با کسانی که به خدا و به روز قیامت ایمان ندارند و آنچه را که خدا و رسولش حرام کرده است حرام نمی شمارند و به دین حق متدین نیستند، با چنین کسانی از اهل کتاب بجنگید تا سر حد جزیه دادن در حالی که خاضع شده اند.
در آخر باید توجه داشته باشید که این احکام(که جزوی از فقه اسلام را شامل میشوند) مندرج در کتاب آسمانی مسلمانان است که بستر و یا محدوده زمانی مشخصی را شامل نمیشوند. و از این روست که آقای خامنهای حکم به ارث نبردن فرد و یا افراد زرتشتی با وجود یک فرد مسلمان در همآن خانواده میشود.
دوست من
کسی که باور به اسلام نداشته باشد و مهمتر از ان نخواهد که با ان اشنا شود هر چه شما تلاش کنید نخواهید توانست متقاعدش کنید. از دید او منطق تعریف دیگری دارد و ارزشها ارزشهای دیگری است. این واضخ است که او مفهوم جهاد را نمیفهمد . چون اگر میفهمید که مسیحی یا زرتشتی نمیماند. پاپ اگر که اسلام را میشناخت و یا حداقل علاقه داشت بشناسد که مسیحی نمیماند. درست مثل بسیاری از همین مسلمانان امروز که چشمهایشان را بسته اند و فکر میکنند دینی که دارند بهترین است. اگر فردا حضرت حجت (عج)هم بیایند و بگویند این اسلام شما اسلام نیست مطمئن باشید قبول نمیکنند . این جمود فکری مختص یهودی و مسیحی و..نیست و ما مسلمانان را هم شامل میشود. اینها به دین به شکل ملیت و قوم و قبیله و به شکل یه دسته بندی بیشتر نگاه میکنند تا راه سعادت. من که میگویم هم مسلمانم و هم مسیحی و هم یهودی . اسلام واقعی عین مسیحیت واقعی است و تفاوت تنها در لغات است. خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند که اگر او نخواهد هیچ گاه از چهل و گمراهی نخواهیم رست. در پناه حق
سه لام
مو نه آرمسترانگ میشنسُم نه از پاپ خوشم میه فقط هم سنتی حال موکونم ، بره همی میام وبلاگت
قبلنا تو بلاگ اسپوت زیر دیپلم حرف مزدی …
داریوش عزیز، یک ایراد کوچک: اسم خاص «پاپ پیوس دوازده» را نمیشود به پاپ پرهیزگار ترجمه کرد (همانطور که ستوده پسر بندهی خدا را معمولاً به جای نام پیامبر اسلام نمیآورند).
به خاطر ترجنه خوبتان ممنون.
موفق باشید.
سلام
مدتی است نوشته های شما را می خوانم. برایم بسیار جالب و گیراست. در ازتباط با این بحث حق باشماست. افرادی که با شما مجادله میکنند بیشتر از موضع عقده هاست ( که شاید هم بناحق ایجاد شده باشد ) نه عقیده ها.
تعصب جزئی از رفتار انسانی است و ربطی به اسلام ندارد کما اینکه زرتشتیان هم با مزدکیان و مانویان آن کردند که در تاریخ ثبت است و دست و قلب هیچ قوم و پیروان دینی از این تعصب پاک نیست.
بنام خدا
راستی این ترجمه کجاست پس؟ این که اصل مقاله است در گاردین.
اگر هم ترجمه کامل سخنان پاپ را بگذاری، من با اجازه ات در وبلاگم می گذارم.
به مطلب ” آقای پاپ ” من هم در آرشیو وبلاگم سری بزن.
***
این روزها دسترسی به اینترنت ندارم و گرفتار امور بعد از اسبابکشی هستم. ترجمه میماند برای وقتی که کارها کمی رو به راه شود. اما یادم نرفته است. انجام میدهم.
سلام.این مباحث گرچه مفید ولی بدون آشنایی با مدخل های تازه گشوده آقای پورپیرار در وبلاگ naria.blogfa.com هنوز خام است.
لطفا متن ترجمه شده ی سخنرانی پاپ رو بگذارید دو هفته است دونبالشم
دوست عزیز
شما مرا به این نوشته تان راه نمودید و من خواندم. دراین صفحات محدود امکان بحث نیست. فقط یکی دوسخن که: درست است که ضد سامیگری در فرهنگ مسیحیت و در غرب ریشه دارد اماچرا آن را به ما ایرانی هاهم نسبت می دهید و ما را با آنان شریک می کنید؟
دوم این که این ضد یهودیگری خاص مسیحیان نیست و همین اسلام عزیز که دفاع از آن در ایران امروز نه تنهاشجاعتی نمی طلبد که مدافع ستیهنده را از بسیاری امتیازات اجتماعی ـ اقتصادی ـ فرهنگی و انواع مواهب دیگر برخوردار هم می سازد و در این میان نکتهء اصلی فراموش می شود که نخستین یهودی کشی های تاریخی در صدر اسلام و به وسیلهء عرب های بدوی نومسلمان صورت گرفت و هنوز که هنوز است بر منابر و مقابر ایران گوش ما ایرانی ها را از برندگی ذوالفقار آقام علی و زور بازوی سر افکن مجاهدان صدر اسلام پر می کنند. پس نمی توان یهود ستیزی را منحصر به فرهنگ مسیحیت دانست و دست های آلودهءدیگر را در جزیره العرب به آب اسلام گرایی ودینپناهی معاصر شستشو داد.
***
در یادداشت «آیا ایرانیها به زور شمشیر مسلمان شدند» پای نظر شما توضیح لازم را دادهام. آنجا را بخوانید.