صدمین سالِ مشروطه
بنیاد میراث ایران کنفرانسی دارد در دانشگاه لندن که به مناسبت صدمین سال مشروطه برگزار میشود، کنفرانسی پر و پیمان که تا دلتان بخواهد از صاحبان فن و اهل اندیشه در آن جمعاند. قرار بود صبح زود (زود یعنی ۹ صبح!) برای افتتاحیه آنجا باشم که البته خواب ماندم! حالا بعد از ناهار میروم حداقل دو سه تا سخنرانی را باشم. فردا برای کارِ اداره عازم مونیخ هستم و تا دو سه روز بعید میدانم دسترسی به اینترنت و ایمیل داشته باشم (هر چند تلاشام را میکنم!). در نتیجه اگر تأخیری در پاسخ به ایمیلها هست، به خاطر سفر است و کمبود امکانات.
یاد رادیو زمانهی مهدی افتادم. چند روز است توی ذهنم دارم کلنجار میروم با این اسم زمانه و مرتب اشعار سایه به یادم میآید. فکرش را بکنید که چطور میشود به یک اسم شخصیت داد و با آن دوستی ورزید یا درشتی کرد! این چند بیت سایه را بخوانید و ببینید چقدر معانی مختلفی میشود برای اسم این رادیو از آنها بیرون کشید:
«زمانه» قرعهی نو میزند به نام شما
خوشا شما، که جهان میرود به کام شما
(این چهرهی آرمانی «زمانه» است)
تا تو با منی «زمانه» با من است
بخت و کام جاودانه با من است
(این چهرهی عاشقانهی آن است)
اینها بخش خوب ماجرا بود! بخش ناجورش اینهاست:
«زمانه» کرد و نشد، دستِ جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بیوفام کنی!
(عجب چهرهی عبوس و دژمی از زمانه نشان میدهد!)
«زمانه» کیفر بیداد سخت خواهد داد
سزای رستم بدروز مرگ سهراب است
(این چهرهی قاضیالقضاتی، پدرسالار و قهار زمانه است؛ خدا به دور!)
کسانی که دلمشغولی ادبی و شعری دارند میتوانند پای همین مطلب به لیست این ابیات اضافه کنند. انشاءالله که رادیو زمانه، بیشتر در حال و هوای همان دو بیت اول سیر کند. دعای خیر عاشقان همراه دو زمانهی اول است.
پ. ن. این بیت حافظ هم که اشارهاش بسیار هولناک است البته:
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی «زمانه» خونریز است!
[حاشيهها] | کلیدواژهها:
در حدیث هست که «به دهر (زمانه) دشنام ندهید همانا که دشنام به پروردگار است». با این حال شعرای فارسی چندان اعتنایی به این حدیث نکردهاند و بسیار دشنام به زمانه دادهاند که نقل آنها در این مقام بیادبی است. با این حال اشعار خوب مربوط به «زمانه» زیاد است که به لطف جستوجوی کامپیوتری، چندتا را یافته و تفسیر کردهام:
از رباعیات ابوسعید ابوالخیر:
(در مایهی دموکراسیخواهی!)
یا رب تو زمانه را دلیلی بفرست
نمرودان را پشه چو پیلی بفرست
فرعون صفتان همه زبردست شدند
موسی و عصا و رود نیلی بفرست
* * *
(در مایهی دشمنی با زمانه)
از اهل زمانه عار میباید داشت وز صحبتشان کنار میباید داشت از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید به کردگار میباید داشت!
* * *
(تضمین سیبستان و گلستان و زمانه)
«بستان» رخ تو «گلستان» آرد بار
لعل تو حیات جاودان آرد بار
بر خاک فشان قطرهای از لعل لبت
تا بوم و بر زمانه جان آرد بار
* * *
(در باب سانسور عکسهای ایرانیان، و شکایت از رفتن صاحب سیبستان از این دیار)
با اهل زمانه آشنایی مشکل
با چرخ کهن ستیزه رایی مشکل
از جان و جهان قطع نمودن آسان
در هم زدن دل به جدایی مشکل
* * *
مولانا جامی در هفت اورنگ:
آمدم بر امید دیدارش
تافت از من زمانه رخسارش
* * *
(از هموست، در پیشبینی آیندهی زمانه و تسخیر آن بوسیلهی جماعت نسوان)
گرچه یک مرد در زمانه نماند،
وز جوانمرد جز فسانه نماند،
تا بود دور گنبد گردان،
ما و افسانهء جوانمردان
* * *
از حافظ شیراز است:
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
* * *
(ایضاً له، باز در مورد سانسور عکسها!)
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست
ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش
* * *
(ایضاً له، «جام می» که معلوم است کیست!)
کی بود در زمانه وفا؟ جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم* * *
(ایضاً له. خواجه لسانالغیب از همین الآن بدبینی زیادی نسبت به سانسور در زمانه نشان میدهد)
ضمیر دل نگشایم به کس مرا آن به
که روزگار غیور است و ناگهان گیرد
چو شمع هر که به افشای راز شد مشغول
بساش زمانه چو مقراض در زبان گیرد
* * *
(از شیخ سعدی، که بسیار گویاست، با اشارات «جنسگونگی» در آخر. این غزل با صدای شجریان شنیدنی است.)
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از
او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
ز دوستان به جفا سیر گشت مردی نیست
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم
* * *
توصیههای شیخ سعدی به زمانه، آزار ندادن خلقالله، قناعت و مروت:
کسی که او نظر مهر در زمانه کند
چنان سزد که همه کار عاقلانه کند
هر آنچه خاطر موری ازو بیازارد
اگر چه آب حیاتست از آن کرانه کند
قناعتست و مروت نشان آزادی
نخست خانهء دل وقف این دوگانه کند
پس از آن به برنامههای شاد توصیه میکند:
چو نیک و بد به سر آید جهان همان بهتر
که زندگی همه بر طبع شادمانه کند
و از برنامههای بنیانبرافکن و ناگفتنیها نهی میکند:
زبان ز گفتن و ناگفتنی نگه میدار
که شمع، هستی خود در سر زبانه کند
که گر چه مرغ توکل کند به دانه و آب
به دست خود ز برای خود آشیانه کند
و خُلق خوش را باعث عمر طولانی این رادیو میداند:
درین سرای که اول ز آخرش عدمست
به خلق خوش طلب عمر جاودانه کند
اگر چه کار عمارت طریق دانش نیست
علی الخصوص کسی کاندرین زمانه کند
بود هر آینه نزدیک عاقلان معذور
کسی که از پی مسکن اساس خانه کند
در نهایت اما، از این که توصیههایش نادیده گرفته خواهند شد شکوه دارد:
زمانه را چو شناسی که چیست عادت او
روا بود که کسی تکیه بر زمانه کند؟
امیدوارم “زمانه” ی ایشان سالیان سال مستدام و تبدیل به یک رسانه ی بین المللی کاملا حرفه ای شود و روزی نشود که در وبلاگ ایشان بخوانیم که نوشته باشند: غم “زمانه” خورم یا فراق یار کشم … به طاقتی که ندارم، کدام بار کشم؟ (شیخ اجل سعدی شیرازی)
سلام بر داریوش عزیز
توی مطلبی که در مورد آمریکا هست (یه کم قدیم شده) در جایی گفتی «ما هم داریم وضع را بدتر میکنیم و عملاً با اقدامات به ظاهر مقاومتگرانه کمککار تمام جنگافروزیهای آنها هستیم!»
میشه لطفا منظورتون رو از «اقدامات مقاومت گرانه» یه کم توضیح بدین. حقیقتا بنده متوجه نشدم.
بسیار سپاسگذارم.
و چهره افسرده زمانه:
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر میشود گاهی
مبر به موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان به حادثه ای پیر می شود گاهی