آیا عقل کافی است؟

گویا گرد و غبار آن نقد طعن‌آلود دکتر وحید بر دکتر سروش هنوز فرو ننشسته است. از مجموع واکنش‌های مختلفی که از گوشه و کنار می‌بینم، انگار یک نوع صف‌بندی میان موافقان و مخالفان دکتر سروش پدید آمده است. نکاتی را در این یادداشت خواهم نوشت که در واقع پرداختن به بعضی از حواشی ماجراست.

نخستین چیزی که به صراحت و قوت می‌گویم این است که هیچ انسانی را، از جمله دکتر سروش را، فراتر از نقد نمی‌دانم و به رغم محبتی که به او دارم، چنان جزم‌اندیشانه او را بر مسند عصمت اندیشه ننشانده‌ام که روزی از نقد او ناتوان باشم. سروش، انسان است و اقتضای انسانیت خطا کردن است. اگر خطایی در گفتار و پندار او باشد، بایدش گوشزد کرد. این را تذکار نخست قرار دادم تا شبهه‌ی طرفداری را بزدایم، علی‌الخصوص که مهری ویژه به سروش دارم.


درباره‌ی بحثی که وحید دستجردی پیش کشیده است، اگر اندکی به فراست و هوشیاری به ماجرا نگاه کنیم، ریشه‌ها و سوابق سیاسی ماجرا آشکار است. وحید اگر به واقع قصد نقد علمی و محققانه داشت، هرگز نباید با آن عبارات نیش‌دار در متن و حاشیه به مصاف سروش می‌رفت. حداقل وحید این را خوب می‌دانست که در این میدان اگر حریف هر کسی باشد، حریف سروش نیست. متأسفانه‌، زبان به اصطلاح منطقی وحید هم بار عاطفی و نشانه‌های خطابی طرد و رد دارد که گوشه‌هایی از آن را هم من گوشزد کرده‌ام و هم سایر دوستانی که نوشته‌اند.

پاره‌ای از دوستان نوشته‌اند که سروش در مقام نقد کسانی مانند جهانبگلو گفته است که این‌ها فلان کتاب و بهمان کتاب را نخوانده‌اند (به عبارت دقیق و پوست‌کنده، یعنی سنت را درست نمی‌شناسند). گویا این را دلیلی بر تبختر و نخوت سروش گرفته‌اند. من اما پرسشی اساسی‌تر دارم. خوش ندارم بحث علمی را ناگهان با مقولات اخلاقی و مواعظ پارسایانه خلط کنم. سؤال من این است:‌ آیا صرف عقل داشتن برای ورود در موضوعی کفایت می‌کند؟ مثلاً اگر جهانبگلو (به ادعای خودش) مدرنیته را خوب می‌شناسد و حتی دو کتاب سنتی را مو به مو نخوانده است و اساس و ساختار آن را نمی‌شناسد، آیا می‌تواند این حق را به خود بدهد که مدعی شناختن سنت شود؟ به عبارت دیگر، اگر دکتر سروش ناگهان بیاید و مدعی وضع نظریه‌ای در باب فیزیک کوانتوم شود و استادی در فیزیک او رو از ورود در آن بحث بر حذر بدارد، آیا آن استاد متبختر و متکبر است؟ (این‌که سروش متکبر باشد یا نه در این سطح تنها به خود او و خدای او مربوط است؛ اوست که باید خودش کلاه‌اش را قاضی کند و جواب خدای خود را بدهد). شاید بگویند که موضوع علوم محض و علوم انسانی با هم فرق دارند. این را می‌پذیرم. اما گروهی از روشنفکران ما سابقه‌ای دراز و پیشینه‌ای تاریک در برخوردهای زشت و خطابی دارند. این طایفه حتی اگر در علوم محض هم وارد شوند همین عاقبت را درست خواهند کرد که در علوم انسانی درست کرده‌اند.

خیلی روشن و صریح بگویم که با حفظ شأن و حرمت همه‌ی انسان‌ها، اگر چه اظهار نظر در باب هر چیزی برای هر بنی‌بشری آزاد است، اما اگر روزی کسی از قبیل جهانبگلو خود را خدای سنت‌شناسی دانست و مدعی نقص و خللی در آن شد، می‌توان بلافاصله گریبان او را گرفت که تو سنت را چقدر می‌شناسی و چه اندازه آن را خوانده‌ای؟ مثال دیگری می‌زنم. اگر کسی (فرق نمی‌کند که باشد) ادعا کرد که دین مسلمانان فلان است و بهمان است، هر منصفی باید به خود حق بدهد که بلافاصله از مدعی بپرسد تو چقدر تاریخ اسلام و قرآن خوانده‌ای و چقدر آن را می‌شناسی (صرف‌نظر از این‌که به آن اعتقاد دارد یا نه). این سخنی معتبر است به گمان من و نمی‌توان مدعی شد که درست است ما فلسفه نخوانده‌ایم اما عقل که داریم! عقل به تنهایی کفایت نمی‌کند. تعلیم و تعلم و دانش عمیق شرط لازم ورود در این مباحث است. 

واکنش کوروش علیانی به پاسخ سروش به گمانم تند و دور از انصاف بود. پاسخ سروش طنزآمیز و شاید هم تحقیرآمیز بود (علی‌الخصوص برای کسی مانند وحید که خود را منطق‌شناس می‌داند)، اما چنان‌که کوروش گفته است «چاله‌میدانی» نبود. نمی‌گویم دستجردی چاله‌میدانی نوشته است اما از هر دو بخش نوشته‌ی او بوی جهت‌گیری آشکار سیاسی استشمام می‌شود. اگر دستجردی آن جهت‌های سیاسی و شائبه‌های ظلمت‌بار در کلام‌اش نمی‌بود، چه بسا می‌شد باب نقدی جدی و عالمانه را باز کرد. اما گویا تاریخ دارد تکرار می‌شود و همان جنس واکنش‌های پرخاش‌آلود ابتدای طرح قبض و بسط دارد خود را در جامه‌ای دیگر نشان می‌دهد. منزلت علمی وحید به جای خود محفوظ،‌ که من از آن چیز زیادی هم نمی‌دانم، اما شأن بحث علمی این نیست. نمی‌توان توقع داشت به کسی مانند سروش این‌گونه حمله‌ کنی و بعد فکر کنی او صم‌ بکم باید به گوشه‌ای بنشیند و شاهد افترا باشد. افترا حتی اگر یک خط و در حاشیه هم باشد افتراست. سروش هم اگر چنین کاری بکند باید گریبان او را گرفت. وقتی غبار دشنام و افترا و تهمت فرو بنشیند، آن وقت می‌توان بحث جدی و عالمانه کرد. شاید خود دکتر سروش هم وقتی این غوغاها فروکش کند، قلم به دست بگیرد و آن شبهه‌های منطقی را پاسخ گوید. چه بسا هم خود خطاهایی را، اگر خطایی در پروراندن آن بحث داشته است، نشان بدهد.

مطالب مرتبط:
هیاهوی خاموش متن (سیبستان)
خلط شناخت و موضوع شناخت (علی اصغر سید آبادی، هنوز)
در حواشی نقدهایی به قبض و بسط سروش (مریم جعفر اقدمی)
در حاشیه‌ی غوغاهای اخیر قبض و بسط (پارسا صائبی)
سروش، جهانبگلو و سیدآبادی (پیام یزدانجو)

بایگانی