تازه از دیدن فیلمی مستند، با عنوان «غزالی: کیمیاگر سعادت»، دربارهی زندگی غزالی فارغ شدهام. این فیلم را اویدیو سالازار ساخته است که زادهی لس آنجلس است اما به آیین اسلام در آمده است. بگذارید نخست از خود این فیلم مستند بگویم و سپس به نقد پارهای از نقایص آن بپردازم.
سالازار خود مسلمان شده است و مخصوصاً گرایشات صوفیانهی او در سر تا سر این فیلم مستند مشهود است. فیلم او روایتی همدلانه از زندگی غزالی از منظری صوفیانه است. این فیلم مستند که هنوز رسماً منتشر نشده است، عمدتاً در ابیانه فیلمبرداری شده است و صحنههایی از مشهد و تهران را هم البته در خود دارد. از چهرههای شناخته شدهای که بینندهی ایرانی با آنها ارتباط بر قرار میکند، دکتر سید حسین نصر، دکتر محمد جعفر یاحقی و دکتر محمود بینای مطلق (استاد دانشگاه صنعتی اصفهان) هستند که در زمرهی آکادمیسینهای فیلم باشند و البته داریوش ارجمند، در نقش خواجه نظامالملک و میترا حجار در نقش همسر غزالی (انصافاً با آن آرایش و چهرهی گلگون، حجار را نباید در نقش همسر غزالی مینمودند. غزالی فقیه و زاهد کجا و این همه جلوهی جمال کجا؟!). باری بسیاری از روایتهای فیلم عیناً از آثار غزالی برگرفته شده بود و حکایت زندگی او از هنگام وفات پدر تا زمان ممات خود او، برای مخاطبی که هیچ آشنایی دقیقی با غزالی نداشت، به خوبی پرداخته شده بود. موسیقی آغاز فیلم، قطعهای از تکنوازی تار علیزاده در «راز نو» بود و قطعات دیگری هم از راز نو در بخشهای مختلف فیلم شنیده میشد. صدای شجریان هم البته در فیلم در تصنیف «بی تو به سر نمیشود» آمده بود.
حال میرسم به بازگویی بخشهایی که به گمان من ناقص و ابتر در فیلم آمده بود. پیش از هر چیز باید گفت که سایهی سنگین نگرش صوفیانه بر فیلم (که نگاهی مریدانه به سید حسین نصر هم دارد) راه را بر رسیدن به درکی صیقل خورده از زندگی غزالی مسدود میکرد. با وجود اینکه از سخنان و روایتهای بالنسبه قوی تیموتی جی وینتر، مدرس بخش مطالعات اسلامی دانشگاه کیمبریج و شیخ حمزه یوسف (آمریکایی مسلمان شدهی دیگری) بهره گرفته شده بود، آنچه دستگیر خواننده میشد، تنها روایتی از بخش سپید و امیدوار کنندهی زندگی غزالی در مقام عارفی خداترس در سراسر زندگیاش بود. آنچه در این فیلم غایب بود، چهره فقیه و متکلم غزالی بود که به شهادت تاریخ و آثاری که نگاشته است، بخش مهمی از زندگی او را تشکیل میدهد. غزالی، از نگاه من موجودی تاریخی است با مجموع آثاری که نگاشته است. غزالی هم نگارندهی احیاء العلوم و المنقذ من الضلال است و هم نویسندهی جدلیاتی چون المستظهری و تهافت الفلاسفه. نه میتوان غزالی را به خاطر نوشتن احیاء العلوم در مقام عصمت نشاند و نه میتوان دامن او را از نوشتن دو کتاب اخیر پاک کرد. بیداری غزالی پس از سالیان دراز خدمت به عباسیان البته پارهای مهم و درخشان از زندگانی عارفی است که دغدغهی معرفت و درد دین داشته است. اما، غزالی به هر حال مواجب بگیر و مزدور دستگاه خلافت عباسی بوده است. درست است که کمتر متفکری در عالم اسلام است که از نفوذ اندیشهی احیاگرانهی غزالی (که عمدتاً مربوط به بخش دوم حیات اوست) بر کنار مانده باشد، اما تاریخی دیدن غزالی یعنی واشکافی و بررسی دقیق تمامیت زندگی او بدون جهتگیری و مدح و قدح جانبدارانه. این واقعیتی مسلم است که حملهی بیامان غزالی به فلسفه کمر فلسفه را در ایران شکست و حتی دفاع جانانهی ابن رشد از فلسفه و پاسخ او به تهافت غزالی نتوانست آن حملهی بنیانکن را پاسخ بگوید. این از خدمت غزالی به فقه در برابر فلسفه. بیش از این در باب آن بخش زندگی غزالی سخن نمیگویم. دکتر سروش در «قصهی ارباب معرفت» دو مقالهی بلند دربارهی غزالی دارد که یکی با عنوان «جامهی تهذیب بر تن احیاء» بررسی مهجه البیضاء ملا محسن فیض کاشانی است و مقایسهی آن با احیاء غزالی. دیگری مقایسه غزالی و مولوی است و در آن دو انصافاً حق غزالی به خوبی ادا شده است و قطعاً دو مقالهی خواندنی و بسیار روشنگر برای شناخت غزالی به شمار میآیند.
در این فیلم اما گویا این نکته به کلی از یاد رفته بود که غزالی در کسوت فقیهی مسند نشین میزیست که در خدمت خلفای عباسی و نظامالملک طوسی بود. در این میان، هم خواجه نظامالملک و هم غزالی نقش سیاسی مهمی ایفا میکردند و وجوه مشترکی هم با هم داشتند. هم غزالی و هم نظامالملک، در سپهرهایی مختلف، از دشمنان سرسخت و طراز اول شیعیان و بالاخص باطنیان بودند. غزالی البته مسئول بخش کلامی این ستیز بود و نظام الملک فرمانده سیاسی قلع و قمع شیعیان بود. غزالی از برجستهترین متکلمینی است که بر اسماعیلیان ردیه نوشته است. سابقهی آن نوع ردیهنویسیها در دستگاه خلافت عباسی البته دراز است. در برابر خلافت عباسی تنها نیروی بالفعلی که در شکل دادن به نظام سیاسی جهان اسلام نقش ایفا میکرد اسماعیلیان بودند. غزالی که از سویی به فاطمیان نظر داشت و از سوی دیگر در عصر خود به حسن صباح، پایهگذار دستگاه تعلیمیان نزاری، در مقام خادمی تمام عیار به پیشبرد اهداف سیاسی عباسیان یاری میرساند. ردیهی جدلی غزالی علیه اسماعیلیان را البته اسماعیلیان یمن به دقت پاسخ دادند و یکایک سطور کتاب او را به زیر تیغ نقد کشیدند. غزالی مجال چندانی برای محاجه با تعلیمیان نیافت چه عمدهی اصول فکری، معرفتی و عقیدتی باطنیان نزاری پس از وفات غزالی تدوین و پرداخته شد. غزالی در مقام یک متکلم سنی مذهب انتقادهای شدیدی به مسألهی امامت شیعیان داشت که البته خاص اسماعیلیان نبود و همهی شیعیان (یا به قول او روافض) را در بر میگرفت. اگر چه غزالی زمانی که پشت پا به دولت دنیا و مصاحبت ارباب قدرت زد، مشی فکری صوفیانهای برای خود در پیش گرفت، زندگانی صوفیانهی او هم باز صبغهی غلیظ زهد و فقاهت را داشت. این غزالی همانی است که مولوی به ملایمت او را نقد میکند که غزالی عالم عالمیان است اما بهرهای از عشق نبرده است. از نگاه مولوی، غزالی «در عالم ملک گرد از دریای عالم بر آورده عَلَم علم برافراشته، مقتدای جهان گشت و عالم عالمیان شد، چه اگر چون احمد غزالی ذرهای عشقش بوده بهتری بودی سر قربت محمدی را چون احمد معلوم کردی.» احمد غزالی، برادر کهتر او، عارفی بود که قید و بند فقاهت بر پای دل ننهاده بود. احمد، همچون برادرش، استاد عینالقضات همدانی بود و البته تأثیرش در او از برادرش به مراتب بیشتر بود، تا به جایی که عینالقضات در اواخر عمر صراحتاً آرای ابوحامد را فرو نهاد و گرایش به عقاید پور سینا یافت و البته شباهت غریبی میان او و باطنیان الموت بود.
چهرهای که غزالی برای من دارد، سراپا نور و معرفت نیست. زندگی غزالی، همچون زندگانی سنایی غزنوی، بخشی خاکستری دارد (اگر نگوییم بخشی تاریک) و بخشی سپید. بخش خاکستری زندگانی غزالی البته دوران کرنش او در برابر قدرت است که به امر
امیر المؤمنینی که خلیفهی عباسی باشد، علم مجادله و رد فرق و مذاهب دیگری را که سر موافقت با عباسیان نداشتند بر میافراشت و آنها را به چوب تکفیر و تفسیق میراند (در خور تأمل است که گروه مقابل، به ندرت قلم به تکفیر و تفسیق مسلمانان دیگر میراندند و این افتخار کافرسازی آویزهی گردن خود عباسیان و طرفدارانشان ماند). همهی اینها اما مانع از این نیست که قدر و منزلت غزالی و خدمات ارزشمند او در تصفیهی علوم دین را انکار کنیم. غزالی سپید را باید در کنار غزالی خاکستری دید اما. این غزالی همان غزالی است که بعدها هنگام تحریر احیاء بیمحابا به متکلمان، که خود روزی در سلک ایشان بود، حمله میبرد که اهل جدل و مناظرهاند و در کار طعن و تحقیر رقیب. غزالی در دوران نخست زندگی خود فقیهی بود سیاستپیشه و در دوران دوم زندگی خود صوفی زاهدی بود که پیوسته در خوف پروردگار میزیست. غزالی دورهی دوم محصول همان غزالی دورهی نخست است. غزالی با نوشتن همان ردیهها حجه الاسلام شد. لذا نادیده گرفتن آن بخش از زندگی غزالی، وفا نکردن به آداب تحقیق بیطرفانه است، علی الخصوص که مدعی ساختن فیلمی مستند هم باشیم. در این فیلم، تکثری از عالم اسلام نمیدیدیم به جز اشاراتی گذار از تعدد مذاهب که در آنها هم باز امثال غزالی و نظامالملک چهرهای نیکو و موجه دارند. در این فیلم شیعیان مطلقاً حضوری نداشتند با وجود اینکه نظام فکری و کلامی شیعیان یکی از چالشهای عمدهی غزالی و یکی از انتخابهای بعدی راه سلوک او بود. برای کسانی که بحثهای دقیق و علمیتر دربارهی زندگانی غزالی را خواهان باشند، «قصهی ارباب معرفت» سروش و کتاب «غزالی و اسماعیلیان» فاروق میتا تصویری مکمل و نسبتاً وفادار از او عرضه میکند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.