ساز متصل، ساز منفصل

چند روز پیش در راه که می‌آمدم به قطعاتی از ونجلیس (یا به روایت ایرانی‌ترش «ونجلیز») گوش می‌دادم. تا خانه که رسیدم به این فکر افتادم که این موسیقی چقدر فرق دارد با آن موسیقی‌ای که همیشه با آن اُخت بوده‌ام. یکی از دلایل‌اش به نظرم این است که در موسیقی ایرانی انگار، ساز ادامه و امتداد نوازنده است. ساز وصل است به نوازنده. انگار یک جایی مطرب و طرب و اسباب طرب یکی می‌شوند و در هم می‌روند. نمی‌گویم این در مثلاً موسیقی غربی یا کلاسیک شدنی نیست؛ لابد هست و برای عده‌ای بسیار هم لذت‌بخش است. اما این ساز ایرانی اتصالِ فیزیکی دارد به نوازنده‌اش. سنتور با مضراب‌اش وصل است به نوازنده. نی به نفسِ نی‌نواز متصل است. تار به انگشتان نوازنده وصل‌ است. سه‌تار با ناخن نوازنده خراشیده می‌شود. دف، سیلی‌خور انگشتان و کفِ دف‌نواز است. و همین‌جور بگیرید تا برسید به بقیه‌ی سازها. اما این سازهای الکترونیک این جوری نیستند. این موسیقی‌هایی که با کامپیوتر می‌سازند از این جنس نیستند. موسیقی‌ای که وصل باشد به تنِ نوازنده و به وجودِ او (چه ایرانی باشد و چه غربی)، یک موسیقی دیگری است. یک حالِ دیگری دارد. یک جوری زنده‌تر است. ساز منفصل هم برای خودش خاصیت‌هایی دارد، ولی ساز متصل چیز دیگری است. تازه فهمیده‌ام که سازها در ذهن من بر دو نوع‌اند: سازِ متصل و سازِ منفصل؛ و من سازِ متصل‌ را خوش‌تر دارم.
بایگانی