کلام ازلی: ترکیبی متناقض
ابتدا این دو قطعه را از عین القضات همدانی بخوانید تا به اصل سخنام برسم:
«…و حق تعالی کامل است، و او را به هیچ آلت حاجت نیست و هر تعلیم که خواهد بکند بی آلتی. و هر مرادی که او را بود حاصل شود بی هیچ آلت و این کمال است، و وجود آلت و حاجت بدان نقصان…اکنون میدان که هر چه از علم ازل نصیب دل آید، کلام ازل است؛ و منبع آن علم ازل است، و هرگز تناهی را به علم ازل راه نیست. «قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی ولو جئناه بمثله مداداً»…»
«و یقین دان که هر چه به زبان بتوان گفت جز محصور نبود، و این معلوم است علی القطع. زیرا که مخارج حروف محصور است، و کلمات، مرکباتِ این حروف بود که مخارجاش محصور است. و از محصور جز محصور مرکب نگردد. و لا یترکب من المتناهی الا المتناهی و لا ینجل ما لا یتناهی الی المتناهی. و این از عجایب علوم است. و اگر مخارج حروف محصور شود، مرا قدرت بود که کلمات مرکب را از این مخارج مختلف در عدد آورم. و هر طبعی را در این شیوه راه نیست و این معنی در حوصلهی هر کسی نگنجد. و مرا یقین است که چون مخارج محصور گشت، ترکیب از آن جز محصور صورت نبندد. اکنون هر چه از علم ازل نصیب کسی آید، خواه ملک و خواه آدمی آن قدر را کلام خوانند. و اگر این نسبت منقطع شود، علم نماند…»
نامهها، ج ۱، صص ۱۴۶-۱۴۷ (نامهی هفدهم)
این بحثی که اخیراً دربارهی ماهیت وحی در گرفت و این اندازه غوغا و جنجال بر سر آن رفت، پیش از هر چیزی فضای مألوف اذهان مؤمنانه را که به مناسبات قدرت مفسران با متن خو گرفته بودند، بر هم میزد. اگر سخنانی را که عین القضات در بالا میگوید در نظر داشته باشیم و این را هم به آن بیفزایم که وقتی وحی بر زبان پیامبر جاری میشود و آن وحی مکتوب میشود، نهایتاً کسی باید که آن را بخواند و برای ما تفسیر کند. و هیچ کسی، هیچ مفسری ذهناش عاری از پیشفرض نیست. هر کسی در زمان و مکان خاصی، در تاریخ و جغرافیای خاصی زندگی میکند و درک و دانش و تفسیرش از آن «کلام» (چه آن کلام را کلام خدا بنامیم چه کلام محمد) محدود و محصور است (به تعبیر عین القضات). در نتیجه، هر چه از این کلام به ما میرسد، از صافی ذهن و ضمیر کسانی میگذرد که آن متن را برای ما قرائت و تفسیر و معنا میکنند (یک طبقه از اینها البته مترجمین قرآن به زبانهای مختلف هستند؛ بدیهی است که همهی مسلمانان عربیدان و عربیخوان نیستند). تفسیر مفسران (چه شیعه و چه سنی) برای آنها اتوریته ایجاد میکند و این اتوریته وقتی به قدرت ترجمه شود و ابزار اعمال زور داشته باشد، تفسیرش میشود حجتی لایتغیر که نمیتوان از آن سرپیچی کرد: اتوریتهی تفسیر میشود توجیه قدرت و قدرت توجیه. در نتیجه به هر شیوهای که این رابطهی اتوریته و قدرت را منسلخ کنی، قدرت سیاستات خواهد کرد، مگر اینکه قدرت به تدریج متکثر شود و در میان طبقات مختلف مردم توزیع شود.
به سخن عین القضات بر میگردم. هر چه بر زبان جاری میشود (از جمله وحی) به قول عین القضات «جز محصور نبود» و علم نامتناهی ازل، تنها در ظرفی نامتناهی میگنجد و برای عین القضات حتی ظرف دل هم متناهی است. پس ظرف علم ازل در عالم انحصار و محدودیت نیست. نکتهی دیگر اینکه این قرآن، به اقتضای ترکیب حروف و کلمات محدود و منحصر است به آنچه میبینیم. از حد قرائت و تفسیر که بگذریم و حتی پا به تأویل که بگذاریم، عملاً داریم قدرت را از خودِ قرآن به مفسر قرآن منتقل میکنیم (حال این مفسر هر کسی میتواند باشد: چه خلیفه باشد، چه امام شیعی، چه فقیه و مفتی و چه مجتهد جامع الشرایط و چه متکلم و فیلسوف). در نتیجه، از اینجا به بعد، این مفسر است که سخن میگوید با تمام محدودیتهای بشریاش. عین القضات وقتی از «کلام» سخن میگوید، به محدودیت آن توجه دارد و میگوید از علم ازل، هر چه نصیب هر کسی شود، چه آن کسی ملک باشد یا آدمی، نصیبی است مقدر و محدود.
باز میگردم به نکتهی رابطهی میان اتوریتهی مفسر و قدرت او. مفسر وقتی میگوید که همه چیز در قرآن تمام و کمال هست، یعنی هر مؤمنی که این نکته را بپذیرد باید بداند که پاسخ هر پرسشی، در هر زمان و مکانی، در قرآن موجود است. اما جوینده برای یافتن پاسخ آن پرسش، باید ناگزیر به مفسرِ قرآن رجوع کند. اگر پاسخ هر پرسشی بی هیچ ابهامی و با عین صراحت در قرآن موجود بود، نباید با کتابی سر و کار میداشتیم با اندکی بیش از صد سوره و آیاتی محدود. چگونه میتوان علم نامحدود ازلی را در اوراق و الفاظی محدود جا داد وقتی که خود قرآن میگوید که دریا اگر مرکب شود برای نوشتن کلمات پروردگار باز هم کم میآورد؟ پس این قرآنی که برای چاپاش احتیاج به یک چاپگر ساده است و دریا و اقیانوس لازم ندارد، تنها بخشی از آن دانش را در خود دارد. در نتیجه، پرسشها رو به تزایدند و پاسخها، اگر در همین الفاظ و کلمات محدود باشند، همواره ثابت میمانند که آشکارا تناقضی است منطقی.
کسی که مدعی میشود تفکیک آیات به ذاتی و عرضی، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، تفکیکی است نادرست یا وسوسهناکانه، آگاهانه یا ناخودآگاه در برابر شکسته شدن اقتدار و اتوریتهی مفسر مقاومت کرده است. کلام، یعنی محصور شدن؛ یعنی محدودیت. چه این کلام، کلام محمد باشد چه کلام خدای محمد. پس وقتی صفت حصر بر کلام میافتد، تفاوت چندانی نمیماند میان کلام محمد و کلام خدای محمد. بر هر دو حکم محصوریت رفته است و تنگنای قالب لفظ. و در عجبام از کسانی که این نکتهی بدیهی را در نمییابند و مدام با دیگران در نزاعاند برای چیزی که نهایتاش حفظ اتوریته و در نتیجه قدرت مفسران است و انحصار تفسیر نزد مفسرانی خاص و معدود.
يادداشتهای مرتبط
[بسط تجربهی نبوی] | کلیدواژهها: , عينالقضات همدانی
«پس وقتی صفت حصر بر کلام میافتد، تفاوت چندانی نمیماند میان کلام محمد و کلام خدای محمد.»
سلام
مفهوم تنزیل در قرآن به نوعی بیانگر همین امر است.
گریزی از تنزل نیست اما تفاوت در این است که همین تنزیل را خدای محمد(ص) بر زبان او جاری کرده نه خویشتن او!
اگر از این تفاوت (کلام محمد و کلام خدای محمد) چشم پوشی کنیم توالی فاسد بسیار به وجود خواهد آورد.چرا که دیگر چه لزومی است به پذیرش
کلام پر از خطای انسانی چون محمد!
***
نه من تا این حد جلو رفتم، نه عین القضات و نه سروش. کمی در استفاده از کلمات دقیق باشد. ببینید حرف من با حرف عین القضات و حرف سروش تفاوت دارد و دقیقاً همان نیست. ولی هیچ کدام به این شوری، و خنکی و سادگی که شما مینویسید چنین چیزی نگفتهاند. لطفاً جوزدهی فضای عاطفی ایران و جنجالها نشوید. یک لحظه با خودتان فکر کنید شاید صورت مسألهای که در ایران طرح میشود اساساًغلط باشد. یک لحظه بیایید تمام آنچه را در تمام این سالها آموختهاید یا به شما آموزاندهاند، از نو مرور کنید. سعی کنید همه چیز را تازه کنید. آن وقت خیلی چیزها فرق میکند.
از مضمون همین چند خط شما بر میآید که فهم شما از سخن من – فهم شما از عین القضات را نمیدانم – و آشکارا فهم شما از سخن سروش این است که خدا از معادلهی وحی و تنزیل حذف شده است و هر چه مانده است محمد است و بس. و این تناقضی است روشن که بدون هیچ شکی سخن سروش این نیست. خوب است از خودمان به دیگران حرفی نبندیم که نتوانیم برایاش شاهد بیاوریم. این کار مثل این میماند که من استدلالی بکنم و شما بخواهید استدلال مرا رد کنید. بعد بیایید به خاطر عدم فهم مغز سخن من، چیزهایی را به من نسبت بدهید که با بیدقتی و شتاب میتوان به من نسبت داد ولی اشکالِ آن برای همهی ذهنها آشکار باشد- اما عین آن در سخن من نباشد – این کار میشود مغالطه. نمیشود رد استدلال طرف. کمی حساستر باشید به استدلالهایی که میکنید.
کسانی هستند مانند عین القضات و سهروردی که مقابلشون کاری نمیشه کرد جز حیران ماندن…نقل قول زیبایی بود که قبل از این نشنیده بودم،به لطف شما لذت بردم. این پست هم از جمله پستهای به یادماندنی شما بود.
سلام دوست من
البته اگر مرا هم به خاطر شوری و خنکی و سادگی و جو زدگی در فضای عاطفی و … عتاب کنید حرجی نیست. بالاخره یکی از آفات حاکمیت ایدئولوژیک(حداقل در ایران که من می بینم) همین است که آنگاه که اختلافی نظری پیش آید روشنفکران خارج یا حتی مطرود از حاکمیت هم به هم انگ حکومتی بودن و قدرت اندیش بودن می زنند. بگذریم…
۱-هیچ مفسری ذهناش عاری از پیشفرض نیست.
۲- هر کسی در زمان و مکان خاصی، در تاریخ و جغرافیای خاصی زندگی میکند.
۳- هر چه از این کلام به ما میرسد، از صافی ذهن و ضمیر {مفسران}میگذرد.
۴- تفسیر مفسران برای آنها اتوریته ایجاد میکند.
۵- این اتوریته وقتی (؟)به قدرت ترجمه شود.
۶- تفسیرش میشود حجتی لایتغیر که نمیتوان از آن سرپیچی کرد.
این ها چکیده فرمایشات شما ست (نه دکتر سروش که شما آرا و عقایتان با او همنواست).
تا شماره ۳ مشکلی نیست و بداهت دارد چون همه ما انسانیم بنابراین پیش فرض داریم و در زمان و مکان خاصی زیست می کنیم و در نتیجه ذهن ما صافی تفسیرمان است.
اما چه دلیلی دارد که تفسیر مفسران برای آنها اتوریته ایجاد کند؟ حالا اتوریته ایجاد کرد؛ چگونه به قدرت ترجمه می شود؟ خودتان می فرمایید “وقتی”، یعنی برخی مواقع ترجمه می شود به قدرت برخی مواقع هم نمی شود. حالا زیاد و کمش بماند. با این وصف باید هرکه را از قرآن تفسیری جست، قدرت مآب تلقی کرد و تمام کتب تفسیر را کتاب قدرت خواند.
برخی مفسرین می گویند قرآن کامل است برخی می گویند قرآن هم کامل است هم جامع. دکتر سروش هم به کمال قرآن قایل است (شما را نمی دانم) مراجعه کنید به نوار کاست “دین حداقلی ، دین حداکثری” ولی جامعیت آن را به دلیل حداقلی بودن دین نمی پسندد.
تفسیر عرفانی و صوفیانه از دین داری آزاد است. دین نه ابزار قدرت است نه ابزار فخرفروشی قدرت گریزی. دین برای همه انسان هاست. صوفی و عارف و مفسر و … من و شما. حصر قرآن در بیان به ظاهر آزاد متصوفه به همان اندازه بیراهه است که در بیان مفسرانی که از بخت بدشان دو روزی را در عصر حاکمیت ایدئولوژیک به سر می برند.
یا حق
****
ممنون بابت یادداشتتان. دربارهی اینکه اتوریته قدرت ایجاد میکند، بله اتوریته میتواند قدرت ایجاد کند. وقتی فهم از یک کتاب مقدس در انحصار طایفهای خاص باقی بماند، همیشه این احتمال وجود دارد که این اتوریته وقتی بر مسند قدرت سیاسی بنشیند، مانع از رشد و حضور تفسیرهای دیگر شود. این نکته گمان میکنم روشن باشد. به هر حال چیزی که من نوشتم، حاصل آن چیزی است که خواندهام. این بحث لایههای مختلفی دارد. من باز هم در این زمینه خواهم نوشت.
سلام
از راهنمایی و پاسختان سپاسگزارم.
خود قرآن یاد میده که پیش فرضا چگونه برداشته میشه. آدم بشینه این پایین بخواد حرف اون بالا رو بفهمه که نمیشه…آدم باید اونجایی بشه که حرفی که از اونجا اومده رو بفهمه…
ba salam
http://www.roozonline.com/archives/2008/05/post_7184.php
با سلام
به راستی که چنین است. قران چون ابی روان روشن و صاف است نه چون برکه ثابت و لاییغیر.هر کس به قدر تشنگی از ان بهره میگیرد. و صد البته کلامی روشن است ولی تفسیر این بسته به زمان و مکان خواهد بود.
مومن ام به نظر ملاصدرا که هر کس باید جاهد باشد که به قدر خود به اجتهاد برسد و فهم ایات کریمه، مجمل ان که قران اینه صافی است که حقیقت را می نماید نه دستورالعملی که تلفظ از مخرج غلط بهشت اخرت تورا بر باد دهد…
با سلام وخسته نباشید
نهایت تشکر دارم از نهایت تلاش شما در تبیین حق وحقیقت.
راستش نمیدونم مطالبی که میخوام بنویسم، کسی میخونه یا نه! چون از مطلب شما و نظر دوستان سالهاگذشته. اما میخوام نوشته مختصری در مورد قرآن داشته باشم به امید اینکه کسی بخونه و نقدش کنه تا پخته تر بشم.
۱. نصوص شرع کافی هستند اما نه از نوع دلالت جزئی بر حوادث.
یک بحث مهم ودرازی که بین گذشتکان تا به امروز بوده بحث قیاس هست. هم منکرین و هم مثبتین متفقند که “تمام علتها” در قرآن نیست، لذا گروهی گفتند باید قیاس بگیریم وعلتها را کشف کنیم و گروهی گفتندقیاس نمیگیریم تا عقل در فهم دین وارد نشود چون احتمال اشتباه وجود دارد. اما کسی نرفت با مطالعه قرآن به صورت عمیق و بیرون آوردن مقاصد عام، خاص و جزئی از قرآن بگوید که قرآن کتابی کامل هست و هیچ حکمی در هیچ زمان ومکانی نیست مگر اینکه در قرآن آمده است.
۲. یک مثال میزنم: اگر قرآن برای وصف میوه های بهشت، انگور و.. را مثال زده، دلیل نمیشود که قرآن خاص اعراب بوده یا زمانش گذشته و.. بلکه با فهم مقصد شرع از این وصف پی میبریم که خدا خواسته بگوید هر آنچه دوست داری و بخواهی در بهشت به تو میدهم. حال اگر مثلا در هند قرآن نازل میشد، مثال انبه و موز میبود تا مقصد اجرا شود. پس هم انگور هست و هم هر میوه ونعمتی که عرب آن زمان تصورش را نمیکرد. خود خدا هم تو قرآنش به این مقصد کلی اشارهرابیان کرده: “وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ”
۳. لازمه اینکه مطالبی در قرآن هست که خاص عرب هست و.. نباید نتیجه بگیریم که قرآن کلام محمد است. یا به تعبیری دیگر مضمون از طرف خداست و متن آن پیامبر با توجه به فرهنگ زمانه خود گفته لذا در آن حداقل به نسبت زمان ما اشتباه وجود دارد. بلکه خدا اصل دین را در همین قرآن به ما داده و در کنار آن مطالبی هست برای مصداق اجرایی آن در زمان و مکان خاص. نه اینکه اشتباه است. در واقع خدا فرمول رو داده، چند تا مسئله هم با اون فرمول برای ما حل کرده تا یاد بگیریم.
ببخشید که طولانی شد! فکر کنم نتونستم حرفهام خوب برسونم. چون اهل نوشتن نیستم و انشا و مختصر نویسیم هم خوب نیست..
درایوش جان نظرت رو به ایمیلم بفرست. ممنون