مسلمانان و علم تجربی

چند روز پیش، این بخت را داشتم که در سخنرانی اسماعیل سراج‌الدین، رییس کتابخانه‌ی اسکندریه حاضر باشم (بیوگرافی او را بخوانید تا بدانید از چه جور آدمی حرف می‌زنم). سخنان سراج‌الدین حقیقتاً سخنانی شگفت‌انگیز بود و البته نه تازه و عجیب و غریب. قصه، همان قصه‌ی کهن است که چرا مسلمانان امروز گرفتار عقب‌ماندگی و هزاران عیب و علت دیگر هستند. بسیار کسان سعی کرده‌اند راز این عقب‌ماندگی را توضیح دهند و البته بسیار کسان بوده‌اند که تنگ‌نظرانه تمام عقب‌ماندگی‌ها را به مسلمانی و دین‌داری نسبت داده‌اند و تنگ‌نظرانه چشم بر واقعیت‌های تاریخ بسته‌اند. البته غریب نیست در زمانه‌ی ما. سلطه‌‌ی رسانه‌ای غرب و شکاف‌های ایدئولوژیکی که جهان را دارد به کام جنگ و نفرت و دشمنی فرو می‌برد، نتیجه‌ای جز همین‌ها ندارد. در این میان البته سهم خودِ مسلمانان و در مورد ما، ایرانی‌ها، کم نیست. شیشه‌ی کبود تعصب را پیش چشم داشته‌ایم و لا محاله عالم در نظرمان کبود می‌نماید!

بخشی از سخنرانی سراج الدین را که چندین ماه پیش در ریو دو ژانیرو ایراد کرده بود،‌ این‌جا می‌آورم (اصل سخنرانی در وب‌سایت اسماعیل سراج‌الدین):
«در واقع، بر خلاف تصور عمومی، اعراب و مسلمان‌ها بودند که روش‌های علمی مدرن را تعریف کردند و فضای باز مدارا و تسامحی را فراهم کردند که در سده‌های میانه مجال رشد و رونق علوم را ایجاد کرد. نام‌هایی چون خوارزمی، رازی، ابن نفیس، ابن هیثم، ابن سینا و ابن رشد همیشه در صحیفه‌ی افتخارات بانیان بشریت از طریق تلاش‌های‌شان برای پیشبرد دانش و نفی خرافه ثبت است. به صدای قوی و مدرن آن‌ها که از ورای قرن‌ها با ما سخن می‌گویند گوش بدهید:
«آن‌که در جست‌وجوی حقیقت است کسی نیست که به مرور آثار پیشینیان می‌پردازد… کسی که می‌خواهد حقیقت را بیاموزد، و کتاب‌های علمی را می‌خواند وظیفه دارد که هر چه را می‌بیند با نگاه مدعی ببیند… [و تنها چیزی را بپذیرد که متکی به شواهد و استدلال است]. (ابن هیثم، «الشکوک فی بطلمیوس»)

علاوه بر این، ابن هیثم قرن‌ها پیش از ظهور بیکن، دکارت یا گالیله، قواعد روش علمی مدرن را پایه‌گذاری کرد. ببینید او چگونه نحوه‌ی عمل
روش علمی مدرن را از طریق مشاهده، محاسبه، آزمایش و نتیجه‌گیری توصیف می‌کند:
 
«ما با مشاهده‌ی واقعیت کار خود را آغاز می‌کنیم… و تلاش می‌کنیم مشاهدات منسجم (لایتغیر) را که متأثر از نحوه‌ی دریافت (محاسبه‌ی) ما نیستند انتخاب کنیم. سپس به گسترش تحقیق و محاسبه‌ی خود می‌پردازیم، و آن‌ها را نقد می‌کنیم و در رسیدن به نتیجه احتیاط می‌کنیم… در هر کاری که می‌کنیم، هدف ما باید متعادل باشد نه دلبخواه، هدف باید جست‌وجوی حقیقت باشد، نه دفاع از عقاید.»
 
این توصیفی است حیرت‌آور از روش علمی مدرن که بسیار جلوتر از زمان خود بود.
 
همین طور به سخنان ابن نفیس گوش فرا دهید که عقیده‌ی مخالف را با سنجش آن از طریق شواهد و تحلیل منطقی می‌پذیرد.
 
«وقتی چیز غریبی می‌شنویم، نباید پیشاپیش آن را رد کنیم، چرا که این کار نابخردی است. در واقع، چیزهای هول‌ناکی ممکن است درست باشند و بسیاری از چیزها که آشنا و یا ستایش شده هستند چه بسا که دروغ باشند. حقیقت به خودی خود حقیقت است نه از آن رو که مردمان بسیاری بدان باور دارند.» (ابن نفیس، «شرح معنی القانون»)»

البته جای تکرار شاید نداشته باشد که ابن هیثم قرن‌ها قبل از گالیله در علم تجربی، از روش‌های علمی مدرن استفاده می‌کرد و گرفتار اسطوره‌های ارسطو و افلاطون نبود. باز جای تعجب نیست که بگوییم ابن نفیس بسیار پیش‌تر از هاروی، سیستم گردش خون در بدن انسان را کشف کرده بود. و عجیب نیست اگر بگوییم کشفیات گالیله (و کپرنیک در واقع) در به چالش کشیدن سیستم زمین مرکز عالم، از تحقیقات حلقه‌ی علمی مراغه (به هدایت نصیر الدین طوسی) اثر گرفته بود. این‌ها همه فهرست افتخارات است. و البته با تکرار این قصه‌ها چیزی به ما افزوده نمی‌شود. اما مرور تاریخی این‌ها مثال‌های نقض فراوانی در برابر نظریه‌های کسانی که قایل به «امتناع تفکر» در عالم اسلام هستند ارایه می‌کند. این‌جا البته نکته‌ی شگفت این است که کسانی که مثلاً رازی را تنها متفکر در میان این جهان «امتناع تفکر» می‌دانستند، هیچ وقت توجه نکردند که رازی که قایل به قدمای خمسه بود و پیامبران را آشوب‌گر می‌دانست هرگز امنیت‌اش را از دست نداد و هرگز به فتوای تکفیر نه بر سر دار رفت و نه خون‌اش ریخته شد و دست بر قضا امثال حلاج، ناصر خسرو، شهاب الدین سهروردی، عین القضات همدانی و ملا صدرا بودند که چوب تکفیر و تفسیق خوردند و مغضوب علمای دین بودند! و البته اگر باز هم به تاریخ نگاه کنیم می‌بینم که ابو العلای معری، شاعر نابینای عرب، که پیام ادیان را به سخره می‌گرفت، در میان مسلمانان به حیات خود ادامه داد. گمان می‌کنید قتل یک پیرمرد شاعرِ‌ روستایی که تصادفا نابینا هم بود، کارِ دشواری بود؟ چرا ابو العلا نزد هم‌عصران خویش حرمت می‌دید، هر چند باورهای او را درباره‌ی ادیان قبول نداشتند؟ معنای این چیزی است جز تسامح؟ از این نمونه‌ها بی‌شمار است.

از سوی دیگر ماجرا، البته این نزاع سنت و مدرنیت است. و البته مدرنیت علاوه بر ثمرات نیکوی‌اش، هول‌ناک‌ترین نتایج را هم برای بشریت داشت. نمونه‌اش، پل بروکا. بروکا پزشک، آناتومیست و مردم‌شناس مشهور فرانسوی قرن نوزدهم بود. دانشمندی تمام عیار. اما سخت نژاد پرست. این را البته در توضیحات ویکی‌پیدیا پیدا نمی‌کنید. ولی در مطلب «نژادپرستی علمی» شرح مفصلی از آن آمده است و فهرست بلندی از نام‌های دانشمندان نژادپرست دوره‌ی مدرن داریم. خلاصه‌ی سخن من این است که دینی که امروز لباس علم و مدرنیت بر تن دارد، و خالی از اخلاق است، دینی است سخت هول‌ناک که به سادگی امثال هیتلر را تولید می‌کند! تعداد انسان‌هایی که در جنگ‌های جهانی دوره‌ی مدرن جان خویش را از دست دادند بسیار بیش از قربانیان هر جنگ مذهبی بودند.  و البته فاجعه‌ی هیروشیما و ناگازاکی محصول سنت و دین نبود بلکه نتیجه‌ی غلبه‌ی مدرنیت و پیشرفت علم تجربی بود. تصویر، تصویری است آشفته. اما نتایج روشن‌تر از آن است که بشود منکرش شد، مگر این‌که هنوز گرفتار حب و بغض‌های کودکانه‌ای باشیم که نسب از قرون وسطی و «عصر تاریک»ِ اروپا می‌برند (همان عصری که اروپاییان اهل علم را تکفیر می‌کردند و در همان زمان علم در میان مسلمانان سخت رونق داشت). آیا این «عصر تاریک» در عالم اسلام امروز تکرار می‌شود (از سوی دین‌داران و بی‌دینان)؟ گمان می‌کنید اندیشه رو به زوال است؟ من چنین باوری ندارم. علم و معرفت دینی و غیر دینی بشر، باز هم بر صدر می‌نشیند. این گروکشی‌های سیاسی جهانی و منطقه‌ای زمانی تمام می‌شود. اما ما نیاز داریم که پیش از آن‌که به آن‌جا برسیم حساب‌مان را با خودمان روشن کنیم. به خصوص ما ایرانی‌ها که همیشه در چهارراه حوادث بوده‌ایم. به گذشته نگاه کردن، برای متوقف ماندن در آن نیست. از گذشته می‌توان درس آموخت و به آینده نگاه کرد. گذشته تنها برای افتخار کردن و به خویش بالیدن نیست. گذشته برای این است که اگر گفتند شما هیچ نیستید، بتوانید نشان بدهید که چنین نیست:
تو گوهری نهفته، در کاه و گل گرفته
گر رخ ز گل بشویی، ای مه لقا، چه باشد؟

پ. ن. جای توضیح دارد که این همه روضه خواندم برای این‌که بگویم این سنت در میان مسلمان وجود داشته است که حقیقت را مشروط و مقید به آن‌چه دیگران گفته‌اند، نفهمیم؟ برای کشف حقیقت نیازی به تأیید این و آن نیست. گاهی یک حقیقت هرگز در زمان‌های گذشته بیان نشده است. گاهی حقیقت در زمان‌های گذشته هم بیان شده است اما زیر بار قرن‌ها مغفول مانده است. برای کشف حقیقت شجاعت باید داشت. و شجاعت یعنی این‌که نه از هیبت و هیمنه‌ی دین رسمی هراس داشته باشی و نه از عظمت و دبدبه‌ی مدرنیت (و سکولاریزم و لاییسته‌ و انواع مدهای روز دیگر!). دلبستگی به حقیقت نه در گرو اعتقاد کورکورانه و متعصبانه‌ی دینی است و نه مشروط و مقید به مدهای مدرنیته و سکولاریزم.

بایگانی