قصهی زبان سخیف، پر اشتلم و بیادبانهی محمود احمدینژاد تازه نیست. این همه زبانه کشیدن بیادبی و وقاحت که هیچ شأن و جایگاه هم نمیشناسد، ویژگی ممتاز اوست. در تمامِ این پنجسال گذشته، ملت ما شاهد رواج این زبان وقیحانه در بالاترین سطح اجرایی نظام بودهاند و هیچ توجیهی برای باز گذاشتن این میدان برای به ابتذال کشاندن این «قیمتی دُرّ لفظ دری» وجود نداشته و ندارد. همین که این فضا باز گذاشته شده تا کسی چون او، از چنان جایگاهی، نه تنها در درون و برای ایرانیان بلکه برای جهانیان با همین ادبیات بیمایه، پرتکبر و نخوت و به عبارتِ دقیقتر «چالهمیدانی» سخن بگوید، حکایت از مشکلی عمیقتر و جدیتر دارد و آن همین تباه شدن مزاجِ دهر است – به تعبیر حافظ. مزاجِ سیاست مدتهاست تباه شده است. به دنبالِ آن، سیاستمدارانی که گمان بردهاند چون متصل به یک منبع قدرت یا مستظهر با حمایت یا ولایتِ او هستند، رواست که هر چه بر از خیالشان بگذرد، بر زبان نیز جاری کنند، نمونهی اعلای این تباهی هستند.
حال، پرسش این است که اگر کسی بخواهد مغز و مضمون همین مدعیات را – که بر زبان کسی چون احمدینژاد جاری میشود – به بیانی بیغرض و مرضتر، با شیوهای شیوا یا سالم و بیخشونت و مؤدبانهتر بگوید، چه باید بکند؟ اصلاً شدنی است؟ پاسخ این پرسش را باید در جای دیگری جستوجو کرد. ابتدا باید پاسخ داد که اصلاً او چه حرفی برای گفتن دارد؟ چه گام مثبتی برای ایران و ایرانی میخواهد بردارد که برای آن ناگزیر است تن به این همه پستی و این همه ابتذال بدهد؟ به گمانام مغز مسأله اینجاست که او اساساً کاری نمیکند جز همین زبانبازی یا زباندرازی. او هنری جز شکلک درآوردن و تمسخر و استهزاء و تحقیر ندارد (و این را میتوان از میزان آسیبهای عمیقی که در این سالها به بدنهی اجرایی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور زده است دریافت). برای اینکه کسی آراسته به فضایل و مکارمی باشد و این فضایل در منش، گفتار و عملاش تجلی پیدا کند، تربیتی لازم است. ادبی باید. و این ادب ابتدا باید در باطن و ضمیر فرد استحکام و رسوخ پیدا کند. نمیشود عمری را به ابتذال فکری و معنوی سپری کرد – آن هم در پوشش دینداری و تقدس – و بعد انتظار داشته باشیم ناگهان از میان این همه پوچی و بیمعنایی و تهی بودن، ارزشی و گوهری بیرون بیاید. مسأله این است: برای رسیدن به مکارم اخلاق سلوک لازم است. آدمی باید گریبانِ خودش را مدام بگیرد و پیوسته خودش را ادب کند. این تأدیبِ نفس به ویژه برای کسانی که در مقام قدرت هستند واجبتر است چون قدرت به آسانی باعث میشود آدمی باد در دماغ بیندازد و گمان کند که «کردیم و شد»!
حضرتِ امیر در نهج البلاغه سخنی شیوا و بلند دارد در این مضمون:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلاَلِ مِنْ مُعَلِّمِ اَلنَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ» (آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تعلیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد ، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد ، شایستهتر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد) (کلمات قصار حضرت امیر، شماره ۷۳).
شاید مهمترین و چشمگیرترین مصداقِ خلافِ این معنا در سخنِ حضرت امیر، محمود احمدینژاد است که اگر کسی مجموعهی سخنان این پنجسالهی او را فهرست کند به خرواری از بیادبی و ابتذال لفظ و معنا میرسد که نه تنها در شأن هیچ مسلمانی نیست که زیبندهی هیچ انسان فرهیخته و صاحب خردی هم نیست. ایشان تمام سرمایهاش در همین عوامفریبی و کاربرد زبان مبتذل چالهمیدانی و شاخ و شانه کشیدن است. بیهوده نبود که در این ماهها، شعار «ادب مرد به ز دولتِ اوست» این اندازه میانِ مردمِ ما جا افتاد. جایی که سیاستمداران اهل ادب و تواضع و سلامت نفس و زبان باشند، چنین شعارهایی نه میگیرد و نه رایج میشود. برای فهم ابتذال و بیمایهگی این زبان، اندکی شهود و سلامت نفس کافی است. نیاز به هیچ ابزاری پیچیده و خاصی هم نیست. حال باید پرسید که چرا هیچ کس در این نظام عریض و طویل این اندازه وقاحت، بیادبی، اخلاقگریزی، تظاهر، ریاکاری و دینفروشی را گوشمال نمیدهد؟ چه سرّی هست در این همه مدارا در برابر این اندازه تباهی؟ چه چیزی عالمان را در دیار ما ملجّم کرده است و جاهلان را مکرّم؟
امروز که نامهی غلامحسین مسعودی ریحان را به معلم اخلاق کابینهی او دیدم، نخست چیزی که در خاطرم گذشت این بود که: تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است! متخلق به اخلاق حسنه شدن، سلوک میخواهد و سخت گرفتن بر نفسِ خویش. خدای را سپاس که نه او بر خود سخت میگیرد و نه بالادستاناش بر او سخت میگیرند! وجود کسی چون او و عتاب نشدناش با این زبان و ادبیات، حکایت از مشکلی عمیق دارد که دانایان دانند! اینتان مسلمانی و اینتان اخلاق و تقوا!
مرتبط:
۱. زبان احمدینژاد و مصباح یزدی (اکبر گنجی؛ زمانه)
۲. رواجِ لمپنیسم و تباهی فرهنگ (ملکوت)
۲. رواجِ لمپنیسم و تباهی فرهنگ (ملکوت)
پ. ن. نمونه از سخنان بیمایه و پرنخوت و تهی از ادب و اخلاق او آن اندازه زیاد است که حقیقتاً نیازی به نقل قول نیست. بعید است سخنانی از او را در جایی بخوانید و ردپایی از این ابتذال و بیاخلاقی در آن نیابید.
پ. ن. ۲. شاهد از غیب رسید: جعفر شجونی گفته است ایراد گرفتن از احمدینژاد دردی را دوا نمیکند؛ خوب وقتی همه او را با این اخلاق و روش چالهمیدانی تحسین کنند و نازکتر از گل به او نگویند، نتیجهاش میشود همین فضاحت مستمر! میدانید که معنای صریح سخن شجونی ترک امر به معروف و نهی از منکر است!
مطلب مرتبطی یافت نشد.