تا خود در آينه چه ببينی!

ماجرايی که از سفر روحانی به نيويورک آغاز شد و سحرگاه امروز در ژنو نخستين گاماش به پايان رسيد، فقط گشودن گره سی و چهار سالهی ديپلماسی ايران و آمريکا نبود. اتفاق مهمتر چيزی بود که به سرنوشت کل ايران گره خورده است: ترمز کشيدن جلوی روند ويرانی و تباهی سرسامآوری که تمام موجوديت ايران را تهديد میکرد. برای ويرانی ایران، جنگ، حملهی نظامی و بمباران شدن، گزينههای شاذ و تيرهی ماجرا هستند. کافی است بنگريم که آنچه هشت سال سپردن زمام امور کشور به دست احمدینژاد بر سر ايران آورد، از صدها جنگ ويرانگرتر بود. اين چارچوب برای فهم توافق ژنو بسيار مهم است.
آنچه در ژنو اتفاق افتاد، پيروزی بود؟ شکست بود؟ تسليم بود؟ ترکمانچای هستهای بود؟ روايتهای متضاد ايران و آمريکا بود؟ همهی اينها بود؟ واقعيت این است که همهی اينها هم به نحوی درست است و هم نادرست. اما خط مشترک تمام آنها طفره رفتن از کلیدیترين مسأله است: توافقنامهی ژنو مسيری را که دههاست سياست ايران و موجوديت ایران را در سراشیبی سقوط انداخته بود و به «لبهی پرتگاه» برده بود، اگر نگوييم متوقف کرد، بدون شک آهنگ پرشتاب آن را کندتر کرد. در نتيجه، آنها که هر کدام از اين برچسبها را به توافقنامهی ژنو میزنند باید به اين نکتهی مهم توجه داشته باشند که وقتی سقف خانه دارد فرود میآيد و سود و سرمايه يکجا میسوزد، مهم نيست که در اين ميانه شما سود کردهای يا زيان يا کسی که بازی را دارد پيش میبرد و اين روند را متوقف میکند، مطلوب ماست يا نه. مهم اين است که يک قدم، ولو فقط يک قدم، برداشته شده است تا مانع ويرانی شود. شايد بگويند که چه بسا ويرانیای در کار نبود. اما اين نکته ديگر واقعيت اظهر من الشمس کشور است. حتی شاید نيازی نباشد به دانستن آمار و ارقام و داشتن اطلاعات دقيق و پشت پرده.
ويرانی کشور به خاطر تحريمها و فروپاشی اقتصادی نيست. دستکم فقط به اين خاطر نيست. هشت سال سياستبازی خسارتبار و افسارگسيختهی دولتمردان ماليخوليازده و کسانی که مهر تأيید بر ماجراجويیهای آنان زدند کشور را به آستانهی این پرتگاه کشانده است. به اينها بيفزاييد سوء مدیريت و فساد مزمنی که سر تا پای کشور را گرفته است. در اين منجلاب بیتدبيری، تحريمها تنها آن ويرانی را شتاب بيشتری میبخشيد. لحظهای تصور بکنيد که اگر تا شش ماه ديگر کشور حتی بودجهی تأمين ابتداییترین ارزاق مردم را نمیداشت، آن وقت فقط يک بند همين توافقنامه نمیتواند از بروز فاجعه جلوگیری کند؟ بیشک ما قرار نيست از منظر کیهان و اسراييل و عربستان سعودی به قصه بنگريم. مسألهی ما هم اختلاف این روايت و آن روايت یا جدل بر سر کلمهی «حق» برای غنیسازی نيست. مسأله اين است که چگونه میتوان در این سيلاب بلا و توفان تباهی، کنج امنی يافت، لنگرگاهی پيدا کرد که بتوان ايران را از اين عاقبت تلخ نجات داد؟ کاری که ظريف و تيماش در ژنو کردند، بدون شک اين گام اول را محقق کرد. چه بسا کاری که ظريف کرد، بهترین کار ممکن در بحرانیترين وضعی بود که هيچ کورسوی اميدی برای نجات ايران ديده نمیشد. و اين کار را البته آبرومندانه و با حرمت انجام داد.
در اين آينه هر کس تصوير خودش را میبيند. ولی چقدر غم ايران برای ما بر پيشفرضها و تعصباتمان اولويت دارد؟ ايران خودش آنقدر مهم است برای ما؟ آنقدر مهم هست که فکر کنيم چه شد که ناگزير به اينجا رسيديم؟ چه کسانی در «بريدن ترمز» و خلاص شدن از «دندهی عقب» سهم داشتند؟ و آيا ما همچنان به ايران و آيندهی ايران فکر میکنيم يا برایمان مهم است که فلان سياستمدار محبوب يا منفور ما منزلتی پيدا میکند يا از دست میدهد؟ آيا ما ايران را در اين آينه میبينيم؟
پ. ن. طرح از مهرداد شوقی است.
يادداشتهای مرتبط
[انتخابات ۹۲, تأملات] | کلیدواژهها: , ايران, توافقنامه, روحانی, ظريف, نيويورک, پروندهی هستهای, ژنو