ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو؟

اولین بار که در عمرم صدای سایه را شنیدم، از نوار کاستی بود که چند غزل‌اش را با پیانوی پرویز اتابکی خوانده بود. به گمانم این کاست را کانون پرورش فکری منتشر کرده بود (در اصل صفحه‌ی گرامافون بوده است که سال ۱۳۵۱ منتشر شده است؛ ۱ صفحه، ۳۳ دور). گویا سایه خودش از این کار راضی نیست. ولی این اهمیت ندارد. نخستین خاطره‌های من از شعر سایه با این کاست پیوند خورده است. الآن هم هر وقت می‌شنوم‌اش، حال‌ام دگرگون می‌شود. بغضی در جان‌ام خانه می‌کند. مهم نیست که سایه از این کاست راضی است یا نه؛ چیزی که مهم است این است که برای «من»، منی که بعد از کمابیش بیست سال دوباره دارم می‌شنوم‌اش، حالی دارد، آنی دارد که باید کسی در آن هوا سیر کرده باشد که بفهمد چرا ارکان وجودت از شنیدن‌اش می‌لرزد: خون می‌رود نهفته از این زخم اندرون…

[audio:http://www.malakut.org/blog/audio/Hooshange%20Ebtehaaj-Atabaki/bakhshe%201.mp3]

[audio:http://www.malakut.org/blog/audio/Hooshange%20Ebtehaaj-Atabaki/bakhshe%202.mp3]

بایگانی