۱۱
اينجا اجباری نيست!
جملات زير را حسين نوروزی در آن ستون سمت چپ وبلاگاش نوشته است:
«اینجا اجباری نیست. دوست نداری، فکر میکنی بهت توهین میشود، هرچی! نخوان! از خوانده شدن، لذت میبرم. خوانندهای را که بفهمد، روی سرم میگذارم. ولی دلام نمیخواهد نظر کسی را بدانم. حق توست که نخوانی، حق من است که نخواهم نظرت را بدانم. همین!»
«اینجا اجباری نیست. دوست نداری، فکر میکنی بهت توهین میشود، هرچی! نخوان! از خوانده شدن، لذت میبرم. خوانندهای را که بفهمد، روی سرم میگذارم. ولی دلام نمیخواهد نظر کسی را بدانم. حق توست که نخوانی، حق من است که نخواهم نظرت را بدانم. همین!»
خيلی خوشام آمد از اين. گفتم بنويسماش، ننوشته از دنيا نروم! خيلی خوب است آدم با خودش و بقيهی آدمهای دنيا رو راست باشد و حرف دلاش و وضعيتاش را خيلی روشن برای ملت تشريح کند. مثلاً بنويسد: «ایمیل را نگذاشتهام که نظرتات را آنشکلی بفرستی؛ خاصه وقتی زنی باشی!! صرفا جهت مراسلات و مکاتبات دوستانه و مردانه است. خیلی جدی!». اصلاً چرا من اينها را نقل میکنم؟ خودتان برويد هر روز همان ستون سمت چپ را بخوانيد. انگار خودش يک مانيفست تمام عيار وبلاگنويسی است. خوشام میآيد از اين همه صراحت و صداقت.
[وبلاگستان] | کلیدواژهها:
با سلام.به طور اتفاقی به وبلاگ شما بر خورد کردم و از دیدن طربستان به وجد اومدم.قصدم فقط تشکر بابت همین موضوع بود.واقعا لذت بردم.متشکرم.
be gamanam dar an khate yeki mande be akher manzuretan haman sotune samte chap bashad, albate chandan mohem nist vali chon shom hamishe daghigh minevisid goftam.
paydar bashid
بالاخره ستون سمت چپ یا راست
*****
همان چپ!
سلام
من هم به حق ایشان احترام میگذارم و صد البته به حق خودم!.
تنها فرق قضیه اینست که من به اینجا میآیم مطلب میخوانم و چیزی یاد میگیرم. اگر نظری داشتم مینویسم. پرسشی داشتم میپرسم. هر روز هم گوگلریدر را نگاه میکنم ببینم این صفحه مطلب تازهای برای یادگرفتن دارد یا نه. کلام آخر: ارتباط دوسویه است و صدالبته با حفظ احترام.
پایدار باشید
اوحق دارد در ستون چپ وبلاگش آنچنانی بنویسد و تو هم حق داری خوشت بیاید. او که نظر دیگران را نمی خواهد بداند اما من حق دارم نظرم را جای دیگر بگویم و برای تویی که نظردونیت باز است می نویسم که حال چشمم بد شد وقتی دیدم نوشته دزدها مادر نابکاری دارند. چرا زن و آن هم مادر باید تهمت بدکاره بودن بخورد اگر بچه اش دزدی کند؟ همه جا مادر کلمه ای مقدس است و برای ما شده پایه فحشی ناب و انقدر طبیعی که روشنفکرانه در ستون چپ وبلاگمان بنویسیم.اصلا وقتی ستون چپ را خواندم حس کردم برای نویسنده فقط “بانو” در بین زنها آدم است! مخصوصا که خواندم”ایمیل صرفا جهت مراسلات و مکاتبات دوستانه و “مردانه” است. خیلی جدی!” این به نظر من نمی تواند مانیفست تمام عیار وبلاگنویسی باشد داریوش جان!
***
آن قسمت بانو و مردانه و اين حرفهایاش حرف دل خودش است. من به آن قسمت نظرهایاش کار دارم. مانيفست وبلاگنويسی خودش است ديگر. به من و شما چه کار دارد؟ چرا قضيه را شخصی میکنی؟ حتماً برای خودش دليلی دارد ديگر. زياد سخت نگير اوضاع را. برای من صراحت و صداقتاش مهم بود. من از کجا میبينم، تو از کجا میبينی!
Dear Dariush
I used to use your Tarabestan Music on my weblog( http://www.shocaran.blogspot.com)before stop working.Currently, I just modified my weblog and upload your new Music Box on there with refrence to your blog as well, Now I just wondering that it is ok with you if I still have this accessory on my weblog?
I can remove it if your not fine with this
regards
Shocaran
****
You can keep it as it was. The past is past now. Never mind.
معلوم است که زاویه دید من و تو با هم فرق می کند. اصلا کامنتدونی وبلاگ به درد همین می خورد که نگاه دیگران را ببینیم، نه؟! و من اگر بگویم که صراحت و صداقت نمی تواند مصداق “تمام” عیارهای یک مانیفست باشد -و حیف نام مادر که اینچنین در آنجا و در فرهنگ دشنام ما دستمایه توهین می شود- نه قضیه را شخصی کرده ام نه سخت گرفته ام. و بین خودمان بماند که از تو انتظار نداشتم که آن لفظ نامناسب را نبینی داریوش جان.
****
من باز نفهميدم. چه کسی اينجا به مادر چه کسی چی گفته است؟ در اينها که من نقل کردهام فحش و ناسزايی نيست. يک بار ديگر گفتم که مسأله را خيلی شخصی میکنی. نويسندهی آن وبلاگ لابد دليلی دارد برای کارش. شايد محظوری دارد. من و شما چه میدانيم؟ اصلاً من تعجب میکنم و حيرانام که تو این جمله را چطور نوشتهای که: «حیف نام مادر که اینچنین در آنجا و در فرهنگ دشنام ما دستمایه توهین می شود». نام «مادر» کجا دستمايهی توهين شده است؟ خوب است روشن و مشخص بنويسی و اينجور ملت را مچل نکنی! حالا تو میخواهی به زور بندهی خدا را وادار کنی بخش نظرهای وبلاگش را باز کند چون فکر میکنی اگر باز نکند به مادر کسی فحش داده است؟ يا اينکه گفته است اگر زنی باشد نمیخواهد در وبلاگاش نظر بدهد، آن وقت به مادرِ من و تو ناسزا گفتهاند؟! من که واقعاً نمیفهمم. اگر چيز ديگری هست و دلخوری ديگری از جای ديگری هست خوب است واضح بنويسی.
عزیز جان من ایرادم به این جمله است: “دزدها، مادر ِ نابهکاری دارند. دزدی نکن!”
نکند ستون سمت چپی که روی مانیتور من هست با مال تو متفاوت است! واقعا نمی بینی؟ یا به نظرت این حرف درست و بجاست که “دزدها مادر نابکاری دارند” و حرف زشتی به حساب نمی اید؟؟
من وبلاگ این بنده خدا را بار اول است که می بینم شاید هم گذری بهش خورده باشم اما اصلا نمی شناسمش و هیچ گفتگویی هم تا به حال با او نداشته ام. همه این کامنتها را برای تو گذاشتم چون اولا این حرف هر کجا که باشد نامناسب است حتی در وبلاگ “شخصی” ، ثانیا او جایی برای صحبت کردن نداده (والا حتما نظرم را به سمع و بصر ایشان می رساندم!) ثالثا شما آن را به عنوان مانیفستی تمام عیار معرفی کرده ای که من اصلا نمی توانم با آن موافق باشم. این نه به معنای وادار کردن کسی برای باز کردن بخش نظرهایش است نه نشاندهنده شخصی کردن و دلخوری و خرده حساب داشتن با او.
*****
خوب. حالا شد حرف حساب. من مشکلی ندارم با مخالفت تو با اين. جالب اين است که از تمام آن ستون همين جمله را من اصلاً نديده بودم! همين ايراد را بايد به خودش بگيری خواهر من! ولی اصل حرف من به قوت خودش باقی است. من از آن جاهايی که خوشم آمده نقل کردهام. حالا چون يک جای ديگرش جملهای هست که به مذاق تو و من خوش نمیآيد نمیشود بزنی توی سر طرف که. ايشالا درستاش میکند! اما بعد، مگر من و تو خودمان قديس و امامزادهايم و همهی حرفهايی که میگوييم و مینويسم آخر ادب و اخلاق است. ما هم آدمايم او هم. لابد درستاش میکند. ما را باش که اين همه مدت سر کار رفتهايم که تو به کجای آن چيزی که ما نقل کردهايم ايراد گرفتهای! من با اينکه موقع گير دادن به کسی پای خواهر و مادرش را وسط بکشی، مخالفام. کار درستی نيست.
۱.خب خدا را شکر که بالاخره متوجه شدی من چه می گویم! هی با خودم می گویم از داریوش بعید است چنین فحشی را قبول داشته باشد و حالا دارم می گویم که اینترنت چقدر ما را تند خوان و بی توجه کرده است که از یک پاراگراف کوتاه دو سه جمله آخرش را نمی بینیم. برای خود من که خیلی پیش می آید.
۲.من و تو آخر ادب و امام زاده نیستیم اما دلیل نمی شود عدم رعایت ادب را تذکر ندهیم (و این اصلا اسمش تو سر زدن نیست). این رعایت نکردن ادب -تا این حد- اگر از جانب نویسنده مملکتمان هم باشد که بدتر. آن هم نویسنده کودکان. آن هم نه بطور لفظی و گذرا، که روی وبلاگش و در ستونی که وقتی وبلاگ باز می شود به چشم می آید. این من را واقعا شوکه کرد.
۳. بله روراستی این به قول تو مانیفست چشمگیر است و اشکالی هم نمی بینم که قسمت های خوبش را نقل کرده ای اما همچنان می گویم که نمی تواند مانیفست تمام عیار باشد. دلیلش هم اینکه صداقت فقط یک عیار از جمیع عیارهاست!
۴. خب اگر ایشان کامنتدونیش را باز گذاشته بود برایش می نوشتم. وقتی نگذاشته (و با توجه به بقیه گفتمانش روی ستون سمت چپ و قسمتهای دیگر)من اینطور می فهمم که نظر بقیه برایش مهم نیست.شاید اشتباه می کنم اما خواننده و نظر دهنده باید حس کند که نویسنده ارزشی برای نظرش قائل است. و نوشته های او چنین حسی به من نمی دهد. چرا باید وقت بگذارم و برایش ایمیل بزنم؟اما تجربه نشان داده که وبلاگنویسها می روند و جایی که از انها صحبت شده را می خوانند. امید این هست که گذارش به اینجا بیفتد!
***
حتماً گذارش میافتد. حتماً میخواند و مطمئنام که جدی میگيرد و به آن فکر میکند (حداقل با شناختی که من دارم).
دوست عزیز!
نه که بخواهم وکیل مدافع انسان زندهای باشم. نه! خودش زبان دارد و خواهد نوشت اگر بخواهد. یک جمله خواستم بگویم و تمام: وبلاگ حسین نوروزی و بانو «اجباری» نیست. همین!
دو سه هفته تحمل کردم که بگذرد. بعد، یک متن مفصل نوشتم از «چرایی» آننوشته {علیرغم میلام}. بعد فکر کردم که اصلا… بعد… بعد… دست ِ آخر، آن یک جمله را حذف کردم که دنیا پاکیزهتر بنماید. منتی هم نیست به کسی. به احترام امیر، داریوش و دوست دیگری… حالا هم شبیه آدمی که سیگارش را ترک کردهست، نمیدانم کار خوبی کردهام یا نه؛ و مهم هم نیست دیگر. عذرخواهی میکنم از تمام مادران دنیا … داریوش زنده باد.