آشنا، سخن آشنا نگه دارد

نجواهای حبسیه‌ی محمد نوری‌زاد را امروز پس از مدتی تأخیر شنیدم. این نجواها از بسیاری جهات شنیدنی‌اند و می‌شود بسیار درباره‌ی آن سخن گفت. اما یک نکته‌ی درخشان در سراسر این نجواها هست و آن زبان مشترکی است که در آن هست، زبان دل، زبانِ گفت‌وگو، زبان همراهی که کسی که اهل این جنس سخنان باشد، به سرعت پی به اهمیت آن می‌برد. در این سخنان، پیامی آشنا هست. هر که پا به حریم محرمی نهاده باشد، این معنا را به فراست می‌فهمد. برای پی‌ بردن به نکته‌ی این جنس سخنان، گاهی باید از مرز الفاظ عبور کرد و به همان حالِ دل توجه کرد.

این زبان، زبان ایمان است. این سخنان، زلال‌اند و گوارا و دلنشین. جنس سخنان چنان‌اند که می‌توان به فراست دریافت که آن‌ها که نوری‌زاد و امثال او را به محبس می‌اندازند (و کسانی که پشتیبان یا همدل این حرکات‌اند) از چنین ذهن و زبانی محروم‌اند و این جنس سخنان کمتر آن‌ها را تکان می‌دهد. این سخنان را کسی اگر بشنود و دل‌اش نلرزد و هنوز مصلحت قدرت و سیاست را بر حقیقت و ارزش و اخلاق مقدم بدارد (که روایتِ دیگرش این است که قدرت و سیاست را مساوی با ارزش و اخلاق می‌داند و به مخاطره افتادن اولی را به مخاطره افتادن دومی می‌داند)، می‌توان با ظنی قوی گفت که زبان دل را سخت در می‌یابد. سخن نوری‌زاد، زبان دل است. بوی آشنایی می‌دهد. هر کسی فارغ از کیش و ملت و آیین، فارغ از این‌که تا امروز در کدام گروه سیاسی بوده باشد، می‌تواند این سخنان را بشنود، در آن‌ها تأمل و درنگ کند و انعکاس سخنان خودش و زبانِ دلِ خودش را هم در آن‌ها ببیند.

صدای این نجواها را جداگانه یک‌بار دیگر این‌جا آورده‌ام که آن‌ها که با این جنس سخنان آشنا هستند گوش بدهند. هر چه در این روزها جسته‌ام، کمتر یافته‌ام که کسی از گروه مقابل بتواند در توضیح جایگاه و موضع خود چنین سخنانی تولید کند که در آن نشان مهر و صفا و پاکی باشد و عاری از خشم و درشتی باشد (و دلیل هم برای‌اش هست). از این نکته می‌گذرم. نجواهای حبسیه‌ی محمد نوری‌زاد را گوش بدهید.

بایگانی