ابابیل رسانه‌های خرد و فیل رسانه‌ی حکومتی

حکومت از رسانه‌ای که در اختیار و انحصار خودش نباشد و چیزی را خارج از نظارتِ سخت‌گیرانه‌ی خودش منتشر کند، سخت هراس دارد. این هراس در یک سال گذشته شدت بیشتری گرفته است و به شیوه‌های مختلف و با رفتارهای عصبی و دور از منطقی این هول و هراس را نمایان‌تر کرده است. نکته‌ی قابل فهمِ این رفتار این است که شاهرگ ادامه‌ی حیات این بساط همین جعل خبر و دست‌کاری اطلاعات و بازی دادن افکار عمومی است. در نتیجه هر منفذی که بتواند رخنه‌ای در پیکره‌ی این خبرسازی و اطلاعات‌بازی بیندازد و پایه‌های‌اش را لق کند، خطر به حساب می‌آید.

جنبش سبز نامی است عام برای اعتراضی خاص به سوء تدبیر، بی‌کفایتی، ریاکاری، دروغ‌گویی و عملکردِ ضعیف و پریشان دولتی که تخصص عجیبی در جنجال‌آفرینی و ماجراجویی دارد. این چتر وسیع گرایش‌ها و سلیقه‌های مختلفی را در بر می‌گیرد و بسیاری کوشش می‌کنند اعتراض‌شان را زیر همین پرچم طرح کنند. اما این جنبش متکثر که هم بخش‌های خردمند و هسته‌ای عقلانی و موجه دارد و هم حاشیه‌هایی کنترل‌نشده و طبیعی و رها، فاقد رسانه است. دسترسی جنبش سبز به رسانه، دسترسی یکسان و عادلانه‌ای نیست. در نتیجه، هر خبری که از این جنبش و چهره‌های مهم و مطرح سیاسی‌ و رهبران‌اش صادر می‌شود (مراد من از رهبران مشخصاً میرحسین موسوی، کروبی و خاتمی است؛ با حفظ اولویت موسوی)، ناگزیر تنها یک جای طرح دارد و آن هم فضای مجازی است (و البته شبکه‌های اجتماعی داخل جامعه).

حفظ کردنِ میدانِ فضای مجازی، در دنیای تغییر یافته‌ی فعلی، شاید یکی از مهم‌ترین وظیفه‌های ماست. فضایی مجازی جایی است که از هجوم و غارت قدرت حکومت و خشونتِ عریانِ دولتی در امان مانده است و پیوسته دستخوش دگردیسی‌های عجیب شده و توانسته راهِ خود را از میانِ خارا باز کند و همیشه به شیوه‌هایی تازه سخن‌اش را به بیان‌های مختلف بگوید. فضای مجازی، فضایی یکدست نیست. بهترین نمونه از بدترین کارکردهای فضای مجازی، فضای «بالاترین» است که به اعتقاد من نمونه‌ای است عالی از بدترین عیوب دموکراسی. بالاترین الگویی است که آینه‌ی تمام‌قد عیوب دموکراسی است. دلیل‌اش هم ساده است: تکثر مهارناپذیر و قاعده‌شکنی که به سادگی می‌تواند رأی اقلیت را بر همه‌ی ارزش‌های اکثریت یک جامعه غلبه دهد. خصلت نامتعین و سیال بالاترین و کسانی که تمامِ وقت‌شان را در خدمتِ آن می‌گذارند، به خوبی این را نشان می‌دهد. 

اما فضای مجازی محدود به این لینکدانی‌ها نیست. فضای مجازی در کنار وب‌سایت‌های متعددی که در این یکی دو ساله به سرعت در این پهنه روییده‌اند، شامل فضاهای وب ۲ مثل فیس‌بوک، فرندفید، توییتر، یوتیوب، گوگل‌ریدر و فضاهایی مشابه هم هست. تأثیرگذاری این فضاهای وب در سطح جامعه چی‌ست؟ دقیقاً نمی‌توان به این پرسش پاسخ داد. یک راه سنجش آن، تعیین ضریب نفوذ اینترنت در جامعه و سنجش میزان دانش کاربران از فضاهای مجازی و نحوه‌ی استفاده از آن‌هاست. اما باز هم نمی‌توان به پاسخ روشنی رسید و دلیل‌اش پیشاپیش روشن است: سیاست انحصار خبری و رسانه‌ای حکومتی همیشه میل دارد به این‌که همه‌ی اخبار را در پرتو سلیقه‌ی قدرت و منافع سیاسی خود، فهم، تفسیر و حتی تولید کند. پس داوری ما هم به جز در حد محدودی، منحصر به داوری نظری و گمانه‌زنی می‌شود.

پرسش بزرگ‌تر اما این است: در این فضای آشفته، محدود و آکنده از سوء‌تفاهم، در اختیار داشتن این فضا بهتر است یا دل بریدن از آن؟ کسانی که به دلایل مختلفی از فضای وب سرخورده هستند (چه سبز باشند چه غیر سبز)، شاید پیوسته در پی توجیهی برای فاصله گرفتن از آن باشند. اما اگر دوباره به این نکته بازگردیم که دگرگونی‌های فضای سیاسی کشور ما این روزها ارتباط تنگاتنگی با فضای مجازی دارد، می‌توان به سادگی و صراحت گفت که حفظ کردن سنگر فضاهای مجازی، همان کاری را با قدرت می‌کند که پرندگان ابابیل با فیل‌های ابرهه کردند. این ضعف متکثر و پراکنده‌ی فضای وب با تمام نقصان‌هایی که دارد، می‌تواند نیروی عظیم رسانه‌ای حکومتی را به زحمت‌های بزرگ بیندازد (کما این‌که انداخته است). این مورچه‌گانِ فضای مجازی، شیر ژیان قدرت امنیتی و نظامی را پوست درانیده‌اند. برای فهم دقیق این رخداد، بیشتر باید به نشانه‌ها توجه کرد. حضور موسوی در جامعه‌ی ما چیزی است جز حضور در فضای وب؟ ما از موسوی جز بیانیه و مصاحبه‌ی ویدیویی روی یوتیوب و عکس‌های مختلفی که منتشر می‌شوند چه چیز دیگری می‌بینیم یا اساساً می‌توانیم ببینیم؟ موسوی نه حضوری در ساختار سخت (و حتی نرم) قدرت دارد و نه در هیچ رسانه‌ای نامی از او به میان می‌آید (مگر از باب تحقیر و طعنه یا تهمت و دشنام). تنها بال پرواز موسوی همین فضای مجازی است که سخن‌اش را به گوش همگان می‌رساند. موسوی اسم رمزی است در فضای مجازی و نشانی روشنی است در مرورگرهای وب که پیامی دیگر را به شیوه‌ای تازه منتقل می‌کند: پیام مقاومت و صبر و امید را.

خالی گذاشتن این فضا، یعنی این‌که اجازه بدهیم این فضا را کسان دیگری اشغال کنند که می‌توانند سرنوشت ما را به شکل دیگری رقم بزنند. فضای وب برای ما حکایت همان مدرسه و خانقاه سعدی است:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم: «میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟»
گفت: «آن گلیمِ خویش به در می‌برد ز موج
این جهد می‌‌کند که بگیرد غریق را»

نشانه‌ی اهمیت فضای وب در جامعه‌ی ما امروز به روشنی دیدنی است. قدرت حاکم به شیوه‌های مختلفی در برابر آن واکنش نشان می‌دهد. اثبات این‌که تأثیرگذاری فضای مجازی در جامعه چقدر است برای ما امکان‌پذیر نیست اما از واکنش سیاست حاکم می‌توان پی به اهمیت و عمق اثر آن برد. اگر این فضا، فضای بی‌تأثیر یا بی‌اهمیتی بود (یا وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های مختلف نقشی در شکل دادن به صحنه‌ی سیاست نداشتند)، نه خبری از فیل‌ترینگ بود و نه نشانه‌ای از اتهام تراشیدن‌های مکرر برای این حلقه‌های به ظاهر ضعیف. «بیهوده‌سخن بدین درازی نبود». از دست دادن این فضا یا فاصله گرفتن از آن کمکی به گشوده شدن روزنی تازه نمی‌کند بلکه باعث از دست رفتن یا تضعیفِ دستِ کم یکی دیگری از آن چیزهایی است که هنوز ما برای آشکار کردن صدای (متفاوت) خود در اختیار داریم.

پ. ن. مطالبی را که این روزها خیلی بیشتر از پیش و با دقت و هوش‌مندی عجیبی روی وب‌سایت هاشمی رفسنجانی پدیدار می‌شوند، نشانه‌ی دیگری از اهمیت فضای وب دارد و بازتابی که در صحنه‌ی سیاست می‌گذارد. کافی است عکس‌العمل‌های مختلف قدرت حاکم را به همین علایم پراکنده‌ای که در وب صادر می‌شود ارزیابی کنیم.

بایگانی