در نظرم بود که به بحث زلزله و خدا بازگردم چون حرفهایی ناگفتهای بر جا مانده است که نوشتن و بحث میخواهد. دیدم عباس معروفی، پنجرهاش را گل گرفته است! گفتم خوب است چند نکتهی فنی و یک نکتهی تئوریک را بازگو کنم و آن نوشته را بگذارم برای بعد.
حکایت این نظرهای مزاحم و روانفرسا، قصهای تازه نیست. از قضا، بخشی از بحرانی که ملکوت اخیراً از سر گذارنید و جراحتهای آن هنوز بر سیمای ملکوت مشهود است، ریشه در کار همین رهگذران پر قیل و قال و سخنچین داشت. هر بار که دربارهی این ماجرا نوشتم همان مزاحمان گفتند و اتفاقاً پارهای از دوستان و نیکنهادان نیز انذار دادند که این مجرا را مسدود نباید کرد که راه گفتوگو و مسیر آزادی بسته خواهد شد. در آن انذارها البته نکتهای به حق نهفته بود. آن گفتوگوها باید باشد. اما این فضای وبلاگستان با تجربههایی که از سر گذرانده است، درسهایی را آموخته است تا دوباره از یک سوراخ گزیده نشود. روزهای اول رواج و شیوع ایمیل را اگر به یاد بیاورید، میبینید که ایمیلهای مزاحم با صندوقپستی اینترنتی شما و حتی کامپیوتر شما چهها که نمیکرد! این نظرهای مزاحم با اعصاب و روحیهی نویسندهی وبلاگ و حتی خوانندگاناش نیز چنین میکند.
اینکه کسی وبلاگ مینویسد و راه گفتوگو و دوسویهگویی را باز میکند، معنایاش این نیست که در خانهات بشکنند و بر دیوار خانهات هر چه خواستند بنویسند و بعد مدعی شوند که اینترنت است و آزادی! این همان نعل وارونهی آزادیطلبانی است که به محض اینکه پیش رویشان را باز دیدند، دست به هر خطا و ناصوابی زدند. جای بحث نیست که نمیتوان روز و شب عربده با خلق خدا کرد. اما اگر سنگ را نمیتوانی از سرت دور کنی، سرت را که میتوانی از سنگ دور کنی! آخرین نسخهی مووبلتایپ این مجال را به نویسنده میدهد که اجازه ندهد هر کسی بدون رضایت او هر چه خواست بر دیوار وبلاگاش بنویسد. حساباش را بکنید که کسی در جایی سخنرانی کند و بعد هر که هر چه دلاش خواست بدون هیچ قاعده و حساب و کتابی ناگهان در میان سالن فریاد بزند! در کوتاه مدتی آن مجلس به هم میریزد و جایی برای سخنران نخواهد ماند، هر چند او بسیار اهل مدارا و دیالوگ باشد. در آیندهی نزدیک این امکان را به ملکوت خواهم افزود و راه گهرفشانیهای هنرمندان بینظیر عالم (!) را میبندم. مزیت این قابلیت جدید این است که آن وقت مشخص میشود صاحب وبلاگ تا چه اندازه اهل تسامح و تساهل است. میزان رواداری آدم از اندازهی حضور و حشر و نشر او با بیماران و بیادبان شناخته نمیشود. هنری نیست که وبلاگی را باز کنی و ببینی هر ناسزایی گفته میشود و نویسنده خموش است و دم بر نمیآورد. این را نمیتوان به حساب فضیلت نویسنده گذارد. این را یا باید به حساب مظلومیت او گذاشت یا سادگیاش. آدمی که نتواند عزت خود را حفظ کند و بیدفاع مدام سنگ و مشت بخورد، به زودی زیر دست و پا له میشود. پیشتر از ما حسین درخشان از این تجربه درس گرفت و دغدغه و نگرانیهای بیهوده را از سر راه خود برداشت.
نویسنده باید با خاطر آسوده بنویسد. وقتی شب میخوابی و صبح که بر میخیزی میبینی بیکاری در و دیوار خانهات را خطخطی کرده است و تو باید تمام روز وقتات صرف پاک کردن آن دیوار شود و از کار اصلیات باز بمانی، شرط عقل این است که راه دیوانگان و بیکاران را ببندی. من بر این باور نیستم که با تکیه بر اصول آزادی و مدارا، بگذاری هر که هر چه خواست بکند و تو صم بکم به گوشهای بنشینی و نظارهگر باشی مبادا دشمن آزادیات بخوانند. روزگار این توهمات و قصههای دغل و سکههای قلب گذشته است. آزادی بیقید و شرط نداریم. هر کاری آدابی دارد. ادب هر مقامی را باید به درستی نگاه داشت:
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس خاص / هر که را نیست ادب، لایق صحبت نبود
برای توضیح بیشتر، متن مفصلی را که مووبلتایپ دربارهی نظرهای مزاحم که شامل همین نظرهای گهربار مورد بحث ما هم میشود در سایتاش آورده است، بخوانید. هر آنچه مهم است چه از نظر فنی و چه از نگاه معنایی به خوبی و روشنی بیان شده است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.