افاضات جمشید خان

جمشید برزگر فرموده است:
«نوشته حسین درخشان و توضیحات صاحب ارض ملکوت، و از آن مهم تر، یادداشت قبلی همایونی با عنوان “رجعت طربستان و مقررات آتی” نکته ها در ذهنم برانگیخت و هراسی ناپیدا. راستش اگر تمام حرف های حسین را درباره موسیقی روی وبلاگ و پنهان ماندن نویسندگان برخی وبلاگ های مقیم ملکوت قبول نداشته باشم، در یک مساله، هیچ بحثی با او ندارم و کاملا موافقم. آن هم چیزی نیست جز اینکه وبلاگ به نویسنده اش این امکان و اجازه را می دهد که خود ویراستار و سردبیر خود باشد.
اما فراموش نکنیم این فقط آزادی نیست، مسئولیت هم هست.
نمی خواهم اینجا و اکنون، که مجالش نیست، مفصل بنویسم. به همین خاطر بر می گردم به همین اقلیم خودمان. قبله عالم خود باید بهتر از هر کس بداند که مقیمان این ملک، خود مسئول نوشته های خویشند و صد البته که هیچ کس، نوشته یکی در این جمع را به حساب دیگری ، یا کل جمع نمی گذارد. مقرراتی از آن دست که از بارگاه ملکوتی صادر شده، بیشتر در مجله و سایتی اینترنتی فی المثل کاربرد دارد، نه به قول خود صاحب ارض، در مجمع الجزایر وبلاگیه، که گرچه هرکدام از مقیمان این جزیره سلطان نیستند، اما حاکم و والی ملک و دیار خودند و خوب و بدش را هم دیگران اگر قرار باشد بنویسند، به پای خود آنان خواهند نوشت و از این رهگذر، گرد و غباری هم اگر برخیزد بر دامن کبریایی ملکوتیان نخواهد نشست.
حالا که ملکوت رونقی بیش گرفته، اندیشه و احتیاطی بیش لازم است. اما گمان من این است که سمت همه اینها باید حفظ و گسترش فردیت، آزادی و مسئولیت توامان نویسندگان وبلاگ های متعددی باشد که امروز، در ملکوت خانه کرده اند.
ما می توانیم و یا باید یکدیگر را نقد کنیم تا صیقل بخوریم و تراشیده و زیباتر و سنجیده تر از قبل شویم؛ اما وارد شدن به ساحت امر و نهی و داوری کردن که یکی تند رفته و دیگری کند، و باید در این ساحت خرامید و یا دست بالا هروله کرد و نتاخت، سخنی از جنسی دیگر است که حتی اگر نیتی خیر در پسش باشد، نتیجه ای نامیمون دارد. امری که سال هاست خیلی از مقیمان کنونی ملک ملکوت، با گوشت و پوست و استخوان لمس و درکش کرده‌ایم.»
صاحب سیبستان هم مطلبی در همین زمینه نوشته است با عنوان «فاشگویانِ حلقه‌ی ملکوت». باقی دوستان هم نظر بدهند.
این هم الطافِ با انواعِ عتاب آلوده‌ی ولیعهدِ بارگاه: «صیقل حضرت عشق با من.
وقتی جمشید عزیزم مثل آب خوردن اینجا و اینجا و اینجا را کلیک می کند، من هم قبله ی عالم را صیقل می دهم. کار دیگران را به کاتب کتابچه می سپارم . . . و کیانوش مهربانم لبخند می زند. گویی به کاری ساده می خندد .
قبله!
بگذار همه چیز طبیعی به پیش رود. قربانت گردم.»

بایگانی