مسألهی هزاربارهی وبلاگستان است این که مینویسم. حتماً عدهای از دوستان ممکن است بگویند اصلاً چه نیازی آدم این همه وقت برایاش بگذارد و فکر کند. اما به نظر من، این موضوع روانشناختی جالبی است. حساباش را بکنید که من دربارهی چیزی نظرم را مینویسم. اصلاً مهم نیست در آن یادداشتی که مینویسم به کسی اهانت بشود یا نشود، زباناش نرم باشد یا درشت، همیشه عدهای هستند که شاکی میشوند یا اصلاً نوشته را بد میفهمند.
همین هفت هشت ده مطلب اخیر مرا ببینید و نظرها را هم بخوانید تا متوجه شوید چه میگویم. یکی میگوید حق نداری نظر و سلیقهی شخصی خود را مثلاً دربارهی همایون شجریان مطرح کنی. یکی دیگر میگوید حق نداری از طرف ملت حرف بزنی. مشکل از اینجا شروع میشود که وقتی آدم دارد خودش چیزی مینویسد نه این است و نه آن. حتی وقتی به تصریح مینویسی که این نظر خاضعانه و متواضعانهی بنده است و نسخهای را برای هیچ کس نمیپیچم، شماها ماشاء الله خودتان یک پا عقل کلاید، اصلاً به من چه که برای شما حکم صادر کنم، میبینی خیلی راحت میگویند: «اصلاً به تو چه که برای ما تصمیم میگیری؟». انگار کسی یقهشان را به زور گرفته است که بیایند همین وبلاگ من یک نفر را بخوانند. انگار هیچ جای دیگری هیچ وبلاگی نیست که نظری دیگر داشته باشد. این یک نکته.
نکتهی دیگر اینکه خیلی وقتها خواننده اصلاً متنات را نمیخواند و به هزار و یک پیشفرض، خوانده یا نخوانده، همین جوری یک چیزی مینویسد. آدم حیران میماند با این نظرهای عجیب و غریبی که اصلاً منظور تو را نفهمیدهاند چه باید بکند. شاید دهها بار در همین وبلاگ نوشتهام که لااقل اگر میخواهید دیدگاه مرا رد کنید، دقیق بخوانیدش و بعد بگویید که «به نظر من» فلان جای آن ایراد دارد. من نمیتوانم این را درک کنم که من به عنوان یک فرد حق ندارم چیزی را بنویسم و قید نکنم که این نظر من است (در حالی که از سیاق متن میشود حرف زد این فقط نظر این آدم است و بس)، اما همهی خوانندگان حق دارند به نیابت از تمام علمای اعلام و فرهیختهگان زمانه با نظر کارشناسی، نظر یک وبلاگنویس معمولی را رد کنند! بالاخره آدم برای این ملتی که همیشه «نظر»ی برای نوشتن در چنته دارد، باید نظر شخصی خودش را بنویسد یا نه؟ بالاخره من و شما حق داریم فکر کنیم یا نه؟ اینجا اصلاً مسأله زبان یا ادبیات نوشتاری نیست که مهم است. شاید با لحنی بسیار مؤدبانه و بدون الفاظ رکیک همینها را بنویسی و باز هم این متلکها را بشنوی. وبلاگستان فارسی آیا آنقدر رشد کرده است که خواننده وقتی متنی را میخواند از خود بپرسد اصلاً واقعاً لازم است نظر بنویسم برای این؟ به نظر من خصلت این رسانهی تازهی نوپا و جوان همین افسار گسیختگی آن است که هر کسی هر کاری – به معنای دقیق کلمه – که بخواهد با آن میکند، هر کاری! و چقدر سخت است این فضا برای آن کسی که میخواهد با این رسانه کار لغو و عبث و هرزه و باطل نکند. و باز چه سادهتر است اگر بخواهی همینجور بیحساب فقط بنویسی و «شورش» را در بیاوری (بلا نسبت بعضی از نویسندگان پر کار!). (محض نمونه این شعر امیر حسین سام را ببینید و نظرهای پای آن را بخوانید تا ببینید ما چقدر همینجوری از روی بخار معده به پر و پای مردم میپیچیم فقط برای اینکه حرفی زده باشیم).
مطالعهی همین بخش نظرهای وبلاگها و نوع واکنشها در آن میتواند موضوع یک تحقیق مردمشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی یا چه میدانم هر «لوژیک» دیگری باشد. کجایی علیرضا که بنشینی موهای سرت را دانهدانه بکنی با خواندن اینها؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.