علما یا انبیا؟

امروز با عزیز مجال گفت‌وگویی افتاد و سخن از علما پیش آمد و انبیاء در بستر تلقیات روحانیت شیعه از خود. شاید این نوشتار حاشیه‌ای دیگر باشد بر سخنان اخیر دکتر سروش.

فراوان این روایت را شنید‌ه‌ایم که «العلماء ورثه الانبیاء» و این روایت را که «علمای امت من از انبیای بنی اسراییل بالاترند.» این روایات را در نظر داشته باشید و با موقعیت فقهی علما (بخوانید ولایت فقها) قیاس کنید. گویا، چنان‌که برای من روایت کرده‌اند، بزرگی در نقد رساله‌ای در اشاره به احمد کسروی گفته بود که او نتوانسته است خود را به مقام انبیا برساند و اکنون می‌خواهد انبیا را تا حد خود پایین بیاورد!

باری این نکته‌ی درخور توجهی است که به ماجرا از دو سو می‌توان نگاه کرد: نخست این‌که اگر علما را ورثه‌ی انبیا بدانیم، در مقام حکومت‌ورزی می‌توان گفت که آن‌جا که پیامبر بر مسند حکومت تکیه می‌زند شئون بشری دارد و هیچ ولایت فوق بشری بر آدمیان ندارد، الا در مقام وحی که آن هم حوزه‌ی حکومت نیست. به طریق اولی، روحانیون گاه این نکته را از آن سو تفسیر کرده‌اند که علمایی که وارث انبیا هستند، شئون انبیا هم دارند و دست بر قضا گمان می‌کنم همین تصور است که زیر بنای تفکر ولایت فقیه شده است.

به هر حال، وقتی که بحث از حکومت به میان می‌آید، در توجیه جایگاه حاکمان به روایاتی استناد می‌شود که اگر صحت آن‌ها را بپذیریم، تفسیر و تأویل‌های مختلفی بر می‌دارد. حال این علما هستند که باید تا مقام انبیا بالا بروند؟ یا این انبیا هستند که در مقام حکومت کردن تا سطح علما فرود بیایند؟

بایگانی