وقتی از قبح جنگ مینویسی، مخصوصاً جنگی که کسی با نیت اشغالگری و در لفافهی آزادی و بشریت، علناً پرچمدار تروریزم حکومتی باشد، پیش از هر چیز با دو واکنش متضاد مواجه میشوی. از یک سو، متهم به ترس میشوی. اما در چنین وضعی، مگر ترسیدن بد است؟ برای کدام ارزش باید حاضر شد که جان انسانهای بیگناه فدا شود؟ چه ارزشی بالاتر از رفاه و آسایش انسانها هست؟ کدام عاقلی امنیت و آسایش نیمبند خود را رها میکند و دل به دریایی طوفانی میزند که شاید در جوار نرهپیلی بیپروا و مست، امنیتی بیابد؟ آری، ما میترسیم: میترسیم از اینکه آزادیمان از دست برود؛ میترسیم از اینکه خونهایی ریخته شود که میتوانست ریخته نشود. آنها که در آمریکا عنان سیاستهای قلدرانه و زورگویانهی دولت جمهوریخواه بوش را به دست دارند، گمان میکنند ما بر جان خود میلرزیم. آری درست است، اما در این میانه، جان من آخرین چیزی است که باید به آن اندیشید و البته ما بر جان خود هم میلرزیم! از این سو هم، آن کسانی که بقای خود را در جنگ و امنیتی کردن فضا میبینند، کسانی را که از جنگ پرهیز دارند، زبون و ترسو میخوانند. تسلیم سیاستهای ضد انسانی و ضد عقلانی نشدن، نشان زبونی نیست؛ شجاعت، هل من مبارز طلبیدن و شاخ و شانه کشیدن نیست، پرهیز از جنگ است که عین شجاعت اخلاقی است.
جنجالهای دو سه هفتهی گذشته سیاست خارجی آمریکا، به فرض هم که نشانهی سنجیدن احوال و سبک سنگین کردن وضعیت افکار عمومی باشد، باز هم رفتاری است ضد انسانی که باید در همان گام نخست آن را محکوم کرد. انسانهای کرهی زمین دیگر به آن اندازه رشادت و بلوغ عقلی رسیده اند که تن به خواستههای قلدرانه با توجیههای مختلف ندهند. اما شجاعت هم برای ایرانیان و هم برای آمریکاییها در این است که بدانند اولاً جنگ و خونریزی ضد اخلاقی است و شجاعت در همین است که بگویی به هیچ آیه و افسونی، ما تن به نبرد نمیدهیم، آن هم نبردهایی از جنس «حق علیه باطل» که هم بوش خود را تجسم آن میداند و هم این طرفیها. اگر در این میانه نبردی هست، نبرد میان مرگ و زندگی است. نبرد جدیتر جایی است که این همه انسان در کنار و گوشهی زمین دارند از فقر و بیسوادی و گرسنگی، به تباهی کشانده میشوند و عدهای فارغ از رنج آن همه انسان، با بهانههای ایدئولوژیک، مدام در پی گسترش قدرت یا به کرسی نشاندن مدعیات خود هستند. آمریکا چرا از یاد برده است که در قارهی سیاه، آن همه کشور با معضلات بزرگ توسعه هستند که کمک مالی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی میتوانست آنها را از آن همه مشقت برهاند؟ دست بر قضا در این کشورها نه ایدئولوژی اسلامی حاکم است و نه تروریزم بن لادنی. چه شده است که آن همه رنج و محنت آدمیان از یاد رفته است و «ایران در رأس کشورهای دردسر ساز واقع شده است»؟ خلاصه ماجرا این است که ایران برای آمریکا از هر حیثی دردسر ساز است! و گرنه عربستان سعودی، لیبی، الجزایر، بورکینافاسو و بنگلادش هرگز برای آمریکا مسأله نیستند چون منافع او را محدود نمیکنند؛ چون آنها در قلب خاورمیانه استخوان گلوی آمریکا نیستند. آمریکا گویی میخواهد ناتوانی و ناکامی خود را در حل مسألهی فلسطین، با سرکوب و ساکت کردن تمام کشورهای خاور میانه تسکین دهد.
تمام کسانی که در ایران هستند و شاید هر کسی که از بن جان از نظام موجود ناراضی باشد، اگر قرار باشد نظامیِ آمریکایی خویشاوندانشان و فرزندانشان را جلوی چشمشان بکشند و حاصل سالها خون جگر خوردنشان را به باد دهند، از خود دفاع خواهند کرد. اینها که بدیهیات ماجراست. اما بحث بر سر تقدیس یا تشویق به دفاع نیست. دستگاه تبلیغات دولتی کارش خط و نشان کشیدن است که اگر چنان کنند، چنین میکنیم. کار ما این است که بگویم حق ندارند چنان کنند. همین. وظیفهی من و شما این است که بگوییم مداخلهی نظامی در امور کشورها، حتی اگر کوبایی باشد که بیخ گوش آمریکا باشد، نقض قوانین بینالملل است چه برسد به اینکه از آن گوشهی دنیا لشکر بکشی به گوشهی دیگرش که آقا بودن خودت را ثابت کنی. رفتارهای قلدرانهی آمریکا بر این فرض استوار است که قلمرو آنها چنان در جهان گسترده است که هر گوشهی آن را در بر میگیرد و لذا برای حفظ منافع و امنیت خود باید علم اقتدار خود را بر بام هر سرزمینی بیفرازد مبادا کسی خیال خامی داشته باشد! آمریکا، خارج از خاک آمریکا اشغالگر است، علیالخصوص که دخالتهای نظامیاش بدون تصویب و اجازهی جامعهی جهانی و سازمان ملل بوده است. آمریکا، برای حرفهایاش، پایگاه حقوقی و بینالمللی استواری ندارد؛ اخلاق آمریکا، اخلاق خدایان است، اخلاق زور، قانون جنگل. اما هیچ کس در هیچ کجای دنیا برای نقض حقوق بشر، مستمسک محکمی ندارد!
سخت است وقتی آدم میان دریا و آتشفشان گرفتار باشد و نداند چه باید بکند. اما ماجرای کنون روشنتر از این حرفهاست. آمریکا نباید در ایران مداخلهی نظامی بکند؛ حق این کار را ندارد. ما از پایمال شدن آزادی به نام آزادی میترسیم. این ترس هم مشروع است هم محترم.
تکمیلیه: توماس فریدمن (در جایگزین ژئو-گرین در نیویورک تایمز) میگوید بوش نمیتواند به ایران حمله کند. او حتی به گرانادا هم نمیتواند حمله کند. با این همه نباید به این سادگی باور کرد که آمریکا ناتوان از حملهی نظامی است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.