وبلاگ‌نویسی: حکایت مستی و مستوری

این حکایتِ تازه‌ای نیست. تفاوت وبلاگ‌نویسی که با هویت واقعی‌اش می‌نویسد و کسی که نقابی بر روی دارد و نامی مستعار، چی‌ست؟ آن‌که مستعارنویس است یا نقاب‌دار، چه همیشه یک نقاب داشته باشد یا نقاب‌های‌اش فرق کند، همواره می‌تواند هر چه خواست بنویسد. در زندگی واقعی‌اش هم هیچ بیم و هراسی از پیامدهای سخن یا نوشته‌اش ندارد (مگر شاید میانِ کسانی که او را از نزدیک می‌شناسند و آن هم شاید). اما آن‌که آشکار و عیان می‌نویسد و با نامِ خودش چه؟ اولین خطرش، همان خطر کردن است. همان خطرِ خطا کردن و آزمودن است. اگر بپذیری که با هویت واقعی‌ات و نامِ شناخته شده‌ات وبلاگ بنویسی، قماری کرده‌ای با سرمایه‌ی فکری‌ات. نزدِ عده‌ای عزیز می‌شوی و برای عده‌ای خوار. همیشه هم در صفِ مقدم نقد شدن هستی. همیشه «می‌توان» گریبان‌ نویسنده را گرفت. همیشه می‌دانند فلانی کی‌ست و از کجا آمده است. چرا؟ چون خطر کرده و شهامت ورزیده تا آن‌چه را که هست به عیان بنویسد. کم نیستند وبلاگ‌نویسانی که با نام واقعی‌شان نوشته‌اند و می‌نویسند. اما واقعاً باید با نامِ واقعی نوشت؟ پاسخ به این پرسش، به سادگی بسته به این است که ما در آینده چه می‌خواهیم باشیم و چه چهره‌ای می‌خواهیم از خودمان نشان دهیم. املای نانوشته هیچ غلطی ندارد. به اسم کس دیگری امتحان دادن، نه نمره‌ی قبولی به ما می‌دهد و نه باعث رفوزه شدن‌مان می‌شود. همان چهره‌ی نقاب‌دار یا به عبارتی همان «نقاب» است که نمره می‌گیرد نه منِ من.

اما آشکار نوشتن برای آدمی مشکل درست می‌کند. اگر نوشتی، بی‌هیچ تردید خطا می‌کنی. خطا کردن شأن آدمیت است. هر کس ادعا کند من خطا نمی‌کنم و ذهنی منسجم و سخته دارم و خلل و خدشه‌ای در سخن و نوشته‌ام نیست، در منتهای تبختر و تکبر است. وبلاگ‌نویس نمی‌تواند چنین باشد (خطا کردن‌ها هم البته درجه و مراتب دارد). وبلاگ‌نویس اگر شأن آدمیت‌اش را رعایت کند، خوب می‌نویسد، بد هم می‌نویسد. دستخوش عواطف و احساسات هم می‌شود. گاهی طبع لطیف‌اش می‌جنبد. گاهی شاعر می‌شود. گاهی فیلسوف. گاهی با خشم و خشونت می‌نویسد. گاهی با مهر و عطوفت. این یعنی وبلاگ‌نویسی طبیعی. اما وبلاگ‌نویسانی هم هستند که روی خط مشخصی سیر می‌کنند. یعنی همیشه از یک نویسنده‌ی خاص تنها یک جور چیز انتظار داری. مثلاً یکی همیشه مقاله‌ی فلسفی می‌نویسد. خوب این دیگر وبلاگ‌نویسی نیست. این کتاب نوشتن و مقاله نوشتن است. هیچ کس در کتاب و مقاله، احساسات و عواطف‌اش را افشا نمی‌کند. اما این‌ها همگی وصفِ عام وبلاگ‌نویسی است. هر وبلاگ‌نویسی را در بر می‌گیرد. هر کسی را که لحظه‌لحظه‌ها و احساسات آنی‌اش را مکتوب کرده است شامل می‌شود. با قید این استثناء که آن‌ها که پشت نقاب‌اند – یا حداقل برای اکثریت جامعه‌ی وبلاگ‌نویس شناخته شده نیستند – از حاشیه‌ی امنی هم برخوردارند. البته فرق است میان کسی که خاموش و بی سر و صدا برای خودش می‌نویسد. جای کسی را تنگ نمی‌کند و کسی هم جای او را تنگ نمی‌کند و کسی که پر سر و صداست. هم دیگران جای او را تنگ می‌کنند و هم او جای دیگران را تا جایی که بتواند تنگ می‌کند. میان کسی که ادعای رسالتی دارد و همیشه به قصد آگاه کردن و انذار مردم می‌نویسد اما همواره در نقاب است (و آن‌چه بر زبان می‌آورد پیوسته در تناقض آشکار است با آن‌چه خود هست: در دیگران طعنه می‌زند به خاطر همان چیزهایی که به درجاتی شدیدتر در خودِ او یافت می‌شود) فرق است با کسی که می‌نویسد و همواره می‌توان ادعاهای او را با تاریخ نوشته‌های‌اش سنجید و تغییر یا تحول‌اش را دید و کارنامه‌اش را تماشا کرد؛ و البته عیان و بی‌نقاب می‌نویسد. آری، نقاب‌دار نبودن و بی‌حجاب و بیرون از پرده نوشتن، خود می‌تواند فضیلتی باشد.

پیش‌تر از این بارها این را نوشته‌ام که وبلاگ‌نویسی یعنی عرصه‌ی خطا کردن و میدانی است برای آزمون حس و حال، ذوق و اندیشه و بسیار چیزهای دیگر. وبلاگ‌نویسی شئون بسیاری دارد. کارکردهای زیادی دارد. اما کسانی هم هستند که سخت عنان قلم را محکم گرفته‌اند که مبادا چیزی ننویسند که شأن بشریت‌شان آشکار شود و دیگران بفهمند که آن‌ها هم کسانی هستند مثل خودشان، نه بیشتر نه کمتر. وبلاگ‌نویسی همه را برابر کرده است، الا کسانی را که پشت نقاب‌اند. این بحث، بحث درازدامنی است. شاید در فرصت دیگری بیشتر درباره‌اش نوشتم.

برای من آن کسی که سخن می‌گوید بی‌هیچ پروایی و اندیشه‌اش را بی‌نقاب‌پوشی بیان می‌کند و می‌تواند خودش را مرتب تصحیح و تصفیه کند، به مراتب ارزش‌مندتر از کسی است که پیوسته می‌نویسد و پیوسته یک نفر است و همیشه همان است که بوده است و آن یک نفر همان چهره‌ی نقاب‌دار است.

مرتبط: از یکی از فقرا (از فل سفه)

ای نقاب‌دار! آدم باش! آدم شو!

بایگانی