اسطوره‌ی خارج بودن

این اسطوره با اسطوره‌هایی مثل گیلگمش و سیمرغ و قاف و این‌ها فرق دارد. اشتباه نگیرید. این اسطوره چیزی است شبیه افسانه و خیال‌بافی و توهم. گفتم بنویسم آن‌هایی که حساسیت دارند دلخور نشوند. این را چندین بار در وبلاگ خودم دیده‌ام (در نظرها) که می‌گویند تو که «خارج» هستی، لابد از حکومت پول می‌گیری که آن‌جا هستی. دلیل‌شان ظاهرا این است که خوب نمی‌شود در کشوری مثل انگلیس یک نفر ایرانی درس بخواند و دانشجو باشد و به بودجه‌ای کلان یا حکومتی متصل نباشد. گمان نکنم حاجت به توضیح داشته باشد که این تصور چقدر ساده‌لوحانه است. البته که دولت جمهوری اسلامی دانشجوی بورسیه‌ی اعزامی دارد (انگار هر کسی که دانشجو باشد و خارج از ایران باشد به طور اتوماتیک می‌شود دانشجوی اعزامی بورسیه!). آن‌ها هر چه هستند برای خودشان هستند و احترام خودشان را دارند. به من هم ربطی ندارد درباره‌ی آن‌ها قضاوتی داشته باشم. اما این همه دانشجوی دیگر از هزار و یک منبع می‌توانند پول برای ادامه‌ی تحصیل‌شان پیدا کنند (از جمله در خود بعضی از دانشگاه‌های انگلیس). پس هیچ چیز حیرت‌آور و عجیب و غریبی نیست اگر کسی از دانشگاهی در انگلیس (یا مؤسسه‌ی علمی و دانشگاهی دیگری) بورسیه‌ای بگیرد. به کرات این اتفاق رخ می‌دهد و هیچ نیازی هم به عنایات دولتی، سیاستی و حکومتی ایرانی یا غیر ایرانی نیست.

اما اسطوره‌ی دوم این است که بعضی‌ها گمان کرده‌اند که اگر خارج از کشور باشی، دانشجو باشی و از دین هم دفاع کنی، حتماً سر و سرّی با حکومت ایران داری! این اسطوره هم البته بسیار ساده‌لوحانه است. در میان «مسلمانان» آن قدر تکثر و تنوع هست که نهایت ندارد. دین‌ورزی مردم هم بسیار متنوع است. هر گردی هم گردو نیست. هر کسی هم که «ایمانی» داشته باشد، لزوماً مؤمن و ملتزم به ایدئولوژی سیاسی جمهوری اسلامی نیست. مگر این همه مسلمانی که در جهان هستند همه از جمهوری اسلامی «پول» می‌گیرند که مؤمن باشند؟ این اسطوره البته اسطوره‌ی پرمصرفی است! خیلی‌ها از این اسطوره، یا به تعبیر دقیق‌تر مغالطه، برای رهانیدن خودشان از زحمت تفکر استفاده می‌کنند. این برچسب‌ها همیشه نقش مهمی ایفا می‌کنند در ساده‌سازی و کلیشه درست کردن: فلانی از دین دفاع کرده است و مسلمان است، پس لزوماً مدافع اسلام‌گرایان است؛ فلانی از روشنفکری دینی دفاع می‌کند، پس از ارکان انقلاب فرهنگی و تصفیه‌ی دانشگاه‌ها بوده است؛ فلانی از تشیع دفاع می‌کند، پس مدافع ولایت فقیه است؛ فلانی با موسیقی زیرزمینی مشکل دارد، پس از محسن نامجو بدش می‌آید؛ فلانی عاشق شجریان است، پس نمی‌تواند موسیقی پاپ گوش بدهد. خودتان می‌توانید به این فهرست هم‌چنان اضافه کنید. اما کار دشواری نیست یافتن این مغالطه‌ها در بسیاری از نوشته‌های موجود در وبلاگستان. منطقیون می‌گویند: «اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند». قاعده‌ی ساده‌ای ‌است اما مردم همین چیزهای ساده را به سادگی فراموش می‌کنند. آدم خیلی وقت‌ها دوست دارد خودش را فریب بدهد؛ چشم‌اش را به روی خیلی از واقعیت‌ها ببندد تا همان که دلخواه‌اش است بیان شود.

آخرین اسطوره این است: هر کسی که خارج از ایران زندگی می‌کند، حق ندارد درباره‌ی ایران و وضع مردم ایران نظر بدهد! واقعاً توضیح لازم دارد؟ خارج از ایران زندگی کردن، چه ربطی دارد به نظر داشتن؟ فرداست بگویند هر کسی که خارج از ایران زندگی می‌‌کند حق ندارد درباره‌ی ایران اصلاً فکر کند! عکس نقیض این جمله را هم این‌جوری می‌شود نوشت: هر کسی که داخل ایران زندگی می‌کند، حق ندارد درباره‌ی خارج از ایران و هر چه در خارج اتفاق می‌افتد فکر کند یا نظر بدهد! هر دوی این قضایا به قدری سطحی هستند که محتاج هیچ نقض و ردی نیستند.

بایگانی