اما اسطورهی دوم این است که بعضیها گمان کردهاند که اگر خارج از کشور باشی، دانشجو باشی و از دین هم دفاع کنی، حتماً سر و سرّی با حکومت ایران داری! این اسطوره هم البته بسیار سادهلوحانه است. در میان «مسلمانان» آن قدر تکثر و تنوع هست که نهایت ندارد. دینورزی مردم هم بسیار متنوع است. هر گردی هم گردو نیست. هر کسی هم که «ایمانی» داشته باشد، لزوماً مؤمن و ملتزم به ایدئولوژی سیاسی جمهوری اسلامی نیست. مگر این همه مسلمانی که در جهان هستند همه از جمهوری اسلامی «پول» میگیرند که مؤمن باشند؟ این اسطوره البته اسطورهی پرمصرفی است! خیلیها از این اسطوره، یا به تعبیر دقیقتر مغالطه، برای رهانیدن خودشان از زحمت تفکر استفاده میکنند. این برچسبها همیشه نقش مهمی ایفا میکنند در سادهسازی و کلیشه درست کردن: فلانی از دین دفاع کرده است و مسلمان است، پس لزوماً مدافع اسلامگرایان است؛ فلانی از روشنفکری دینی دفاع میکند، پس از ارکان انقلاب فرهنگی و تصفیهی دانشگاهها بوده است؛ فلانی از تشیع دفاع میکند، پس مدافع ولایت فقیه است؛ فلانی با موسیقی زیرزمینی مشکل دارد، پس از محسن نامجو بدش میآید؛ فلانی عاشق شجریان است، پس نمیتواند موسیقی پاپ گوش بدهد. خودتان میتوانید به این فهرست همچنان اضافه کنید. اما کار دشواری نیست یافتن این مغالطهها در بسیاری از نوشتههای موجود در وبلاگستان. منطقیون میگویند: «اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند». قاعدهی سادهای است اما مردم همین چیزهای ساده را به سادگی فراموش میکنند. آدم خیلی وقتها دوست دارد خودش را فریب بدهد؛ چشماش را به روی خیلی از واقعیتها ببندد تا همان که دلخواهاش است بیان شود.
آخرین اسطوره این است: هر کسی که خارج از ایران زندگی میکند، حق ندارد دربارهی ایران و وضع مردم ایران نظر بدهد! واقعاً توضیح لازم دارد؟ خارج از ایران زندگی کردن، چه ربطی دارد به نظر داشتن؟ فرداست بگویند هر کسی که خارج از ایران زندگی میکند حق ندارد دربارهی ایران اصلاً فکر کند! عکس نقیض این جمله را هم اینجوری میشود نوشت: هر کسی که داخل ایران زندگی میکند، حق ندارد دربارهی خارج از ایران و هر چه در خارج اتفاق میافتد فکر کند یا نظر بدهد! هر دوی این قضایا به قدری سطحی هستند که محتاج هیچ نقض و ردی نیستند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.