کسانی که عشق فراوان به کتاب خواندن و کتاب جمع کردن دارند، با ریخت و قیافهی کتابشان هم عشقبازی میکنند. برای بعضیها کتاب، مثل لباس رسمیشان است که باید تمیز و مرتب باشد. دوستی داشتم – خدایاش بیامرزاد – که هر وقت کتابی از او امانت میگرفتم و بازش میآوردم، میگفت: «آنکه به کسی کتاب امانت میدهد دیوانه است و کسی که بازش میگرداند دیوانهتر!». راست میگفت. کتاب امانت دادن کار زیاد عاقلانهای نیست، الا به کسی که سخت به او اعتماد داری. یک چیز مرا در کتاب امانت دادن سخت میآزارد. کتابی را به کسی امانت میدهی که بخوانند و وقتی کتاب بر میگردد، میبینی امانتگیرنده هر جا دلاش خواسته با مداد یا بدتر از آن خودکار زیر عبارات کتاب خط کشیده که کارش را راحت کند! این کار سخت باعث آزردگی خاطرم میشود. آدم اگر خودش با کتاب خودش این کار را بکند، حق دارد. ولی کسی که کتاب را امانت میگیرد، چه کتاب کتابخانه باشد یا کتاب کسی دیگر، با این کار دارد کتاب را بیسیرت میکند و به صاحب کتاب هم اهانت کرده است. کتاب حرمت دارد. نباید با ناموس کسی اینجوری بازی کرد!
پ. ن. کتابی از یکی از دوستان نزد من بود. این کتاب را ظاهراً مدتها پیش دوستی دیگر از آن دوست امانت گرفته بود و کار فوقالذکر را با کتاب کرده بود. کتاب را من به دوستی دیگر امانت داده بودم و وقتی کتاب را بازگرداند – خوشبختانه او چنین جسارتی در حق کتاب نکرده بود – کتاب را داشتم ورق میزدم و به آن داغهای جگرسوز روی کتاب برخورد کردم. گفتم تا داغ من تازه است و مثل داغ کتاب کهنه نشده، بنویسماش!
مطلب مرتبطی یافت نشد.