آدم وقتی به ضیافت کسی میرود، وقتی مهمان عزیزی، بزرگی، نازنینی میشود به سر و وضعاش میرسد. هر چه مهمانی باشکوهتر باشد، تدارک مقدماتاش هم طولانیتر و دشوارتر میشود. مهمانی بیتکلف هم نداریم. وقتی میگویند مهمانی بیتکلف است، معنایاش این نیست که در آن بیمسؤولیتتری و میشود ژولیدهتر بود. هر ضیافتی آدابی دارد. ضیافت از صورت که به معنا برود، پاکیزهتر بودن هم معنای تازهای و عمق بیشتری پیدا میکند. طهارت میخواهد. و طهارت معنای وسیعتر پاکیزگی است. ظاهریان از طهارت همین غسل و لباس پاکیزه پوشیدن میفهمند. باطنیان طهارتشان به این سادگی نیست. بعضی آلودگیها را به آب میتوان زدود. آلودگیهای دیگری هستند که آتش میطلبند. بعضی پلیدیها با گداخته شدن، پاک میشوند. طهارتهایی هم هستند که با خون پاک میشوند، بله خون. ولی نه هر خونی. خونِ دلِ عاشقان طهارتی میرساند به باطن عاشق که از هیچ آب و آتشی این طهارت ساخته نیست. این طهارت، این جنس طهارت، مقدمهی یک نوع نماز است:
نماز در خمِ آن ابروان محرابی
کسی کند که به خونِ جگر طهارت کرد
نماز در خمِ آن ابروان محرابی
کسی کند که به خونِ جگر طهارت کرد
مطلب مرتبطی یافت نشد.