پیروزی حزب نهضت در تونس، آزمونی تاریخی و بیبدیل است برای نشان دادن میزان راوداری کسانی که مشهورند به «سکولار». این روزها کم نمیبینم که از میان تونسیهایی که گرایشِ سکولار دارند – و این سکولار یک وصف عام نیست بلکه یک قرائت و روایت از سکولاریسم است که عمدتاً بر اساس نوع موضعاش نسبت به دین تعریف میشود – که با ناخرسندی و نارضایتی و حتی هراس و وحشت از پیروزی حزب غنوشی در انتخابات تونس یاد میکنند.
فکر میکنم این هراس بیهوده است و چیزی نیست جز امتداد فضای ترسی که برآمده از تبلیغات رسانهای و همچنین نمونههای رادیکال اسلام سیاستزده است – که نمونهی تمامعیارش جمهوری اسلامی بالفعل موجود است. مقایسهی راشد غنوشی با نمونههای سیاستمداران یا سیاستورزان مسلمانی که در ایران در سی سال اخیر حکمرانی کردهاند، مقایسهی نادرستی و نادقیقی است. اما این را باید درک کرد که این مقایسه و این مشابهسازی یک انگیزه و سابقهی قابلفهم دارد: با این مشابهسازیها میتوان مردم را از سرنوشت آتی قدرت گرفتن «اسلامگرایان» که نمونهی بالفعل و موجودشان همین جمهوری اسلامی یا نمونههای دیگرش است هراساند و رعبی در دلِ آنها افکند. فکر میکنم این رعبآفرینیها نه تنها غیراخلاقی است بلکه فاقد مبنای منطقی استوار و محکمی هم هست. این سخن البته منافاتی ندارد با اینکه کسی بر سر مسایل نظری با راشد غنوشی مسلمانی که به سنت و هویت مسلمانی خود مباهات میکند و از آن گریزان یا شرمسار نیست اختلاف داشته باشد یا با او مخالفت کند، اما باید توجه داشت که آنچه حاکم را به استبداد میکشاند مسلمان بودن یا نامسلمان بودن نیست: فاصله گرفتن از عدالت و اخلاق و قربانی کردن حقوق آحاد جامعه در پای مصالح ایدئولوژیک و مقدم گرفتن عقیده بر انسان راه را بر تمامیتخواهی و انحصارگرایی هموار میکند. معادلهی تمامیتخواهی=دین، معادلهای است مغالطهآمیز که همیشه میتوان در آن خدشه کرد، اما البته فرمول خیلی خوبی است برای ذهنهای ساده و تنبلی که همیشه لقمههای سهل و آسان میخواهند و هاضمهای قوی برای گوارش مسألههای دشوارتر ندارند.
پیروزی حزب نهضت در تونس با محوریت راشد غنوشی برای دو گروه آزمون مهمی است: نخست برای خود حزبِ پیروز که نشان بدهد چه اندازه میتواند از ظرفیتهای فکری، انسانی، اخلاقی و سیاسی حزباش برای بهبود کیفیت زندگی و دگرگون کردن نحوهی سیاستورزی در تونس استفاده کند و دوم برای مخالفان آنها که به طور مشخص گرایشهای «سکولار» دارند به این معنا که حضور دین در عرصهی سیاست را «خطرناک» میدانند. اگر سکولار بودن و دموکرات بودن به این معنا باشد که به همهی انسانها فارغ از عقیده، رنگ و جنس امتیاز سیاسی یکسانی بدهیم، هیچ دلیلی ندارد که از مسلمان بودن حزب پیروز در انتخابات وحشت کنیم. اگر این هراس درست باشد، به همان اندازه دلایل قوی میتواند وجود داشته باشد که گروه مقابل از پیروزی سکولارها بیم داشته باشند. این منطقِ دوگانهساز اولین کاری که میکند راه را بر تبعیض میگشاید: اگر نقطهی عزیمتاش موضع گرفتن نسبت به دین باشد، نسبت به متدینان تبعیض روا خواهد داشت. چه باک اگر یک نفر دیندار قدرت را به دست بگیرد؟ همینکه عقیده داشته باشی دینداران باید امتیاز کمتری در سهمخواهی از قدرت سیاسی داشته باشند، آغاز تبعیض است و لحظهی شکست و فروپاشی سیاستِ عدم تبعیض. از آن سو، دینداران پیروز در صحنهی سیاست هم اگر بخواهند دیگرانی را که اختلاف عقیده با آنها دارند از حقوق اجتماعی یا سیاسی محروم کنند و آنها را به دلیل باور نداشتن به دین – یا به نقش سیاسی و اجتماعی دین – از قدرت محروم بدانند، باز هم سنگ بنای تبعیض را نهادهاند.
با این توضیح و با شناختی که از غنوشی دارم، تصور نمیکنم که غنوشی و حزباش با پیروزی در انتخابات تونس آغازگر تبعیض باشند. آنها حتماً مدافع و مروج حضور پررنگ دینداران در عرصهی سیاست هستند، اما مطمئن نیستم که نوع سیاستورزی آنها از همان جنسی باشد که امروز از سیاستورزان مشهور به «اسلامگرا» یا «رادیکال» میبینیم.
انتخابات تونس، پیامهای ظریفی با خود دارد. یک نکتهی نه چندان آشکار این پیروزی نوع حضور زنان در این صحنه است. عکس زیر از راشد غنوشی، دخترش و همسرش را در روز انتخابات در تونس ببینید. این عکس، سرشار از نشانه و معناست. هر دو زن – یعنی دختر و همسر غنوشی – حجاب دارند به شیوهی سنتی خودشان. و این حجاب با نوع حجابی که زنانِ سیاستمداران یا اهل سیاست در ایران، به طور مشخص، دارند، تفاوت چشمگیر و معناداری دارد. شک ندارم که رسانههای ایران ناگزیر خواهند بود عکسهای همسر غنوشی را سانسور کنند! غنوشی دست در دست همسرش حرکت میکند. در ایران هیچ سیاستمداری – به جز میرحسین موسوی – چنین در ملاء عام دست همسرش را نگرفته است. تصور من این است که همین یک عکس، مثال گویایی است از تفاوت عمیق وضعیت ایران و تونس.
مطلب مرتبطی یافت نشد.