یک یادداشت و یک تقاضا

پس از مدت نسبتاً درازی داشتم زیراکس پریده رنگ و ناقصی از مقاله‌ای را می‌خواندم نوشته‌ی دکتر رضا ثقفی در مجله‌ی کلک. این مقاله در شماره دی و بهمن ۱۳۷۳ چاپ شده است (شماره‌های ۵۹-۵۸) در صفحات۲۲۱ تا ۲۴۳. ثقفی در این نوشتار به نقد کتابی می‌پردازد به نام «نگاهی نو به سفرنامه ناصر خسرو» نوشته‌ی فردی به نام فیروز منصوری. این کتاب را شرکت انتشارات چاپخش در تهران در سال ۱۳۷۲ چاپ کرده است. خلاصه کنم که مدعای فیروز منصوری در این کتاب این است که سفرنامه ناصر خسرو جعلی است. یعنی نویسنده‌ی آن ناصر خسروی شاعر و حکیم نیست. بنا به ادعای او سفرنامه را انگلیسی‌ها جعل کرده‌اند تا برای آقاخان که امام اسماعیلیان است آبرو و عزتی بتراشند و بگویند خلفای فاطمی حاکمان بسیار شریفی بوده‌اند و قس علیهذا. بر همین منوال، با تفکری مبتنی بر توهم توطئه و با استدلالاتی سست و سخیف سعی در طردِ شخصیت نویسنده‌ی سفرنامه دارد و او را ناصر خسرویی مجعول می‌داند و ناصر خسروی شاعر را تقدیس می‌کند (انگار ناصر خسرو در دیوانش از اسماعیلی بودن خود و خلفای فاطمی هرگز نامی نبرده است!). البته پریشانی ساختار و نوشتارِ کتاب فیروز منصوری در حدی است که هر انسان سلیم‌النفسی را به حیرت وا می‌دارد. دکتر ثقفی با این وجود پاره‌هایی از این کتاب را به دقت نقل و نقد کرده است و سستی و بی‌اساس بودن مدعیات منصوری را به خوبی آشکار کرده است.


خواندن کتاب فیروز منصوری به خوبی بغض و کینه‌ی او را (خدا عالم است به چه دلیلی) نسبت به فاطمیان و ناصر خسروی معتقد به مذهب ایشان منعکس می‌کند و البته در همین بستر موضع او را نسبت به اسماعیلیان به طور عام و اسماعیلیان معاصر به طور خاص ترسیم می‌کند. به جزییات سخنان او و پاسخ‌های عالمانه‌ی ثقفی نمی‌پردازم. تنها یک نکته بعد از این همه سال به خاطرم آمد که فکر کردم شاید خالی از یادآوری نباشد. تاریخ نشر کتاب تاریخی است که کشور ما از لحاظ ایدئولوژیک در موقعیت خاصی قرار داشت. سیطره‌ی نگاهِ امنیتی و تک قطبی شدن افراطی اندیشه‌ی سیاسی و مذهبی در آن دوره راه تنفس هر اندیشمندی را مسدود کرده بود. شاید حافظه‌ی تاریخی من در نقل وقایع کشور در آن زمان خوب نباشد، اما آن مقطع تاریخی، مقطعی بود که نویسندگان، اهل قلم، روزنامه‌نگاران و در یک کلام دگراندیشان امنیت جانی و روانی و قلمی نداشتند. امروز البته پرده از سیاه‌کاری‌های آن طایفه‌ی خشک مغز و متعصبی که در مقام قدرت خون می‌ریختند و حکم تکفیر و تفسیق صادر می‌کردند برداشته شده است. آن شیوه‌ها اگر هنوز هم رایج باشد و به شدت و حدت مطرح باشد، اگر هم چنین باشد، دیگر چنان خریدارانی ندارد. نسل امروزین ایران، به آن مایه شعور سیاسی و فرهنگی رسیده‌اند که به این سادگی فریب قلمِ مزور و خادمِ قدرت و ایدئولوژی را نخورند.
تقاضایی که دارم این است که اگر کسی دسترسی به این مقاله و صفحات مربوطه‌ی مجله‌ی کلک دارد، در صورت امکان لطف کرده آنها را به صورت تصویر، یا فایل پی‌دی‌اف برایم ارسال کند. به نسخه‌ی پاکیزه و خالی از خللی از این مقاله نیازمندم. شاید بعدتر اگر مجالی بود، نکاتی را درباره‌ی ناصر خسرو و شیوه‌ی تحقیقات محققین معاصر نوشتم. به اعتقادِ من جای یک تحلیل پدیدارشناسانه، خالی از جانبداری و عاری از فرافکنی و موضع‌گیری از آثار و مشی و منش او بسیار خالی است.

بایگانی