تقدیم به مصطفی تاجزاده و همبندانش
آب و خاک و آسمان ایران ما چه انسانها میپروَرَد. از رستم که نماد نیرومندی بوده است تا سیاوش –نمونۀ نَستوه فضیلتِ محض؛ از گُردآفرید –که زمانه ز مادر چون او ناورید– تا فریدون که به داد و دَهِش شُهره شد؛ و کاوه که مغز فرزندش را –همچون جوانان بسیار دیگر–به مارانِ روییده بر دوش حاکم خورانده بودند، ولی بیشرمانه از او میخواستند گواهی دهد که آن دیو «جز تخم نیکی نکشت.» کاوه امّا برآشفت و فریاد زد: «نباشم بدین محضر اندر گوا.» گذشته از اسطورهها، زنان و مردان بیشمار ایرانی آرمانِ راستی و درستی و دادخواهی را حقیقهً زیستهاند–هر چند در کمال تجَرُّدشان همین بس که از سرِ نام و نشان هر دو گذشتهاند.
نامها و نشانها را امّا برای درس گرفتن از زندگی وظیفۀ ماست که زنده نگاه داریم. در ایران امروزِ ما نام سیّد مصطفی تاجزاده در کنار همبندان زندانی او یکبهیک –زنان و مردان– شایستۀ احترام بسیار است. آرزو میکنم همگی هر چه زودتر آزاد شوند.
با نام تاجزاده بار اوّل در ۱۳۶۹ آشنا شدم. آن موقع طلبهای مبتدی امّا مدّعی را از قم آورده بودند تا کیهان فرهنگی را –که میگفتند غربزده است–در چنگ خود بگیرد یا تعطیلش کند. میشنیدم خیرخواهانی میگفتند مرد عاقلی به نام تاجزاده هست که اگر زمام کار را به دست او دهند خواهد توانست آن زورق را از توفان بگذراند و به سرمقصد ایمنی برساند. البته ندادند و نشد. دههها میگذرد و اینک تاجزاده را اقتداکنندگان به همان پیشنمازِ منصوب ده سال است به حبس انداختهاند. وقیحانه صناعتشان میچرخد–با همان چشمان بیحیا و نیشخند چرکین و زبان مسموم. ولی آن شیخ سختگیر دیروز اکنون در غربنشسته مکبِّر احبار و اقمار صیهون و مبلّغ تاج شده است. ناخنک آلودهای هم وقتی به نام تاجزاده زد که یعنی أنا شریک. اینجا هم آیرونی کلید فهم تاریخ است.
تاجزاده بر خلاف آن طلبه و نظایر بیعمامه یا عمامهبرداشتۀ او فارِط یا مفرِّط نبود و نشد. از اوّل اسمش را عوض نکرد تا نام مکتبیِ گزینشپسند بر خود بگذارد. بعدها هم که شجاعانه پای در میدان نقد نهاد، از هر کس انتقاد کرد و در هر چه گفت، صداقت ورزید و صبر و صمیمیت نشان داد. مداهنه و تمجمج در زبانش راه نیافت. نه اهل داد و ستدهای یواشکی بود، نه در پیشگاه اهل قدرت مذبذبانه دستمال تملّق چرخاند. از هرزهنگاری روزمرّه و لجنپراکنی قلمی پرهیز کرد. شأنش والاتر از آن بود که غرضورزی را با برچسب گفتار و جستار عرضه کند. در رسانهها خود را پژوهشگر دین و فرهنگ و تاریخ و چیزهای دیگر جا نزد. خلاصه، در معرکۀ سیاست حرکات موزون نکرد، بلکه در عمل نشان داد که «نی جلوه میفروشد و نی عشوه میخرد.» نامش بلند باد.
نوشتههای مرتبط:
- عاملیت انسان دو سو دارد: به سوی جنایت نروید دربارهی مخالفت بنیادینام با خشونت بسیار نوشتهام. باز هم مینویسم....
- افسانهی «تعهد و تخصص» این قصه را تندروهای جمهوری اسلامی (و انقلابیون دیگر جهان)...
- مقارنت سه موجودیت مستقل ایران به مثابهی کشور و ملت و هویتی تاریخی موجودیتی...
- پیروز جنگ تا روز دهم؛ مردم اسیر هیجان نشوید روز دهم جنگ است. ایران به رغم...
- جمهوری اسلامی و ایران؛ بی نوا وطن دو معنای وطن وطن یعنی خاک؟ سؤال سادهای نیست واقعاً....