هر چه گرمی در عالم هست، از اثر صحبت است. هر چه قبض و فروبستگی است از تنها ماندن با خویش است. بعد عظیمی است میان باخودی و بیخودی. بستهی ابر غصه بودن، حاصل با خود بودن است. با خود که باشی ذلیل و خوار ضعیفترینها هستی. بیخود اگر باشی، همراه ذوالفقاری. بلکه خود اسفندیار وقتی.
سخن کوتاه کنم. اثر صحبت است که آدمی را به بالا میکشاند. هیچ وقت نبوده است که غباری بر دل داشته باشم یا قبضی و اندوهی فرا رسیده باشد که صحبت صاحبدلی و همکلامی با راهرفتهی صاحبذوقی این غبار را نزدوده باشد. از دیروز همینطور بیهدف نامههای عینالقضات را ورق میزدم و میان هر چند صفحهای نگاهام جایی متوقف میشد. جایی نیست از نامههای او که گلوی آدمی را نچسبد و مو بر انداماش راست نکند. خواستم این بند از نامههای او را با شما هم شریک شوم. به سرم زده بود شرح بنویسم مثلاً. ولی مگر نیاز به شرح دارد این کلمات؟ از این روشنتر میتوان سخن گفت؟ تازه نیاز به شرح هم داشته باشد، من این میانه که هستم که شارح او باشم؟
«بسیار کسان از مریدان بودهاند که هرگز نام پیران نبردندی تا دهن به گلاب نشستندی، و جماعتی بودهاند که هرگز نام پیر خود نبردهاند:
قومی همه عمر خویش در روزه کنند
قومی دگر از کلاه خود موزه کنند
قومی خدای تعالی را نام برند و ندانند که خود آن چه بود. و قومی پیر خود را نام نبرند که از خدای تعالی چیزی دانسته چه خبر دارند که پیر را این همه تعظیم از آن است که دلاش محل معرفت خدای بود.
شتان ما بینی و بین حمامتی
تُبدی الصبابه و الحنین و اکتم
و لقد بکیت فلو رأیت مدامعی
لعلمت ای الباکیین متیم
ابعد الناس عن الله اکثرهم ذکراً لله. لعمری در بدایت همه نام او برند که «اذکروا الله ذکراً کثیراً» اذکروا الله حتی یقال لکم انکم مراؤون. اما در نهایت این همه برخیزد. جوانمردا! «و اذکر اسم ربک» دیگر است؛ و «اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفه» دیگر. یا موسی قل الظلمه من بنی اسرائیل لا تذکرونی فان من ذکرنی منهم ذکرته باللعنه».
جوانمردا! پنداری که اهل معرفت خود را ظالم ندانند؟ چندین هزار هزار مقام است که در آنجا نام معشوق بردن حرام است، و چندین هزار هزار مقام است که جز نام معشوق بر زبان نرود. از سوداهای عاشقان هم عاشقا با خبرند و لیس المحبه من تعلیم الخلق انما هی من تعلیم الحبیب الخالق معروف کرخی گوید. رزقنا الله و ایاک ایها الاخ طاعته ما ابقانا و احسن منقلبنا انه ولی ذلک»
(نامهها، ج ۱، صص ۱۰۵-۱۰۶)
نوشتههای مرتبط:
- از حکمتهای عینالقضات «عجبا بنی آدم! مصطفی – صلعم – چنین میگوید: لو...
- اندر ظنی بودن معرفت انسانی یکی از مستمسکهای مهم مخالفان ظنی بودن معرفت انسانی، دین...
- هرمنوتیک یک نقد گزنده: موردِ دباشی مقالهای که هفتهی پیش حمید دباشی در وبسایت الجزیره به...
- گر چه ماهِ رمضان است… (۱) با خود عهد کرده بودم که از مناسبت ماه رمضان...
- این استثنای پر حشمت! «قومی را محبت خدای تعالی فرانماز و روزه آرد، و...