تعلیق دوستی یا دشمنی؟

ارزش‌های انسانی گاهی در تضاد و تعارض با هم می‌افتند. آسان نیست این انتخاب که کدام ارزش را اختیار کنی وقتی از هر دو سو عواطفی قوی آدمی را به سویی سوق می‌دهند. وضعیت فعلی ایران ما هم این است: در میان مهر به ایران و دل بستن به بقای ایران از سویی و میل به تغییر حکومتی خودکامه به کدام سو باید رفت؟ اگر دومی به معنای از دست رفتن اولی باشد، باز هم بر آن پامی‌فشاریم؟

پیش‌تر نوشته بودم که: «شما که (ظاهرا) حاضرید به هر قیمتی این حکومت سقوط کند حتی به قیمت مرگ غیرنظامیان، آیا حاضرید یکی بگوید: ما – مثلا – خامنه‌ای را می‌کشیم ولی شما هم قبول کنید در برابرش پدر، مادر، خواهر، برادر یا فرزندتان کشته شود؟ حاضرید؟ یا فقط از جیب بقیه هزینه می‌دهید؟» بعضی از دوستانم بی‌محابا گفتند «من حاضرم خودم کشته شوم در ازای فلان کشته شدن فلان مقام حکومت». در پرسشی که پیش کشیده بودم، نکته‌ی اساسی من متوجه کسانی بود که خارج از ایران نشسته‌اند و برای تجاوز نظامی هلهله می‌کنند. درباره‌ی خود ما هم حرف بسیار می‌توان زد. پرسش را روشن پرسیده بودم: آیا حاضرید جان فرزندتان را بدهید در این معامله؟ آدم‌ها موقع خشم یا استیصال در سخن خیلی راحت از جان دادن خودشان حرف می‌زنند. در حرف آسان است. در عمل دشوار. گرفتیم که حاضرید جان خودتان را پای این معامله‌ی به خیال خودتان مقدس ببازید، من و شما چه حقی درباره‌ی جان دیگران داریم؟ ولو عزیزان ما باشند؟

معیارهای دوگانه

سوی دیگر قصه این است: کسانی امروز در میانه‌ی تجاوز به اسراییل حاضرند هر بهایی بپردازیم تا حکومت برود حتی جان باختن یکایک ما، ولی این‌ها درست همان کسانی هستند که شیوه‌های خشن حماس را، و بیش از شصت سال مقاومت مردم فلسطین را به دیده‌ی تحقیر می‌نگرند و حتی تجاوز اسراییل به ایران را نتیجه‌ی حمله‌ی ۷ اکتبر حماس به اسراییل می‌دانند. تناقض را می‌بینید؟ ما اگر هدفی داشته باشیم که به زعم خودمان مقدس باشد، باید آتش به دار و ندار همه چیز و همه کس بزنیم، ولی آن فلسطینی مستأصل درست در همین موقعیت در حد حشره فروکاسته می‌شود. چرا؟

دور از دامان پاک‌ات دست دگران (جز اسراییل؟)

نکته‌ی آخر من آزمون‌پذیر است: در میان تجاوز نظامی اسراییل به ایران، من ندیده‌ام کسی که بتواند ترانه‌ای یا شعری میهنی از خزانه‌ی پربار ادب و موسیقی ما را با خود زمزمه کند. تجاوز اسراییل و «بر بام‌ات سپیده دمید»؟ تجاوز اسراییل و «دور از دامان پاکت دست دگران»؟ کشته شدن غیرنظامیان (و حتی نظامیان ایرانی) و «ایران خورشیدی تابان دارد»؟ ویران شدن تأسیسات و زیرساخت‌های ایران و «ای دشمن ار تو سنگ خاره‌ای من آهنم»؟ انصافاً جمع کردن این‌ها با هم بسیار خنک است. چه اتفاقی می‌افتد این‌جا؟ آیا حاضرند دشمنی (به حق) با جمهوری اسلامی را به خاطر ایران – که میانه‌ی دو لبه‌ی قیچی گیر افتاده است- به تعلیق در آورند؟ نه. این‌جا دقیقاً ایران را به تعلیق در می‌آورند تا جمهوری اسلامی برود و ایرانی از نو بسازند. این‌ها خیالات است. تاریخ دو دهه‌ی اخیر منطقه‌ی ما درست خلاف‌اش را نشان می‌دهد.

ایران دوستی به زبان نیست فقط

اما کار ما تمام نشده است: خودکامه‌ی داخلی را هنوز در برابرمان داریم. گزینه‌ی متوسل شدن به بیگانه و متجاوز برای ادب کردن او، گزینه‌ی ما نیست. به همین سادگی. راه ما راهی است که از جنبش مشروطه آغاز شده است و گام به گام تا امروز میان اشک و خون آن راه را ادامه داده‌ایم. فراموش نکنید: ایران را نمی‌شود تعلیق کرد ولی تظاهر به دوستی ایران کرد.

بایگانی