یکی از مهمترین تجربههایی که هر انسانی میتواند داشته باشد این است که جهان را از بیش از یک افق بنگرد. درست مثل آموختن بیش از یک زبان است. هر چه افق اندیشه و زبان آدمی گستردهتر و فراختر باشد، جهاناش پربارتر و شناختاش سنجیدهتر میشود. این نکته دربارهی سیاست هم صادق است. دانستن چیزهایی دربارهی سیاست یک کشور یا منطقهی خاص در عالم، خوب است ولی کافی نیست. وقتی سیاست و اجتماع را بتوانیم از منظرهای مختلفی بنگریم، هم از رویکردهای جزماندیشانه و سطحی فاصله میگیریم و هم کمتر به سوی استیصال و خشم میرویم.
انتخاب دوبارهی ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا در نگاه نخست اتفاق ناخوشایندی است. برای بسیاری از آدمها پیامدهایی ناگوار در داخل آمریکا و خارج آمریکا (به خاطر سیاست خارجی همیشگی آمریکا) خواهد داشت. اولین درسی که میتوان از انتخاب دوبارهی ترامپ یادآور شد این است: تصمیم سیاسی در موقعیت استیصال، برآمده از سرخوردگی و خشم، مخرب و ویرانگر است. این درس تازه نیست. هزاران بار در تاریخ بشر تکرار شده است. ولی آدمیان به سادگی این درس را فراموش میکنند. این نکته دربارهی آمریکا صادق است. دربارهی هر جای دیگری در عالم از جمله ایران هم صادق است. این اتفاقها را در آمریکا و ایران دیدهایم. در کشورهای خاورمیانه دیدهایم. در اروپا هم دیدهایم و به احتمال بسیار قوی باز هم خواهیم دید تا زمانی که بشر بیاموزد اشتباهات پیشیناش را مدام تکرار نکند.
یکی از علل مهم انتخاب دوبارهی ترامپ – درست مانند انتخاب اول او – حس استیصال و سرخوردگی رأیدهنده (یا رأیندهنده) در آمریکا از سیاستهای رقبای او – یا در واقع قدرت مسلط – بوده است. این دقیقاً همان وضعی است که در ایران حکمفرماست. این انتخاب «بد از بدتر» نیست؛ این شیرجه رفتن به سوی تباهی و تاریکی است آن هم به خاطر غلبهی فضای خاکستری و تلخی که آدمیان در آن دست و پا میزنند. کسانی که امروز از انتخاب ترامپ ناخرسندند، شاید امروز بهتر وضع ایران را در چهار دههی گذشته بفهمند. به طور خاصتر، شاید بهتر بفهمند که آمدن احمدینژاد، رییسی و جلیلی (یا در واقع بیتفاوتی در برابر به قدرت رسیدن آنها و قهر و رویگردانی از تصمیم خردمندانه) چه اندازه راه نسلهای آیندهی ایرانیان و جامعهی مدنی را دشوارتر کرده است.
نکتهی دیگری که گاهی از واکنش ایرانیان خارج از کشور – به ویژه در آمریکای شمالی – میبینم این است: ایران – ایران تاریخی و واقعی – بیش از هر چیزی خاطرهای است دلپذیر یا آرزویی ناکام. ایران آرزویی است که سالهای سال پیش از آن دل بریدهاند ولی این دل کندن آسان نبوده است. اما این ایران همچنان خاطره است و آرزو. این ایران را فقط در افق و تراز همان خاطرهی موقت در پستوی ذهن و ضمیرشان میبینند. درست بر خلاف محل سکونت روزمرهشان. اگر به چشماندازهای آیندهی آمریکا – یا بریتانیا یا کانادا – به همان اندازه که برای فرزندان و نوههای خودشان علاقهمندند، این حس را با مؤلفههای واقعی و زمینیاش – نه خیالاندیشانه – داشتند، وقتی پای ایران در میان میآمد به سوی موضعگیریهای جزماندیشانه و ناپخته نمیغلتیدند. چیزی که برای ایران و ایرانی ناگوار است، برای آمریکا و آمریکایی – و در واقع برای هر انسانی در هر جای زمین – ناگوار است. این توانایی که خودمان را بتوانیم جای انسان دیگری بگذاریم و درست در موقعیتهای واقعی زندگی – در دایرهی امکانها و در حیطهی مقدورات عملی – تصمیمی بگیریم که به زیان خودمان و به زیان درازمدت نسلهای آینده نباشد، کار خیلی عجیب و غریبی نیست. کافی است راه فوران این خشم انباشته را به جایی بگشاییم که برای خودمان و دیگران زیانبار و ویرانگر نباشد.
در انتخاب ترامپ، به رغم دشوارهای چند سال پیش رو، نکات مثبتی میبینم و یکی از مهمترین نکاتاش این است: برخی از ایرانیان خارج از کشور در برابر سیاست و اجتماع واقعبینتر و متواضعتر خواهند شد.
نوشتههای مرتبط:
- چشماندازهای رویارویی اسراییل و ایران – ۱ یکی از معضلات کلان جمهوری اسلامی – از همان روز...
- تجربهی دیر مکافات این سه چهار سال اخیر در زندگی من از بسیاری...
- آزادی با زنجیر، آزادی بیشادی و آزادی ویرانی وضعیت خاور میانه وضعیتی پیچیده و پر-ازدحام است که مدعی...
- تا غول بیابان نفریبد به سرابت چشماندازهای پیش روی ایران را باید به دقت و البته...
- پایگاه «دشمن» کجاست؟ یکی از مخربترین سیاستهای دورهی زمامداری آقای خامنهای – تحت...